جمعه ست... نیمه ی مرداد!
به قول ما جنوبی ها خرماپزون😊
میریم سمت بازار بزرگ، بازار مروی.
فروشنده به سبک بازارهای محلی روی زمین نشسته، چندتا سینی روحی پر از رطب و بامیه و لوبیا عربی جلوش گذاشته.
مشتری های مخصوصش از راه میرسند و خرید می کنند،تا نفر جلویی رو راه بندازه، از سینی ها عکس می گیرم.
با علی مشغول پاک کردن بامیه ها می شیم.
بهش میگم مامان بزرگ همیشه این مدلی پاک می کنند(اون روش سخت تره).
شروع میکنه به امتحان کردن روش سخت تر و سوال پرسیدن. 😎
بسته ها رو دونه دونه می ذارم داخل فریزر، بوی کولر و بامیه ی نیم پز شده داخل آشپزخونه پیچیده، مزه ی گرم و شیرین تابستون های اهواز میره زیر زبونم... ☺️
اصولاً رسم و رسوم ها و سنت ها رو دوست دارم و برام مهمه پسرها بدونند ریشه شون چیه؟ اما آدم پیچیده کردن کارها نیستم و میرم سراغ ساده ترین راه! مثلا همین بامیه پاک کردن ساده وصلمون میکنه به گذشته😇 و کمک میکنه نخ ارتباطی مون قطع نشه...
خلاصه که دوریم اما نزدیک... 🙃
#هویت
#ریشه
#مامان_دو_پسر
#دوریم_ولی_ریشه_امون_وصله
@rahche