eitaa logo
334 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
487 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. این دورے و دوستے... دارد به درازا مـی‌ڪشد! ایــن فراق... دارد سخت مےگذرد! این امـروز و فـرداهآ، دارد زیــاد مےشود! ایݩ دل‌تــنگی..؛ امان از این دل‌تنگی! . 💔 . 🍃🌸|@khybariha
+ در سجده‌یِ آخرِ نمازهایش این دعا را میخواند: " ‌اللهم أخرِجْنی حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا " 🍃❤ 🍃🌸|@khybariha
‌ هیهـات؛ مصیبتی‌است تنهـا ماندن هنگام رحیـل همرهان جامـاندن.. 🍃🌸|@khybariha
🍃 اَعوذُبااللّٰہ‌مِن‌شَرِّنَفسےکِہ‌فٰاصِلہ‌ای.شُدمیٰانِ‌مَنوخدا...
•• میگفت: آبروۍ ، حَرَمه کاش همگۍ ، مدافع باشیم...! راس‌میگفت... فکرکردۍ خیلی شاخی ڪه آبروۍ مومنی رو میبرۍ؟ :/ [ اَلْمُؤْمِنُ‌أَعْظَمُ‌حُرْمَةً‌مِنَ‌اَلْكَعْبَةِ...] آبرو و حُرمت مومن از حرمت‌ بالاتره ! فقط یه چی بگم ... حواسمون هست؟ بیشتر از همه اَزَمون دارها *-* •♥️•
هدایت شده از .
رفقا؛ دلی مارو یادتون نره😌💚🍃
شبهاۍقدر ڪه فرا می‌رسید‌حاج‌آقامجتبی‌تهرانی«ره» همیشه یڪ توصیه‌اۍ داشتند،می‌فرمودند: در این شب‌ها درخواست ما از پروردگار دو چیز باشد: ¹. ². 🍃🌸|@khybariha
مـردترین‌مــردجهان...
.
. . . میرِسَد آوای تیغی پُشت مَسجد های شَهر قاتِل مولایِمان شَـمشـــیر صِیقل مےدَهد😔 #یامولا🦋
باوضـ‌و آمـَد بہ‌قصـد لیلة‌الـفَرقت‌علی اِبـن‌ملجم‌ درشـب‌احیـا چہ‌قرآنی‌گشود... :)🖤
.
#پارت_چهل_و_پنجم 🦋 ((پاسگاه زید)) سال شصت و چهار، بعد از #عملیات_بدر در پاسگاه زید بودیم. همه شن
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای مرتضی حاج باقری 🔹صفحه ١١٣_١١٢ 🍃🌸|@khybariha
🦋 ((عینک آفتابی )) در بین بچّه‌های جبهه، از افرادی بود که وضع مالی خانواده اش به نسبت خوب بود، در واقع می توان گفت او تمام آسایش پشت را رها کرده بود و به جنگ آمده بود.👌 در جبهه و در بین بچه ها خیلی ساده می گشت. یک دست پیراهن و شلوار کره ای داشت که همیشه همان لباس را به تن می کرد؛ امّا پشت جبهه به سر و وضع خودش می رسید. شاید به این خاطر که می خواست وقتی به عنوان یک به میان مردم می آید، ظاهر مرتّبی داشته باشد. زمانی که من در عملیّات چهار مجروح شدم، به آمدم؛ مدّتی مرخصی استعلاجی داشتم و در شهر ماندم. یک روز توی خیابانِ شهید مصطفی (شهاب)، سه راه ادیب می رفتم که دیدم یک نفر صدا می زند: «مرتضی! مرتضی!» برگشتم، دیدم جوانی با سر و وضع خیلی مرتّب و شیک از داخل یک پیکان سدری رنگ 🚖 به من اشاره می کند. نگاهش کردم، نشناختم. گفتم : «این بنده خدا با من چه کار دارد؟!» جلوتر رفتم که مثلاً بگویم: «آقا اشتباه گرفته ای!» دیدم ای بابا! محمد حسین است.😳یک شلوار سفید و یک پیراهن طوسی رنگ به تن داشت و یک عینک آفتابی😎به چشمانش زده بود. گفتم: «محمد حسین خودتی؟!» گفت : «پس توقع داشتی کی باشم؟» گفتم : «خیلی به خودت رسیدی!» 😄 گفت: «چه کار کنیم، مگر اشکالی دارد؟» گفتم: «نه! امّا آنجا توی جبهه آن قدر خاکی و اینجا توی شهر این طوری....!» خندید: «بنده خدا! آنجا هم من همین طوری هستم، ولی شماها متوجّه نیستید.» 💠اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقــی هـمه بـی حاصـلی و بـی خـبــری بــود 🍃🌸|@khybariha
.
#پارت_چهل_و_ششم 🦋 ((عینک آفتابی )) در بین بچّه‌های جبهه، #محمد_حسین از افرادی بود که وضع مالی خانو
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای تاج علی آقا مولایی 🔹صفحه ۱۱۵_۱۱۴ 🍃🌸|@khybariha