واقعا گاها از دست خودم ناراحت میشم
عزیزم بیا قبول کن که اون رفته ، چرا باید بری بهش پیام بدی؟
یا چرا اصلا به این فکر کنی که بهش زنگ بزنی؟
اون رفته عزیزم..
رفته
و قصه
قصهی
انتظارهای بسیارم بود
از کسانی که هرگز فکر نمیکردم
از سویشان دست ردی به قلبم بخورد
کدامین تیر را دیدی که باشد از دو سر خندان؟
لب خندان گواه چشم گریان است دلها را
هدایت شده از باغ خرمالو؛
شما نمیدونید
طرف مقابلی که دارید باهاش صحبت میکنید
از چه فروپاشی روانی بیرون اومده ، چقدر تیکه های قلبش رو کنار هم گذاشته ، چقدر تلاش کرده که خونسرد باشه ، چقدر تلاش کرده که یکم از اون حال بدش فاصله بگیره
شما نمیدونید !
علم غیب هم ندارید
و انتظار هم نمیره که بدونید
ولی مهربون باشید
اینو میتونید
بعد از یه سنی خدا خودش با بهترین متریال موهاتون رو با توجه به سرگذشتتون مِش میکنه
الان توی این برهه از زندگی به سر میبرم