جمعه تو راه برگشت از هیئت مدرسه، بابای خونه پرسید: موافقین فردا شب یه نذری کوچیک بدیم؟
تمام روزهای گذشته دلم میخواست روضه تو خونمون برپا بشه و شرایطش فراهم نشده بود.🥹
رضا تازه از خواب بیدار شده بود و صدامون رو شنیده بود.
پرسید میخوایم چی کار کنیم؟ 🤔
گفتم نذری درست کنیم. نذری میدونی چیه؟ گفت: اوهوم. 😊
علی چندتا پیشنهاد داد.
قرار شد شنبه عصر با هم بریم خرید و بعد بساط نذری آماده کنیم و برسونیم به ایستگاه صلواتی نزدیک خونه. 🏴🏴
#فاطمیه
#مامان_دو_پسر
#نخ_اتصالمو_ن_وصل_بمونه
#هویت_سازی_با_کارها_ی_کوچک_اما_بزرگ
@rahche