eitaa logo
بصیرت خوشاب - پایگاه خبری دیار سربداران( سبزوار -جوین -خوشاب -ششتمد - جغتای- داورزن)
455 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
22 فایل
علی اکبر ملکی-تماس با ما @malekpor
مشاهده در ایتا
دانلود
فوری : نان گران شد درفشه، رییس اتحادبه نانوایان سبزوار در گفتگو با بصیرت خوشاب: از صبح امروز با تعریف قیمت جدید نان توسط مسولان کشوری در دستگاه کارتخوان نانوایی ها قیمت نان در استان خراسان افزایش یافت. وی با اظهار اینکه جدول قیمت انواع نان تا ساعتی دیگر اعلام می شود، اضافه کرد: قیمت نان تنوری ۲۵۰ تومان افزایش یافته و به ۱۰۰۰ تومان رسید. @khoshab1 Basiratkhoshab.ir
امام جمعه خوشاب: تمام واجبات در احیای امر به معروف و نهی از منکر است امام جمعه خوشاب با بیان اینکه دو وظیفه علمی و عملی درباره امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد، گفت: تمام واجبات در احیای امر به معروف و نهی از منکر است. به گزارش بصیرت خوشاب حجت‌الاسلام مرتضی تیجانی ظهر دوشنبه در مراسم رونمایی از کتاب «امر به معروف و نهی از منکر، آموزه‌های تربیتی قیام سیدالشهدا (ع)» در سلطان آباد مرکز شهرستان خوشاب با بیان اینکه تمام واجبات در احیای امر به معروف و نهی از منکر است، گفت: اگر موضوع عفاف و حجاب در جامعه حل نشود رنگ و بوی دین در جامعه وجود نخواهد داشت. امام جمعه خوشاب با بیان اینکه ظاهر حجاب فلش و راهنمایی برای انجام واجبات دینی است، افزود: در صورت نبود امر به معروف و نهی از منکر در جامعه بقیه واجبات دینی نیز سقوط خواهند کرد. وی با تاکید بر اینکه دو وظیفه عملی و علمی در زمینه امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد، افزود: بخش علمی آن در حوزه‌های علمیه و توسط روحانیت انجام می‌شود و بخش عملی آن‌را آحاد مردم و خاص نیروی انتظامی بر عهده دارد که امر به معروف و نهی از منکر در جامعه پیاده شود. تیجانی با اظهار اینکه اگر این دو ناقص انجام شوند امر به معروف و نهی از منکر روی زمین نمی‌ماند و ممکن است نتیجه عکس بگیریم، افزود: امر به معروف و کسی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کند باید به وظیفه خودش آگاهی لازم و کافی داشته باشد و امر به معروف مقدم‌بر نهی از منکر است. کار فرهنگی بدون حمایت مسئولان بی ثمر است کلیک کنید👇👇👇 @khoshab1 Basiratkhoshab.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کمین حادثه و مرگ در استخر جهاد کشاورزی خوشاب 🔵در آستانه سالگرد فوت ۴ نوجوان در استخر کشاورزی روستای عبدل آباد از توابع شبانه عازم محل استخر جهاد کشاورزی خوشاب واقع در ۳ کیلومتری سلطان آباد سمت جاده قوچان می شوم. جایی که مدام جهاد کشاورزی خوشاب دیگران را دستور می دهد و سفارش می کند ایمنی را برای استخرهای کشاورزی، کشاورزان رعایت کنند. ظاهرا مسولی وجود نداشته که به مسولان جهادکشاورزی خوشاب و پیمانکاران دستور بدهد خودشان‌ برای پیشگیری از فوت کودکان و نوجوانان در این استخرها ایمنی را رعایت کنند.👆 @khoshab1 Basiratkhoshab.ir
⭕️ فردی فقیر که برای نگه داری روغن اندک خود خیک نداشت روباهی شکار کرد و از پوست آن خیک روغن ساخت به او گفتند : پوست روباه حرام است او برای نظر خواهی نزد یک نفر مکتب دار رفت و سوال کرد ؛ مکتب دار عصبانی شد و گفت : تو نمی دانی که روباه حرام است ..!؟ مرد گفت : ای داد و بیدا بد شد مکتب دار پرسید : مگر چی شده ؟ گفت : آقا روغنی در آن است که برای حضرتعالی آورده ام مکتب دار گفت : جانور؛ روبه بوده یا روباه ؟ مرد گفت : نمی دانم روبه چیست مکتب دار گفت : حیوانی است بسیار شبیه روباه ؛ برو آن را بیاور ان شاالله روبه است ان شاالله پاک است بد به دل راه نده. @khoshab1 Basiratkhoshab.ir
حضور مسولان قضایی و انتظامی به همراه دادستان سبزوار، امام جمعه، فرماندار و جمعی از مسولان در موکب سلطان‌آباد و تقدیر و تشکر از زحمات عزاداران حسینی @khoshab1 Basiratkhoshab.ir
⭕️ سهم ناچیز ایران از بازار خاویار/ رتبه ۲۶ جهان ▪️نود اقتصادی: 🔹درحالی‌که خاویار ایران در جهان صاحب‌نام بوده، اما رقم صادرات کشورمان در این محصول بسیار ناچیز است؛ به‌طوریکه طی سال گذشته مجموع صادرات کشورمان ۱۴/۴ تن به ارزش ۲/۵ میلیون دلار بوده است. 🔹این درحالی است که ارزش صادرات جهانی خاویار ۶۰۳ میلیون دلار است. به عبارتی، سهم ایران از این بازار نزدیک به نیم درصد است. این مقدار صادرات کشورمان را در رتبه ۲۶ جهان قرار می‌دهد. 🔹قابل ذکر است طبق آمارهای oec، در سال گذشته چین با صادرات ۹۹ میلیون دلاری خاویار، در رتبه اول قرار داشته، بلاروس با ۷۵ میلیون دلار دوم، ژاپن با ۵۵/۲ میلیون دلار سوم، آلمان با ۵۴/۳ میلیون دلار چهارم و دانمارک با حدود ۳۰ میلیون دلار پنجم بوده است. @khoshab1 Basiratkhoshab.ir
༻‌༻‌🌸༺‌‌‌༺‌༻‌༻‌🌸༺‌‌‌༺‌        ‌‌‌           ─═ঊঈداستان کوتاه ঊঈ═─ ♥️عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است. به او خبر داده بودند در حوزه علمیه‌ای که با پول او ساخته شده، طلبه‌ای شراب می‌خورد! 🗯ناگهان همهمه‌ای در مدرسه پیچید. طلاب صدا می‌زدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده. در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است! ♥️عباسقلی خان یکسره به حجره‌ی من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش. داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی. 🗯دلم در سینه بدجوری می‌زد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم می‌لرزید. اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتاب‌های دیگر دراز کرد… ببخشید، نام این کتاب چیست؟ ♥️بحارالانوار. عجب…! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب…! این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! … 🗯لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید. کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت: ♥️این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود. 🗯برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشم‌هایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم… ♥️خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی‌دیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟ بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟ 🗯چرا آقا; الآن میگم. داشتم آب می‌شدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب، و گفتم: نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا! فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماس‌آمیز من چند لحظه بیشتر نبود. ♥️شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش. شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشم‌هایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابه‌لای پلک‌هایش چکید. 🗯ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آن‌ها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و عباسقلی خان هم هیچ‌گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است... اما آن محصلِ آن مدرسه، همان‌دم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت. ♥️ سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگی‌اش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است»... 🗯ستارالعیوب یکی از نام‌های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزادشده و تربیت‌یافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازنده‌ام شد. @khoshab1 Basiratkhoshab.ir ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌