🔴هواپيماي #سوخو را حاج احمد وارد نيروي هوايي #سپاه كرد.
♦️ مراسم افتتاحيهاش را همه انتظار داشتيم در #تهران باشد، #سردار ولي گفت: ميخوام مراسم #افتتاحيه توي #مشهد باشه.
♦️پايگاه هوايي مشهد #كوچك بود. كفاف چنين برنامهاي را نميداد. بعضيها همين را به سردار گفتند، سردار ولي #اصرار داشت مراسم توي مشهد باشد.
♦️با #برج.مراقبت هماهنگيهاي لازم شده بود. خلبان، بر فراز آسمان، #هواپيما را چند دور، دور #حرم.حضرت.علي.بن.موسي.الرضا (سلام الله عليه) #طواف داد. اين را سردار ازش خواسته بود، خيليها تازه #دليل اصرار سردار را فهميده بودند. خدا رحمتش كند؛ هميشه ميگفت: ما هيچ وقت از #لطف و #عنايت اهل بيت، #خصوصاً آقا امام رضا (عليه السلام) بينياز نيستيم.
#شهید_احمد_کاظمی 🌷
🍃🌹🍃🌹
@khorshidbineshan
⭕️ فرمانده اسبق سپاه پاسداران: چهل و هشت ساعت طول کشید تا ستاد بحران استانداری به #سپاه اجازه انفجار را داد.
👤سردار محسن رضایی صبح امروز در یادداشتی اینستاگرامی نوشت:
🔹سه انفجاری که دیشب سپاه در مسیر ریل راهآهن در شمال شهر اق قلا انجام داد، آب سیل را که در پشت آن جمع شده بود، خارج کرد.
🔹از جمع شدن سیلاب در پشت راهآهن، دریاچهای درست شده و شهر را در خود غرق کرده بود. از دیشب تا به حال با این سه «انفجار امید» آب گرفتگی آق قلا به سرعت در حال کاهش است و امید میرود ظرف چهل و هشت ساعت آینده، مردم محاصره شده از خانههای خود بیرون بیایند و تردد در شهر جاری شود.
🔹چهل و هشت ساعت طول کشید تا ستاد بحران استانداری به #سپاه اجازه انفجار را داد.
✍
🔴به کمپین #ما بپیوندید👇
@khorshidbineshan
🔴 بازتاب دستگیری #روحالله_زم در رسانههای خارجی
تایمز اسرائیل:
🔹 دستگیری یکی از مخالفان ایران که توسط اطلاعات فرانسه و با پشتیبانی اسرائیل فعالیت داشت.
بیبیسی:
🔹 ایران یکی از کسانی که در آشوبها نقش داشت را دستگیر کرد.
نیویورک تایمز:
🔹 #سپاه ایران اعلام کرده که خبرنگار در تبعید را دستگیر کرده است.
العربیه:
🔹 ایران یکی از چهرههای مخالف را که تحت حفاظت سرویس اطلاعاتی فرانسه فعالیت داشت، دستگیر کرد.
میدل ایست آی:
🔹 ایران میگوید یکی از خبرنگارانی را که در ناآرامیهای سال ۲۰۱۸ دست داشت، فریب داده و دستگیرش کرده است.
نیو عرب:
🔹 ایران یکی از مخالفان ساکن فرانسه را در عملیات اطلاعاتی پیچیده دستگیر کرد.
@khorshidbineshan
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_سوم
💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با #اشکهایم به مصطفی التماس میکردم :«تورو خدا پیداش کنید!»
بیقراریهایم #صبرش را تمام کرده و تماسهایش به جایی نمیرسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟»
💠 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» #مادرش مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمیخواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد.
دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال میزد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟»
💠 از صدایم تنهایی میبارید و خبر #زینبیه رگ غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید :«من #سُنیام، اما یه عمر همسایه سیده زینب بودم، نمیتونم اینجا بشینم تا #حرم بیفته دست اون کافرا!»
در را گشود و دلش پیش اشکهایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر #شیعه را کرد :«مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعهاس یا #ایرانیه!» و میترسید این اشکها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد.
💠 او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد و من میترسیدم دیگر نه ابوالفضل نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.
تلوزیون #سوریه فقط از نبرد حمص و حلب میگفت، ولی از #دمشق و زینبیه حرفی نمیزد و از همین سکوت مطلق حس میکردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته که از ترس سقوط داریا تب کردم.
💠 اگر پای #تروریستها به داریا میرسید، من با این زن سالخورده در این تنهایی چه میکردم و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود که صدای تیراندازی هم به تنهاییمان اضافه شد.
باورمان نمیشد به این سرعت به #داریا رسیده باشند و مادرش میدانست این خانه با تمام خانههای شهر تفاوت دارد که در و پنجرهها را از داخل قفل کرد.
💠 در این خانه دختری شیعه پنهان شده و امانت پسرش بودم که مرتب دور سرم #آیت_الکرسی میخواند و یک نفس نجوا میکرد :«فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين.» و من هنوز نمیدانستم از ترس چه تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند که دوباره در این خانه پنهانم کرد.
حالا نه ابوالفضل بود و نه مصطفی که از ترس اسارت به دست تروریستهای #ارتش_آزاد جانم به لبم رسیده و با اشکم به دامن همه ائمه (علیهمالسلام) چنگ میزدم تا معجزهای شود که درِ خانه به رویمان گشوده شد.
💠 مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود.
خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم، حس کرد تا چه اندازه #وحشت کردیم که نگاهش در هم شکست و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بیپاسخم آتشش زدم :«پیداش کردید؟»
همچنان صدای تیراندازی شنیده میشد و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاریام نداشت که با شرمندگی همین تیرها را بهانه کرد :«خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.»
💠 این بیخبری دیگر داشت جانم را میگرفت و #امانت ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که لحنش هم مثل نگاهش به زیر افتاد :«اگه براتون اتفاقی میافتاد نمیتونستم جواب برادرتون رو بدم!»
مادرش با دلواپسی پرسید :«وارد داریا شدن؟» پایش پیش نمیرفت جلوتر بیاید و دلش پیش #زینبیه مانده بود که همانجا روی زمین نشست و یک کلمه پاسخ داد :«نه هنوز!»
💠 و حکایت به همینجا ختم نمیشد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه #شیعههای اطراف دمشق رو آتیش میزنن تا مجبور شن فرار کنن!»
سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم :«نمیذارم کسی بفهمه من شیعهام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی میکرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید :«شما ژنرال #سلیمانی رو میشناسید؟»
💠 نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و میدانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد :«میگن تو انفجار دمشق #شهید شده!»
قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. میدانستم از فرماندهان #سپاه است و میترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفسنفس افتادم :«بقیه ایرانیها چی؟» و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ @khorshidebineshan
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️
@khorshidebineshan
#قسمت_شصت_و_سوم 🦋
((دکل دیده بانی))
#محمّد_حسین آن شب و روز بعد، چند بار از دکل شصت متری بالا و پایین رفت.
یک بار برایم پتو آورد. یک بار صبحانه🧀،یک بار نهار 🍛 و چندین بار دیگر به بهانه های مختلف آمد و رفت.
رفتار او باعث شده بود که روحیّه ام کاملاً عوض شود.
شب، با تاریک شدن هوا آمد دنبالم و گفت: «برویم»
این بار خودش اول رفت و بعد من پشت سرش می رفتم.
پایین تر از من حرکت می کرد تا بتواند مواظبم باشد.
و بالاخره مرا پایین آورد. بارها شنیده بودم که چقدر نسبت به نیروهایش احساس مسئولیّت دارد، ولی هیچ گاه محبت پدرانه اش را از نزدیک حس نکرده بودم.
با کار آن شب محمّد حسین، هم توانستم #منطقه را آن طور که باید ببینم
و هم روحیّه ام تغییر کرد.🙂
هیچ وقت نمی توانم لحظه ای را که روی شانه هایشان نشسته بودم، فراموش کنم.
💠آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
((من بسیجی ام))
در طول مدّتی که محمّد حسین مسئول #شناسایی لشکر شده بود، من و #مجید_آنتیک_چی چندین بار به او اصرار می کردیم که به عضویت #سپاه در بیاید، امّا او زیر بار نمی رفت!
و می گفت: «شما دنبال چی هستید؟ 🤔
اینکه یکی به نیروهای سپاه اضافه شود؟
من دوست دارم به عنوان یک #بسیجی خدمت کنم.
پس بگذارید راحت باشم.» 😕
گفتیم: «محمّد حسین! مگر سپاه چه اشکالی دارد؟!»
گفت: «سپاه هیچ اشکالی ندارد، خیلی هم خوب است، امّا من خدمت در لباس بسیجی را بیشتر دوست دارم.» ☺️
محمّد حسین اینقدر ظرفیت و لیاقت داشت که می توانست از فرماندهان رده بالای سپاه شود؛ امّا این در صورتی بود که به عضویت سپاه در می آمد و رسمی می شد.
بارها مسئولین لشکر به او پیشنهاد می کردند، اما چون به #بسیج عشق می ورزید، نمی پذیرفت؛
👈🏻تا جاییکه سفارش کرده بود اگر من #شهید شدم، روی سنگ قبرم ننویسید #پاسدار ؛
اگر چنین کلمه ای بنویسید روز قیامت جلوی شما را خواهم گرفت.👊🏻
من یک بسیجیام!
💠کجایند مستان جام الست ؟
دلیران عاشق، شهیدان مست
@khorshidebineshan
بنیامین نبودید آقای ظریف!
🔸آقای ظریف امروز چنان درباره رفاقت و هم افقی با سردار سلیمانی سخن گفت که انگار کسی غیر از او، چند هفته پس از ترور سبعانه حاج قاسم، برای مذاکره با قاتلان سردار چراغ سبز داد!
🔸کسی که پا روی خون سردار مقاومت بگذارد، حق دارد ادعای برادری کند؟ ... مگر که در زمره برادران ناتنی یوسف باشد. شما با حاج قاسم، مثل بنیامین رفتار کردید یا مانند یهودا و شمعون و لاوی و نفتالی و رولین؟
🔸سردار سلیمانی مهر 95 در یادواره شهدای ملایر گفت «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است. خوارج، محصول ترویج همین نگاه بودند. اگر صاحب منصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دو صدایی در مقابل دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شدهاند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است».
🔸سردار سلیمانی اسفند 97 در کرمان گفت «برای دشمن، برجام، سه ضلعی است نه یک ضلعی. اوباما فکر میکرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر میرسد. این که اصرار میکنند بر برجام 2 ، برای این است که میخواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، بخشکانند. اگر العیاذبالله ما رفتیم و در برجام 2 شرکت کردیم، تمام میشود؟ نه، برجام اصلی در داخل ایران است. آنها برجام سه هم خواهند داشت، چون معتقدند چشمه باید در ایران خشکانده شود.»
🔸چه کسانی دنبال برجام دو و سه بودند آقای ظریف؟ چه کسانی پنهانی چهل تعهد به FATF دادند؛ و سپس از بانک ها خواستند با افراد و نهادهایی که در فهرست تحریم های خزانه داری و وزارت خارجه آمریکا قرار دارند، همکاری نکنند!؟ سپاه پاسداران و سپاه قدس (سردار سلیمانی) جزو همین تحریم شدگان دشمن بودند که گرفتار خود تحریمی داخلی شدند.
🔸دشمن وقتی جرئت کرد سپاه پاسداران را تحریم و سردار سلیمانی را هدف قرار دهد که دید کسانی در داخل دولت، #سلمان و #ابوذر های #سپاه را به نام #دولت_با_تفنگ (!) از پشت می زنند؛ و این در حالی بود که در مضیقه تحریم ها، همین سپاه پیشقدم شکستن حصار تحریم شد.
"محمد ایمانی"
🔴
@khorshidebineshan
اگر #انتقام سحر جمعه را کامل گرفته بودیم
غروب جمعه داغ دیگری بر جگرمان نمیگذاشتند
#سپاه عزیز.. وقت انتقام از #اسرائیل نشده؟
اگر تحلیل خطرناک دشمن مبنی بر پاسخ ندادن به ترور و تجاوز را بر هم نزنیم...
آیا نهادهای انقلابی هم باید منتظر #زمان_مناسب وعده داده شده توسط حسن روحانی باشند ؟
#شهید_فخری_زاده #شهید_سلیمانی
🔴 بیداری ملت
@bidariymelat
@bidariymelat
🕊خواستگاری اومد گفت:
من #چهار تا #زن دارم
اول با #سپاه ازدواج کردم
بعدبا #جبهه
بعدبا #شهادت
آخرش با #تو
#همسرشهید_مهدیزینالدین
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
@khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️"شهید احمد کاظمی" فرماندهای که حاج قاسم او را زیرکترین فرمانده جنگ میدانست
🔹انتخاب به مناسبت ۱۹ دی ماه سالروز شهادت فرمانده کل نیرو زمینی سپاه پاسداران، شهید احمد کاظمی
#ایران #سپاه #شهید_کاظمی
Join @khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
چند #پرسش
درباره متن جدید #لایحه_عفاف
#حسین_شریعتمداری
متن لایحه موسوم به «حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» از سوی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی منتشر شده است.
درباره این لایحه که در۷۰ ماده تهیه و تنظیم شده، پرسشها و #ابهاماتی هست که پاسخ مسئولان محترم میتواند برطرفکننده و یا اصلاحکننده آنها باشد و اما در این وجیزه تنها به طرح چند پرسش کوتاه بسنده میکنیم. بخوانید!
۱- در حالی که در دو ماده ۶۳۸ و ۶۳۹ قانون مجازات اسلامی و قانون نحوه رسیدگی به #تخلفات و #مجازات فروشندگان لباسهایی که عفت عمومی را جریحهدار میکند، تکلیف قانونی مراجع ذیربط به وضوح و با صراحت مطرح شده است، تهیه و تدوین لایحه جدید چه ضرورتی داشته است؟!
۲- ممکن است گفته شود که پیدایش پدیده پلشت#کشف_حجاب در ماههای اخیر، تهیه لایحه جدید را ضروری کرده است! که به عنوان دومین سؤال باید پرسید چرا نمیفرمائید پدیده کشف حجاب به علت #بیتوجهی_مسئولان دستاندرکار به قوانین موجود بوده است؟! مگر در #قوانین موجود برای مقابله با بیحجابی احکام مشخص و روشنی وجود ندارد؟! آیا به این قانون عمل شده است و نتیجه نداده است؟! بدیهی است که #بیتوجهی به قانون، با هنجارشکنی نیز همراه خواهد بود. ضمن آن که مسئولان و مراکز یاد شده با خودداری از اجرای قوانین موجود، مرتکب #ترک_فعل نیز شدهاند!
۳- اگر چه مواردی از لایحه بهگونهای مثبت اصلاح شده است ولی برخی از مفاد لایحه کماکان مبهم است و به نظر نمیرسد از #بازدارندگی لازم برخوردار باشد، از جمله اینکه لایحه درخصوص پیشگیری از کشف حجاب بعد از تذکرات اول و دوم و... یا درباره چگونگی ابلاغ تذکر و... ساکت است!
۴- کاش تهیهکنندگان لایحه عفاف و حجاب به این پرسش اساسی پاسخ میدادند که لایحه اخیر نسبت به قوانین موجود و در مقایسه با آن چه #امتیاز و #مزیت_ویژهای دارد که تهیه و تدوین آن را ضروری دانستهاند؟!
۵- نقش #بسیج و #سپاه به عنوان ضابطان قانونی دستگاه قضائی در کجای لایحه آمده است؟! و آیا آنگونه که در لایحه آمده است، وظیفه بسیج در آموزش عمومی امر به معروف و نهی از منکر خلاصه میشود و یا مقابله با منکرات و هنجارشکنیها؟!
۶- و بالاخره با عرض پوزش باید گفت؛ متن طولانی و ۷۰ مادهای لایحه میتواند، نوعی #سردرگمی درپی داشته باشد.
از طولانینویسی «متن مطول» در تدوین قراردادها و متون رسمی به عنوان یک #لغزشگاه_خطرناک یاد میکنند. چرا که وقتی متن یک قرارداد و یا یک لایحه طولانی و پُر کلمه باشد، میتواند مراجعهکننده را با خطا در برداشت -و حتی سوءاستفاده از متن- مواجه کند.
از حضرت امیر علیهالسلام است که «إِذَا ازْدَحَمَ آلْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَابُ.... هنگامى که جوابها انبوه و فراوان باشد، حق مخفى میشود».
به عنوان مثال میتوان به متن #برجام اشاره کرد که ۵۴۴۲ کلمه بود و جناب آقای #ظریف که اصلیترین عضو مذاکرهکننده و ریاست مذاکرات را بر عهده داشت متوجه کلمه SUSPENSION (تعلیق) در متن برجام نشده است و ابراز میدارد «من در مجلس گفتم که کلمه SUSPENSION در برجام نیست و این اشتباه از من بود»!
حالا به متن #لایحه عفاف و حجاب مراجعه کنید.
موضوع این لایحه در مقایسه با برجام، کم دامنهتر است ولی در ۷۰ ماده و ۸۸۳۶ کلمه (یعنی نزدیک به دو برابر متن برجام) تهیه و نگاشته شده است... #تعجبآور نیست؟ هست!
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان
Join @khorshidebineshan
💠پاسدار شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند
◇شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد.
◇شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمیگردد.
◇شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود.
◇ شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد.
◇ شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند.
شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت.
◇ شهیدی که روی قالی های خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالیها مرا از یاد محرومان غافل می کند.😞
◇ شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم.
◇ شهیدی که #حاج_قاسم سلیمانی معتقد بود مزارش شفاخانه است و درباره اش گفت: «ما افتخار میکنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست، برای استان کرمان است؛ شهیدی که هیچ شبی نافله شبش قطع نشد. ما افتخار میکنیم به شهید مغفوری، او آن قدر در حفظ بیتالمال حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش، برای انتقال او به بیمارستان، از ماشین #سپاه استفاده نکرد»
◇ شهیدی که پس از شهادتشان ، حاج قاسم پشت در اتاق عمل نوه شان ۴ ساعت منتظر و دعاگو ماند.
#شهیدعبدالمهدیمغفوری
#یادشهداباصلوات
Join @khorshidebineshan
#کانال_تربیتی_خورشید_بی_نشان