eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
~🕊 . 🌸 رفیق که می گویند همین ها هستند🍁 رفقاتشان از زمین شروع می شود🌏🌾 و تا بهشت ادامه دارد ...💫🌙 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟🌸🌸🌟 : چرا وقتی یک کسی مثل مالک شهید میشود امیرالمومنین(علیه السلام) اینقدر متاثر میشوند...💔 🌱 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
😁 شب جمعه بود... بچه ها جمع شده بودن تو سنگر برای دعای کمیل🍃 چراغارو خاموش کردند مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه میکرد و اشک میریخت:) 💔 یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما عطر بزن...ثواب داره _آخه الان وقتشه؟😐 بزن اخوی...بو بد میدی🤢...امام زمان نمیاد تو مجلسموناا☹️ بزن به صورتت کلی هم ثواب داره😇 بعد دعا که چراغارو روشن کردند💡 صورت همه سیاه بود😶 تو عطر جوهر ریخته بود...😂 بچه هام یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند👊🤕 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشتیپ آسمانی
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋 🍃🌸 تازه اگر کسی هم راضی می‌شد به این کار مشکل بود بیاید زندان تله بودن، گیر افتادن و هزار فکر دیگر نمی گذاشت. تو این مخمصه یک لحظه در زدند چادرم را سرم کردم و رفتم دم در مرد غریبه بود خودش را کشاندکنار دستاچه گفت : سلام, جوابش را دادم، گفت: ببخشید خانم، من غیاثی هستم اوستا حسین تو خونه ما کار می‌کردند. نفس راحتی کشیدم ادامه داد:میخواستم ببینم برای چی این چند روزه نیامدن سرکار؟, بغض گلویم را گرفت از روی ناراحتی می‌خواست گریه ام بگیرد جریان را دست و پا شکسته برایش تعریف کردم ،گفت: شما ناراحت نباشین خونه من سند داره خودم امروز میرم به امید خدا آزادش می کنم. خداحافظی کرد. از خوشحالی زیاد کم مانده بود سکته کنم دعا می‌کردم هرچه زودتر صحیح و سالم برگردد نزدیک ظهر بود سر و صدای تو کوچه بلند شد دختر کوچکم را بغل کردم و سریع رفتم بیرون بقال سرکوچه یک جعبه شیرینی دستش گرفته بود با خنده و خوشحالی داشت بین مردم تقسیم می‌کرد رفتم جلو لابلای جمعیت چشمم افتادبه عبدالحسین در جا خشکم زد چند لحظه مات و مبهوت مانده بودم این همان عبدالحسین چند روز پیشه؟؟!! قیافش خیلی مسن تر از قبل نشان می‌داد صورتش شکسته شده بود دهانش انگار کوچکتر شده بود همسایه‌ها هم پشت سر هم صلوات می‌فرستادند و خوشحالی می‌کردند ولی او گرفته بود و لام تا کام حرف نمی‌زد از بین مردم آهسته آهسته آمد و یک راست رفت خانه پشت سرش رفتم تو گفت:در را ببند در را بستم آمدم روبرویش ایستادم به اندازه چند سال پیر شده‌ بود دهانش را باز کرد که حرف بزند دیدم دندانهایش نیس،گفت:چیه خوشحال شدین که شیرینی میدین،اهی از ته دل کشید و گفت ای کاش شهید می شدم. ... ⛔️ 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 @khoshtipasemani 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ……ڪہ آسمانیت مےڪند.…… 🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱 دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد. دلــ‌ها را راهےڪربلاے جبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هــــــداء" مےنشینیم...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻 🌾 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
...🕊 🌸 زندگی کردن با راه و روش شما معنا پیدا میکند...❣ 🌼 وقتی زندگی خود را به شهدا گره بزنی...👌 🌿گویی در آغوش امن خدا زندگی میکنی...😍💫 ✋🏻💔 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشتیپ آسمانی
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋 🍃🌸 آن روزتا شب هر چه می پرسیدم: چه بلایی سرت آوردن ؟،چیزی نگفت، حالش که بهتر شد شب باز رفقای طلبش آمدن آن طرف پرده باهم نشستند به صحبت،لا به لای حرف‌هایش اسم سروانی را برد و گفت:اسلحه رو پشت گردنم گذاشت دست و پام بسته بودن. یکیشون اومد جلوم سیلی میزد و میگفت: پدرسوخته بگو اونایی که باهات بودن کجا هستند؟؟ می‌گفتم:کسی با من نبوده،همان سروان،گفت: نگاه کن پدر سوخته این همه کتک میخوره رنگش عوض نمیشه آخرشم کفرش در اومد و شروع کرد به زدن یعنی می‌زدبه قصد این که دندونام را بشکنه. عبدالحسین می‌خندید و از وحشی‌گری ساواک حرف میزد من آرام گریه می کردم تمام دندان‌هایش را شکسته بودند. روحیه اش قوی تر شده بود مصمم تر از قبل میخواست مبارزه ادامه بدهد،تضاهرات شده بود عبدالحسین هم تظاهرات بود،شب شد و باز هم خبری از او نشد دیگر زیاد حرص و جوش نداشتم حتی زندان رفتنش برام طبیعی شده بود،همان طلبه ها آمدند و گفتند در خانه سیمان دارید، جاشو نشان دادم یک کیسه سیمان آوردن اعلامیه ها جدید امام گذاشتن زیر پله ها رویش را هم با دقت سیمان کردند کارشان تمام شد به من گفتند نوارها و این چند تا کتاب هم با شما ببرین پیش همون همسایه ای که دفعه قبل برده بودین صبح همه رو ریختم توی ساک و رفتم دم خانه شان، گفتم آقای برونسی را دوباره گرفتن،جور خاصی گفت: خوب؟، می خوام دوباره نوار اینجا قایم کنید.گفت: حاج خانوم من نمیتونم شوهرم نیست.زیاد معطل نکردم خداحافظی کردم و برگشتم خانه مانده بودم چه کارکنم! ... ⛔️ 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 @khoshtipasemani 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
••🍃•• 🌸 بـرای لـمس وضو میـگیرم🚰 👀چشمانم لبریز میشود..♥️ 🧔🏻 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---