eitaa logo
334 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
487 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی عظمت یه آدم تو کارهاییه که انجام نمیده! تو خشمی که فرو میخوره، تو زخمی که زمینش نمیزنه.. میگیری که؟ 🌻•• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
هدایت شده از .
‌ بسیجی احتیاجی به محافظه کاری ندارد و به دنبال از دست دادن چیزی نیست:) یک‌کارت عضویت در بسیج دارد که آن هم سند شهـادتش است .. 🌻•• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
‌ عاشـق آن است که حرفش به عمـل ختم شود؛ ورنه هر مدعی لاف زنی عاشق بود .. 🌻•• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
🌻•• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
•🍃⇩ ⇩🔑• . . 💌•]از امام علی عليه السّلام پرسیدند: ⚰•]چگونه آماده‌ے مرگ شویم؟ ✨•]فرمودند: با انجام واجبات، ترك محرّمات، و دارا بودن اخلاق خوب. 🌿•]در این صورت، چنين فردے برايش فرقے ندارد كه او به‌سراغ مرگ رود يا مرگ به سراغ او بيايد. 🌙•]قسم به خدا كه براے علے، فرقے ندارد كه او به سراغ مرگ رود يا مرگ به سراغ او بيايد. 📚•]ترجمه عيون أخبار الرضا، جلد ۱،صفحه ۶۰۲ . . ؟ . . ↫ و عشـق؛ مَرڪب‌ِحرکت‌است‌نہ‌مقصـدِحَرکتـ 🌻•• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
.
#قسمت_نود_و_چهارم 🦋 امّا بچّه ها او را به اصرار کنار کشیدند. در اوج خستگی بودم که دیدم علی آقا جلو
🦋 نمی دانم چند دور این کار را انجام داده بودند؛ اما در گفتگوها معلوم بود که حافظ است. بالاخره بعد از چند وقت انتظار، یک روز قبل از ، گردانها رسیدند به جایی که لشکر ما مستقر بود. محل لشکر، سهل ترین گذرگاه عبور نیروهای منطقه محسوب می شد. علی آقا که این موضوع را فهمید، خیلی خوشحال شد؛ چون تصور می کرد با این عملیّات همراه خواهد بود. امّا وقتی گفتیم قرار است شما اینجا باشید و به وضع ارتباطات سر و سامانی بدهید،خیلی دلگیر شد. 😔 از هر فرصتی استفاده می کرد تا پیش‌قدم باشد. توضیح و تفسیر موقعیّت‌ِ عملیّات را که شنید قبول کرد بماند؛ امّا موقع حرکت گردانها دیدم که با آن پایِ مجروح و مصدوم به دنبال بچه‌هایی که هرگز آنها را ندیده بود، می دود،دست در گردنشان می اندازد، پیشانیشان را می بوسد، حدیث می گوید و مظلومانه با آنها وداع می کند؛ 😔 حالتی که ما به گریه افتادیم. 😭 موقع خداحافظی بغض گلویم را فشرده بود. می دانستم اگر دهان باز کند و چیزی بگوید، از خجالت آب می شوم. 😰 🌻•• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
.
#قسمت_نود_و_پنجم 🦋 نمی دانم چند دور این کار را انجام داده بودند؛ اما در گفتگوها معلوم بود که حافظ #
🦋 "محمدرضا سخی" همرزم علی آقا بوده ؛ می گوید:« با او در کرمان آشنا شدم ،بعد از اینکه فهمیدم چه گوهر گرانبهایی را پیدا کردم، دیگر او را رها نکردم .» وقتی او را در دیدم،روزها و شبهای پربار زندگی من شروع شد. خداوکیلی باید بگویم که شبهای ،به یاد ماندنی ترین شبهای عمر من است؛ به خصوص شبهایی که بحث مفید و داغی پیش می آمد و چانۂ همه گرم می شد. در چنین لحظاتی آرزو می کردم که این شب ها پایانی نداشته باشد. خوشبختانه بعضی شب ها ،چادر ما ،مجلس تعریف های شبانهٔ دوستان رزمنده بود. علی آقا هم به حساب دوستی می آمد و بعضی اوقات، به اصرار من، شب را در چادر ما می خوابید. شبهایی که علی آقا صحبت می کرد، بهترین ساعتی بود که احساس می کردیم بر توانایی و دانایی ما افزوده شده است. 👌 عملش هم که جای خودش را داشت؛ مثل پتک محکمی بود که وقتی فرود می آمد، خواب گران غافل ترینِ آدمها را هم می شکست. 😞 همان شبهایی که به اصرار پیش ما می خوابید، نیمه شب، پتوی خود را روی یکی از بچه‌های سنگر می انداخت و بیرون می رفت. شبی دنبال او رفتم و دیدم که در آن هوای سردِ زمستانی مشغول وضو گرفتن شد. فهمیدم به سنگرِ می رود و می خواند. هر چند هيچ وقت دلم نخواست خلوت روحانی اش را به هم بزنم، امّا خیلی دوست داشتم بگویم :«علی آقا، درست است که ما لیاقت نداریم؛ امّا حداقل پتوی خودت را روی ما نینداز تا خواب غفلتمان سنگین تر نشود.» 😥 همیشه اینطور بود با قلبش حرف می زد. باید صدایش را می شنیدی تا بدانی مفهوم تأثیرپذیری چیست؟! اکثر اوقات هم...... 🌻•• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿