به قول #مامان_دو_پسر:
اصطلاح با یه غوره سردیش میکنه با یه مویز گرمی بهترین اصطلاح برای حال و هوای این روزای نوجووناست. 😏
یه سوراخ ساده روی جوراب میتونه حسابی عصبانی و کلافه اش کنه. 😡
یهو میبینی پنج دقیقه بعد مثل یه فرشته از اتاقش میاد بیرون و خیلی منطقی شروع میکنه در مورد یه مسأله ای صحبت کردن یا تصمیم میگیره برادر کوچکترش رو سرگرم کنه یا ... 😬
برای شما پیش اومده؟ تجربه ای داشتین؟
@f_sh_1995
#پرخاشگری
#نوجوانی
@rahche
قرار بود بریم مهمونی. 😊
میپرسه لباس چی بپوشم؟
میگم هر لباسی که فکر میکنی مناسبه (مغزم میگه آخه این سواله بچه). 🙄
انتخابش یه هودی خیلی ضخیمه برای فضای سربسته.
من و بابا سکوت میکنیم. 😐
چند دقیقه بعد دوباره از اتاق میاد بیرون و میگه این خیلی گرمه.
میره تو فاز غر زدن: من فقط این لباسو دوست داشتم بقیه ی لباسام خوب نیست. با چشم های گرد شده لباس هایی رو که داره باهاش مرور میکنم.
از هر کدوم یه ایراد میگیره و کلافه میره تو اتاق. 🤦🏻♀️
زیر لب که نه با صدای بلند میگه باید بریم لباس بخریم. 😳
چند دقیقه بعد مشغول اطو کشیدن یکی از پیراهن هاش میشه. بهش میگم خب این لباس مشکلش چیه؟ یادته با هم دیگه خریدیم؟! میگه یادمه ولی من دیگه پیراهن مردونه دوست ندارم. 😒 غر زدنش ادامه داره. من حرص میخورم که اینهمه لباس داری و اصلا بااااید همینا رو بپوشی. 😡
وقت رفتن شده، همون پیراهن رو میپوشه و تو دلم قربون صدقه اش میرم. 🥰
از خونه میزنیم بیرون. دیگه خبری از اون پسر غرغرو نیست. با رفقاش مشغول حرف زدن و بگو بخند شده. 😅
#مامان_دو_پسر
#نفس_عمیق_میکشم
#پرخاشگری
@rahche
جمعه تو راه برگشت از هیئت مدرسه، بابای خونه پرسید: موافقین فردا شب یه نذری کوچیک بدیم؟
تمام روزهای گذشته دلم میخواست روضه تو خونمون برپا بشه و شرایطش فراهم نشده بود.🥹
رضا تازه از خواب بیدار شده بود و صدامون رو شنیده بود.
پرسید میخوایم چی کار کنیم؟ 🤔
گفتم نذری درست کنیم. نذری میدونی چیه؟ گفت: اوهوم. 😊
علی چندتا پیشنهاد داد.
قرار شد شنبه عصر با هم بریم خرید و بعد بساط نذری آماده کنیم و برسونیم به ایستگاه صلواتی نزدیک خونه. 🏴🏴
#فاطمیه
#مامان_دو_پسر
#نخ_اتصالمو_ن_وصل_بمونه
#هویت_سازی_با_کارها_ی_کوچک_اما_بزرگ
@rahche
17.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب یلدا خونه شما یه شب عادیه یا سعی میکنید قشنگ و متفاوت باشه؟ 🤔
من یادمه مامانم بهم گفته بود شب یلدا طولانی ترین شب ساله. به این بهونه اون شب کلی دیرتر میخوابیدیم و همین برام خیلی شیرین بود. 😍
اما این روزا به فضای مجازی که نگاه میکنم بیشتر از طعم ملس و شیرین انار شب یلدا، بوی تجملات و چشم رو هم چشم رو میشنوم. 🤦🏻♀️ 🍉
#شب_یلدا
#مامان_دو_پسر
#مامان_مصطفی
#مامان_سادات
@rahche
مثل حال ِ ديشب را يك بار تجربه كرده بودم وقتي عزيزترين باباحاجي دنيا را از دست داده بودم.
شب تا صبح مثل مرغ سركنده راه رفته بودم و صبح...بدون خداحافظي رفته بود.
دلم ميخواست دانشگاه رفتنمان را ميديد، ازدواجمان را و مثل روزهاي كودكيمان با بچه هایمان بازي ميكرد و صداي خنده اش در راهروي خانهشان ميپيچيد. 😞
حالا دوباره آن حال و روز را تجربه ميكنم، در سس چند سالگی آه ميكشم. بهت زده ... زود بود براي رفتن. دلم ميخواست پسرم نوجوان بشود و برايش از دفاع حرف بزنم، از مردانگي، از ايستادگي، مثل سال هاي نوجواني خودم كتاب دفاع مقدس بخواند، سوال پيچم كند، از شما بگويم كه ايستاده ايد و دفاع مي كنيد...
از شما گفتم، از مقاومت، از ايستادگي، از انسان بودنتان، از دفاع، از نامردي ها... فرزندانمان نوجوان شدند، صبح روز ١٣دي ماه ايستاده ايم 🇮🇷
ظهور نزديك است ...
#دفاع
#شهيد
#ولايت
#حاج_قاسم
#انتقام_سخت
#حالا_كه_ميروي
#مامان_دو_پسر
#گاهي_راه_صلح_از_جنگ_ميگذرد
#از_عشق_دلتنگي_هايش_ميماند
#بترسيد_از_فرزنداني_كه_تربيت_ميكنيم
@rahche
ساعت پنج صبح با گریه از خواب بیدار میشه، دل درد و باقی ماجراهاش. 🙄
پتوپیچ میاد بغلم و سرشو میزاره رو شونه ام.
موبایلمو برمیدارم و تو گروه پیام میدم که رضاحالش خوب نیست، بعد هم پیام های یادآوری اردو و میانوعده و ... رو میفرستم.
پسرک آروم تر شده، میزارمش تو رختخوابش. 😊
خوابم پریده.
سررسیدهای جدید اردیبهشت میبینم.
طرح قدس رو میفرستم برای #مامان_مصطفی و میگم طرح محبوب شما. 🇵🇸
به امید پیروزی💪🏻😍
#مامان_دو_پسر
#حرف_حساب
@rahche
بچه ها تو مواجه با تغییرات (کوچیک یا بزرگش فرقی نمیکنه) معمولا نگران یا کلافه میشن. مثلا اثاث کشی❗️
حالا من چی کار کردم؟
اول از همه آیینه قرآن 😇
بعدش چی؟ یه زیرانداز + اسباب بازی های محبوب و چند تا خوراکی که وقتی ما درگیر کارها هستیم سرگرم باشه. این وسط اگه وسیله ی جالبی هم از تو کارتن ها درمیومد بهش میدادم که بازیش ادامه دار بشه. 😉
قدم بعدی رفتم سراغ اتاق بچه ها که جای خواب و بازی و درس خوندنشون آماده باشه. ✅️
قدم بعد تر حواسم هست در روز حتما چند مرتبه وقت دونفره داشته باشیم. مثلاً امروز وسط چیدن ظرف های آشپزخونه مهمون رستوران رضا شدم و چلوکباب تیله ای خوردم. 😋
بعد از نهار هم بهش پیشنهاد دادم تو اتاق جدید دراز بکشیم و کتاب بخونیم. 😏
و قدم آخر: به عصر که میرسیم، یکی دو ساعتی همه کار تعطیل میکنیم و میزنیم بیرون از خونه. مثلاً شب اول خودمون رو رسوندیم به هیات خونگی یکی از دوستای مشترکمون، یا شب دوم پیاده رفتیم تا سوپری محل و خرید کردیم.
پ ن :تو این عکس داریم فکر میکنیم کدوم خونه، خونه ی ماماناست. خونه ی مصطفی اینا چه رنگیه؟ ااا اون ساختمون بزرگه حتما چمرانه. 🤭
#تغییرات_زندگی
#اثاث_کشی
#جا_به_جایی
#مامان_دو_پسر
@rahche
انار دونه دونه... 😍
بابام چه دونٰ دَ دونِه...🤔🧔🏻
از چمران برگشته بودیم خونه، رضا انار دونه دونه میخوند و ما سه تایی داشتیم حدس میزدیم دونٰ دَ دونِ یعنی چی؟ 😅
فردا صبح تا رسیدیم چمران، شعرش رو از خاله زهرا پرسیدم... ☺️
انار دونه دونه
بابام چه مهربونه.... ❤
«وقتی مهر پدرانه رو به زبون خودش به تصویر میکشه.... 😊»
#مامان_دو_پسر
#روز_پدر
@rahche
دیشب کمردرد بیخیالم نمیشد. 😮💨
هم زمان داداش بزرگه حال و احوالش روبه راه نبود. خلاصه اوضاع خونه پیچیده بود بهم و
حالا این وسط دلمون میخواست لقمه ی نون پنیر نذری بدیم. 🤦🏻♀️
بعد از شام همه از خستگی بیهوش شدیم، نذری درست کردن که بماند...
اوضاع صبح هم دست کمی از شب نداشت و نهایتا با کلی تاخیر از خونه زدیم بیرون. 😐
نونوایی بربری دم مدرسه، یه قالب پنیر و هم کلاسی های کلاس رضا.
بیخیال نذری کوچیکمون نشدیم و
روز طوفانیمون رو با حال بهتری شروع کردیم. 😍
#مامان_دو_پسر
#چراغ_راه_کوچک
#نذری_ساده
@rahche
یادم نیست چند ساله م بود، 🤔
ولی خیلی کوچیک بودم که بابام و داییم داخل باغچه خونه ی باباحاجی یه سنگر واسمون درست کردند.
ورودی سنگر شیب داشت و برای ما بچه های قد و نیم قد حکم سرسره داشت.🛝
هربار صدای آژیر قرمز رو میشنیدیم، وارد یه دنیای هیجان انگیز میشدیم .😄
*روز باباهای جانباز، قهرمان هایی که همیشه حواسشون به بچه ها هست ،مبارک 🌺*
#روز_جانباز
#مامان_دو_پسر
#اتل_متل_یه_بابا
#تولد_حضرت_عباس_ع
@rahche
دیشب چهارتایی خونه رو مرتب کردیم.💥
بند و بساط افطار تا سحرمون رو یه گوشه ی دنج خونه چیدم.
قرآن و مفاتیح و تسبیح ها و جانمازهامون، چندتا خوراکی مقوی هم گذاشتم که دم دست پسر بزرگه و بقیه ی اهل خونه باشه باشه. 📿
#مامان_دو_پسر
#ماه_رمضان
@rahche
هدایت شده از مشاوره کیمیا
17.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب یلدا خونه شما یه شب عادیه یا سعی میکنید قشنگ و متفاوت باشه؟ 🤔
من یادمه مامانم بهم گفته بود شب یلدا طولانی ترین شب ساله. به این بهونه اون شب کلی دیرتر میخوابیدیم و همین برام خیلی شیرین بود. 😍
اما این روزا به فضای مجازی که نگاه میکنم بیشتر از طعم ملس و شیرین انار شب یلدا، بوی تجملات و چشم رو هم چشم رو میشنوم. 🤦🏻♀️ 🍉
#شب_یلدا
#مامان_دو_پسر
#مامان_مصطفی
#مامان_سادات
@rahche