eitaa logo
خورشید عالم تاب ☀️
53 دنبال‌کننده
663 عکس
241 ویدیو
49 فایل
🌺 مهدویت و وظایف منتظران 🌺 🌅 @khorshid_Mahdi 🌅 ❤ از شنبه تا پنجشنبه با مهدویت ❤ یادمان باشد امروز همان فردایی است که تصمیم گرفتیم بیشتر به یاد امام زمان باشیم... ⚘🌼
مشاهده در ایتا
دانلود
:كسانى كه از تز جدايى دين از سياست دفاع مى كنند، مى گويند قرآن حكومت پيامبر (صلّی الله علیه و آله) را نفى كرده است، جواب آنان چيست؟ چندى از سكولاريست هاى عرب ـ چون العشماوى، على عبدالرزاق و... ـ با تمسّك به آياتى چند ادعا مى كنند: قرآن وظايف فراتر از مسئوليت تبليغ دينى را از دوش پيامبر (صلی الله علیه وآله) برداشته است. [1] مهندس بازرگان نيز با پيروى از عبدالرزاق قرآن چنين برداشتى را مطرح كرده است. [2] برخى از اين آيات عبارت است از: 1. « ... إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ ... » [3] « ... برعهده تو جز رسانيدن [ پيام ]نيست... ». 2. « ... إِنْ أَنَا إِلاّ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُومِنُونَ» [4] «من جز بيم دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مى آورند، نيستم ». 3. « ... فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً» [5] « ... ما تو را بر ايشان نگهبان نفرستاده ايم» و ... در پاسخ گفتنى است: 🌸يكم. اين آيات وظيفه پيغمبر (صلّی الله علیه وآله) در زمينه رسالت و انذار را به صورت حقيقى حصر نمى كند تا با ديگر مقام ها و مناصب پيامبر اكرم (صلّی الله علیه وآله) منافات داشته باشد. اين كلام به قرينه آيات ديگر ـ كه مقام قضاوت و حكومت را براى آن حضرت اثبات كرده ـ فهميده مى شود. آياتى كه به طور مشخص به اين امر پرداخته، زياد است؛ از جمله قرآن مى فرمايد: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُومِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[6] «پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است». اين آيه وجود مبارك پيامبر (صلی الله علیه وآله) را در تصرّف در امور مؤمنان، سزاوارتر از خودشان دانسته است. به طور قطع اين اولويت در تصرف، چيزى افزون بر مقام نبوت آن حضرت است. امام باقر (علیه السلام) در تفسير آيه ياد شده فرمود: «اين آيه درباره امارت و حكومت نازل شده است». [7] 🌸دوم. در آياتى از قرآن، يكى از اهداف بعثت پيامبران، اقامه قسط در جامعه دانسته شده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» [8] «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند». آيا مى توان بدون اصلاح جامعه و در دست گرفتن تشكيلات حكومتى، عدالت را تحقّق بخشيد؟ 🌸سوم. در يكى ديگر از آيات، هدف از ارسال پيامبران چنين بيان شده است: «كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ» [9] «مردم [در آغاز]يك دسته بودند [و تضادى در ميان آنان وجود نداشت؛ ولى به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد؛ در اين حال] خداوند، پيامبران را بر انگيخت؛ تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى كه به سوى حق دعوت مى كرد، به آنان نازل نمود تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند». در اين آيه مسئله رفع اختلاف و داورى عادلانه در ميان مردم، به عنوان هدف بعثت پيامبران مطرح شده است. اگر اختلاف ميان انسان ها، امرى طبيعى و قطعى و رفع اختلاف ها، براى ايجاد نظم در جامعه بشرى و دورى از هرج و مرج بايسته است؛ موعظه و نصيحت و مسئله گويى به تنهايى نمى تواند مشكل اجتماعى را حل كند. ازاين رو هيچ پيامبر صاحب شريعتى، نيامده؛ مگر آنكه علاوه بر بشارت و انذار مردمان، مسئله حاكميت را نيز مطرح كرده است. خداى سبحان در اين آيه نمى فرمايد: پيامبران به وسيله تعليم و يا بشارت و انذار، اختلاف جامعه را رفع مى كنند؛ بلكه مى فرمايد: به وسيله «حكم» اختلافات را برمى دارند؛ زيرا حل اختلافات، بدون حكم و حكومت ـ كه داراى ضمانت اجرايى است ـ امكان پذير نيست. بنابراين هر مكتبى كه پيام آور برنامه اى فراگير و جامع براى بشر است، به يقين احكام فردى و اجتماعى را با خود آورده است و اين احكام، در صورتى مفيد و كارساز خواهد بود كه به اجرا درآيند و اجراى قانون واحكام الهى نيز، ضرورتا نيازمند حكومتى است كه ضامن آن باشد. در غير اين صورت اساسا احكام دينى به اجرا درنمى آيد و يا اگر اجراى آنها بدون رعايت شرايط لازم در دست هر كسى باشد، هرج و مرج رخ مى نمايد. 🌸چهارم. در خصوص آياتى كه طرفداران نظريه تفكيك به آن استناد كرده اند، بايد گفت: آياتى كه در آنها سلطه، قدرت، وكالت و اكراه به وسيله پيامبر (صلی الله علیه وآله) نفى شده است؛ مربوط به فراخوانى اشخاص كافرى است كه به آيين اسلام نگرويده اند و پيامبر (صلی الله علیه وآله) بسيار كوشش كرد تا آنان در صراط مستقيم اسلام گام نهند.
:اگر رهبرى سياسى و تشكيل حكومت بخشى از وظايف نبوت است؛ چرا برخى از پيامبران الهى براى حكومت تلاشى نداشته اند؟ چند احتمال در اينجا مطرح است: 🌸يكم. تشكيل حكومت ممكن است در شرايطى خاص، براى پيامبرى مقدور نباشد؛ مانند رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) كه در چند سال اول رسالت خود، از تشكيل حكومت معذور بود و يا حضرت عيسى (علیه السلام) كه تحت فشار شديد دستگاه حاكم قرار داشت. [1] 🌸دوم. گاه در عصر پيامبرى بزرگ ـ كه مسئوليت زمامدارى جامعه بر عهده او است ـ برخى ديگر از انبياى الهى، زير مجموعه رسالت او بوده و تنها سمت تبليغ احكام دين را داشته اند، نه حق تشكيل حكومت جدا و مستقل را؛ مانند حضرت لوط (علیه السلام) كه نبوت او زير مجموعه نبوت ابراهيم خليل (علیه السلام) بود. قرآن مى فرمايد: «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ...» [2]؛ «پس لوط به او ايمان آورد ... ». رسالت چنين اشخاصى، شعاعى از نبوت گسترده همان پيامبر بزرگ است. قرآن مجيد منصوب بودن حضرت ابراهيم (علیه السلام) از سوى خدا، براى امامت و رهبرى جامعه را چنين بيان كرده است: «قالَ إِنِّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً... » [3] « ...خداوند به او ]فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم ... ». بنابراين هيچ نبوتى بدون حكومت نيست؛ خواه به شكل استقلال باشد و خواه به صورت وابسته؛ زيرا در نمونه ياد شده، حضرت لوط (علیه السلام) تحت حكومت ابراهيم (علیه السلام) ، زندگى سياسى و اجتماعى خود و ديگران را در محيط خويش اداره مى كرد. از اين رو حضور پيامبران در صحنه سياست و اجتماع و زمامدارى آنان، به صورت موجبه جزئيه در قرآن كريم آمده است: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ ... » [4] «چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ كردند ...». اين آيه به خوبى نمايانگر اهتمام پيامبران به امور اجتماعى و سياسى دوران خويش است. 🌸سوم. چنانچه درباره برخى از پيامبران الهى، به صراحت مطلبى در باب حكومت و سياست در قرآن كريم نيامده باشد؛ دليل بر نبودن حكومت نيست؛ بلكه از قبيل «... وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ»؛ [5] « ... و پيامبرانى [را برانگيخته ايم] كه [سرگذشت ] ايشان را بر تو بازگو نكرده ايم» است؛ يعنى، همان گونه كه برخى از پيامبران الهى در تاريخ بشر بوده اند و نامى از آنان در قرآن نيامده است؛ تمامى ويژگى ها و رفتارهاى هر يك از پيامبران نيز در قرآن ذكر نشده است. بنابراين هم تشكيل حكومت از سوى پيامبران الهى، امرى ضرورى بوده ـ چنان كه اهداف رسالت در قرآن بر آن گواهى مى دهد ـ و هم آنان با توجه به فراهم بودن شرايط، امكانات و توانايى ها، به آن اقدام كرده اند. 🌸چهارم. سيره پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) در تشكيل حكومت نيز گواه خوبى است كه چنين برداشتى از بعضى آيات قرآن، حداقل در مورد اسلام به هيچ شكل صحيح نيست. [6] در هر صورت وجود آيات مختلف ديگر كه براى پيامبر اسلام شئون الهى ديگرى (مانند قضاوت، حكم رانى و ...) را ثابت مى كند و نيز وجود روايات متواترى از خود پيامبر (صلّی الله علیه وآله) و امامان معصوم (علیهم السلام) در اين خصوص و تأمل در مفاد و آيات مورد استناد ناقدان، همگى دليل بر بطلان استدلال طرفداران نظريه «جدايى دين از سياست» است. [1] براى آگاهى بيشتر ر.ك: قدردان قراملكى، محمدحسن، سكولاريسم در مسيحيت و اسلام، ص 39ـ43. [2] عنكبوت 29، آيه 26. [3] بقره 2، آيه 124. [4] آل عمران 3، آيه 146. [5] نساء 4، آيه 164. [6] براى آگاهى بيشتر ر.ك: شاكرين، حميدرضا، پرسمان، سكولاريسم. تبلیغ این کانال صدقه جاریه میباشد 🌅 @khorshid_Mahdi 🌅
: با توجه به اهميت رهبرى سياسى، به چه علت امام على (علیه السلام) 25 سال سكوت كردند؟ و در اين باره عقب نشينى كردند؟ قبل از ورود به بحث اصلى، لازم است نكاتى به عنوان مقدمه بيان شود: . حق حاكميت اصالتا از آن خدا است؛ زيرا مالكيت هستى از آن او است: «تَبارَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» [1] «بزرگوار است آن كه فرمانروايى به دست او است و او بر هر چيزى توانا است». بر اين اساس حكومت بر انسان ها، در اصل حق خدا و از شئون ربوبيت او است. هيچ كس حق حاكميت بر ديگرى را ندارد؛ مگر آنكه از طرف خداى متعال نصب شده يا مأذون باشد. . خداوند در قرآن به انسان ها فرمان داده كه از طريق پيامبر (صلی الله علیه وآله) و امام (علیه السلام) اطاعت خدا را انجام دهند: «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ» [2] «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را اطاعت كنيد». . بر اساس ادله متعدد و نصوص قطعى ـ از قبيل حديث غدير ـ حق حاكميت و ولايت بر جامعه اسلامى، براى امام على (علیه السلام) امرى كاملاً مسلّم است. از طرف ديگر اِعمال اين حق و فعليت بخشيدن به آن منوط به اقبال، پذيرش و رضايت مردم است. . بعد از رحلت رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) از آنجا كه شرايط حكومت براى اميرمؤمنان (علیه السلام) تحقق نيافت، آن حضرت به دليل رعايت مصلحت اهم [3] و حفظ مصالح عاليه دينى، تا زمان فراهم شدن پذيرش و اقبال مردمى، از حق خود صرف نظر كرد. اما بعد از كشته شدن عثمان، مردم به امام على (علیه السلام) اقبال نشان دادند و آن حضرت به حق حاكميت خود دست يافت. بعد از ذكر مقدمات ياد شده، موضوع اصلى سؤال در بخش هاى بعدی بررسى مى شود: [1] ملك 67، آيه 1. [2] نساء 4، آيه 59. [3] از نگاه فقهى و قواعد باب تزاحم ولى امر موظف است مصلحت اهم را بر مصلحت مهم مقدم نمايد. تبلیغ این کانال صدقه جاریه میباشد 🌅 @khorshid_Mahdi 🌅
. آيا در روايات توصيه و سفارشى بوده است كه در زمان غيبت كبرى تشكيل حكومت اسلامى واجب است؟ آيا اين روايات مستدل است؟ ضرورت وجود حكومت در هر جامعه اى، امرى بديهى است و همواه مورد تأييد مكاتب و انديشه هاى گوناگون بوده است. پژوهش ها، نشان مى دهد كه تشكيل دولت و حكومت، هميشه و در همه شرايط، يك ضرورت اجتناب ناپذير است. امام على (علیه السلام) در سخن مشهور خويش اين ضرورت را چنين گوشزد مى فرمايد: «لابد للناس من امير برّ او فاجر ... »؛ «مردم ناگزير نيازمند به امير و حاكم اند؛ چه نيكوكار و چه زشتكار ...» [1] براى اثبات ضرورت تشكيل حكومت اسلامى نيز، به ادله متعدّد عقلى و آيات و روايات استناد شده است. اگر بخواهيم از منظر روايات اين مسئله را بررسى كنيم، با دو دسته از روايات و احاديث رو به رو مى شويم: يكم. رواياتى كه بر ضرورت تشكيل حكومت اسلامى در هر زمان ـ اعم از عصر حضور معصوم (علیه السلام) و يا غيبت ـ تأكيد دارد. از اميرالمؤمنين (علیه السلام) نقل شده است: «الواجب فى حكم الله و حكم الاسلام على المسلمين بعد ما يموت امامهم او يقتل ... ان لا يعملوا عملاً ولا يحدثوا حدثا و لا يقوّموا يدا ولا رجلاً ولا يبدؤوا بشى ء قبل ان يختاروا لانفسهم اماما عفيفا عالما ورعا عارفا بالقضاء والسنة يجمع امرهم و يأخذ للمظلوم من الظالم حقه و يحفظ اطرافهم و يجبى فيئهم و يقيم حجتهم و جمعتهم و ... » [2] «يكى از واجبات بزرگ در احكام الهى و اسلامى بر مسلمانان اين است كه چون پيشوايشان در گذرد و يا كشته شود، پيش از هر كار امامى پاكدامن، عالم، پارسا و آگاه به احكام قضايى و سنت پيامبر برگزينند تا جامعه را اداره كند و حق ستمديده را از ستمگر بازستاند؛ مرزهاى مسلمين را پاسدارى كند؛ فى ء را گردآورى نمايد؛ حج و نماز جمعه را برپا دارد و ... ». بر اين اساس اميرالمؤمنين (علیه السلام) برقرارى حكومت عدل اسلامى و زمينه سازى جهت انتقال قدرت به امامى با كفايت را ـ كه براساس هنجارهاى دينى عمل كند ـ از واجبات بزرگ دينى دانسته كه بر هر كارى مقدم است. [3] دوم. رواياتى كه به صورت خاص، در مورد شرايط و ويژگى هاى حاكم اسلامى در زمان غيبت، صادر شده است. [4] امام زمان(عج) در توقيع شريف مى فرمايد: «اما الحوادث الواقعه، فارجعوا الى رواة حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجة الله». [5] «در حوادث و پيشامدهاى اجتماعى به راويان حديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدايم». [6] اين قبيل روايات، ضمن مسلّم دانستن ضرورت حكومت در اسلام، به بيان شرايط و ويژگى هاى حاكم اسلامى پرداخته است. مجموع اينها دلالت بر لزوم قيام براى تشكيل حكومت دينى و لزوم پاسدارى از آن دارد. [1] نهج البلاغه، خطبه 40. [2] بحارالانوار، ج 86، ص 196. [3] براى آگاهى بيشتر ر.ك: حسنى، عبدالمحمد، ولايت فقيه، صص 37 46. [4] براى آگاهى بيشتر ر.ك: امام خمينى، ولايت فقيه، ص 48 ـ 114. [5] اصول كافى، ج 1، ص 67. [6] جهت توضيح بيشتر ر.ك: بحث ادله نقلى ولايت فقيه و يا به كتاب: امام خمينى (رحمه الله) ، ولايت فقيه، ص 71. تبلیغ این کانال صدقه جاریه میباشد 🌅 @khorshid_Mahdi 🌅