.
••• "اللهمَ ارنۍطلعته رشیده خداوند!! بهمـاآنطلعتـــِ زیباۍرشیدرابنما #اݪلهمعجللولیڪاݪفرج #pr
•••
«لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الٰفَاقِدِینَ»
ودرنبودنتـــ بلندبلندگریهمۍکنم!
#جمعههاےحضرتیـار
•• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱
@khybariha
4_6008070381317916753.mp3
8.43M
من میخوام ؛ وقتی آقا ظهور کردن؛
کنارشون، سایه به سایهَشون
همقدمشون... باشم!!
▫️یعنی میشه ؟
▫️چکار باید بکنم ؟
استاد_شجاعی 🎤
⛅️الّلهُــمَّـ؏جــِّللِوَلیِّــڪَ الفــَرَج⛅️
🌤التـــــــــماس د؏ای فـــرج 🌤
•• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱
@khybariha
•••
شیخرجبعلیخیاط :
روزی جوانی را در عالم برزخ دیدم که به من گفت :
وقتی اینجا آمدید میفهمید ، هر نفسی که به غیر از #یاد_خدا کشیدید ضرر کردید !🚫
•••
•• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱
@khybariha
.
#پارت_نود_و_پنجم 🦋 ((آسانسور)) <ادامه > وقتی رسیدم داخل اتاق، #محمد_حسین خواب بود. خیلی آهست
#پارت_نود_و_ششم 🦋
((نازِ پا ))
#محمد_حسین به خانه آمد، هنوز حالش خوب نبود و نمی توانست راه برود، امّا برای اینکه وانمود کند مشکلی ندارد سعی می کرد همهٔ کارهایش را خودش انجام دهد.
روحیّهٔ عجیبی داشت. با اینکه خیلی درد می کشید و به کمک عصا راه می رفت، خم به ابرو نمی آورد، با همان وضعیّت به سختی رانندگی می کرد و به جای پا، عصایش را روی پدال گاز ماشین می گذاشت.
روزهای آخر قبل از اینکه به #منطقه برود، منزل برادر بزرگمان، آقا محمّد علی، دعوت بودیم.
من همان جا او را به حمّام بردم. او حتّی توان ایستادن نداشت.
داخل حمّام برایش صندلی گذاشتم، همان طور که بدنش را می شستم، چشمم به پای مجروحش افتاد.
دقّت کردم دیدم پایش سوراخ است، یعنی حفره ای در آن ایجاد شده بود و دکتر یک لولهٔ پلاستیکی در آن کار گذاشته بود که این طرف می شد آن طرف را دید.
دلم واقعاً ریش شد! 😥
به همین خاطر لیف را به آرامی روی پاهایش می کشیدم وسعی می کردم خیلی احتیاط کنم.
محمّد حسین گفت: «هادی!»
گفتم: «بله؟ »
گفت: «محکم بکش! چرا این طوری می کشی؟»
گفتم: «اذیّت می شوی داداش ممکن است خطرناک باشد وبرایت اتّفاقی بیفتد.»
گفت: «جوش نزن محکم بکش مگر من چقدر این پاها را کار دارم که تو این قدر نازشان را می کشی؟»
و بعد گفت: «این پاها را من فقط برای همین #عملیات احتیاج دارم، دیگر نیازی به آن ها ندارم.»
آن لحظه حرفش را باور نکردم، چون از آینده هیچ خبری نداشتم.
💠ساعتی میزان آنی، ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو، تا شوی موزون خویش
(به روایت محمد هادی یوسف الهی)
((پاهای عاریتی))
وضعیّت پاهای محمّد حسین خیلی خراب بود.
وقتی گوشمان را به محلّ جراحتش نزدیک می کردیم، به راحتی صدای جریان خون را در رگ هایش می شنیدیم.
شاید باور کردنش خیلی مشکل باشد، امّا درست مثل سماور در حال جوش، قُل قُل می کرد و صدا می داد؛
امّا او پر توان، خندان و خستگی ناپذیر به راه خود ادامه می داد!
گفتم: «آخه بابا جان! یک مقدار به فکر خودت باش.»
می گفت: «می دانی بابا! من تا همین اواخر سال بیشتر به این پاهای عاریتی احتیاجی ندارم.»
(به روایت غلامحسین یوسف الهی)
🍃🌸 @khybariha
باخداحرفبزن؛
خداگوشمیدهدواینگوشدادن،
باعثمیشودکهحرفزدنرایادبگیری...! :)
#نمازشب
#حاجاسماعیلدولابی🌱
#التماس_دعا
•• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱
@khybariha
•••
|هدفاسلامتربیتانسانعاقلنیستـــ
بلکهتربیتانسانعاشقعاقلاستــــ
#شهیددکتربهشتۍ
•• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱
@khybariha
•••
"اینهیاهوهـا همهرفتنۍاستـــ
تمامشدنۍاستـــ !
آنچهڪههستـــ ، آنۍاستڪهپیشِخودِ
ماستــــ
آنباقۍاستـــ وباماستـــ
ومابایدکوششکنیمکه
|باطن| خودرااصلاحکنیم
_______________________
#امامخمینیره
#شایداندکیتلنگر :)
•• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱
@khybariha
•••
«در زندگۍ دنبال کسانۍ
حرکتـــ کنید که هر چه
به جنبههاے خصوصۍ تـر
زندگۍ ایشان نزدیک شوید
تجلۍ ایمان را بیشتر مۍبینید»
#شهیددکتربهشتۍ
____________________
[هفتتیرسالروزشهادتدکتربهشتیویارانشگرامۍباد🌱]