eitaa logo
مشاوره کیمیا
737 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
325 ویدیو
1 فایل
قراره با کیمیا والدگری آگاه رو تمرین کنیم. 👨‍👩‍👦 اگر تو این مسیر به کمک احتیاج داشتی، اینجا برای شما والدین مشاوره داریم‼️⬇️ ارتباط با ادمین کانال: @f_sh_1995 بات مشاوره کیمیا: https://ble.ir/Kimia_bot
مشاهده در ایتا
دانلود
مشاوره کیمیا
در تراس خانه روی صندلی نشسته ام و دارم برایش لالایی میخوانم. به صورت زیبایش خیره شده ام، صورتش مثل برف سفید است و موهای تنک و مژه ها و ابروهای طلاییش در آفتاب می‌درخشد، آرام خوابیده، آنقدر آرام که شک میکنم و با وحشت چشمانم را از صورتش برمیدارم و به شکم کوچکش میدوزم تا ببینم بالا و پایین می رود یا نه! بالا و پایین نمی شود! هراسان میشوم اما ناگهان چشمان سبزش را باز میکند و لبخند میزند. من هم لبخند میزنم و خیالم راحت میشود. یکدفعه لبهای صورتیش را می گشاید و کلمه ای میگوید، صدایش شبیه هیچکس نیست اما تن صدایش من را یاد تن صدای مامان می اندازد وقت هایی که دل آشوب بودم و با حرفهایش آرامم میکرد، دلم هری میریزد اما نه به تشویش بلکه به مانند هیجان یک مادر وقتی اولین بار فرزندش او را مامان خطاب میکند! صدایش شبیه لب هایش مثل گلبرگ گل محمدی صورتی و لطیف و خوشبوست! دقیق شده ام تا ذره ای از لحن و کلامش را از دست ندهم انگار میخواهم خوب خوب خوب در خاطرم بماند. ماما که می‌گوید همه جا عوض میشود، سرسبز میشود، آسمان آبی تر، هوا سبک تر، پرنده های آزاد و زیبا در آسمان بیشتر! محو تغییر شده ام، اندکی بعد میبینم در آغوشم نیست، مانند پرنده ای در آن آسمان لطیف با بال هایی طلایی تر از موهایش پرواز می‌کند. دوباره صدا را می‌شنوم! ماما! هنوز روی تراس هستم اما هزاران هزار طبقه پایین پایم قرار دارد، مثل وقتی که با هیجان از پنجره هواپیما بیرون را نگاه میکردم و ابرها را می‌دیدم که در آن شناوریم. آن پایین فقط یک تکه زمین قرمز میبینم، دارد به آنجا نگاه میکند و لبخند میزند، برای بار چندم با آن صدای آرامش بخشش ماما میگوید و بعد میبینم که همراه با پرندگان دیگر دارد از من فاصله میگیرد. دست بلند می‌کنم که مثلا نگذارم برود اما از هول پایین افتادن ناخودآگاه خودم را عقب میکشم! دوباره که نگاه میکنم آن تکه زمین قرمز چند لحظه قبل زیتونی رنگ شده و رنگین کمانی از آنجا تا اینجا رسیده. از خواب میپرم، هرچه فکر میکنم نامش را به یاد نمی آورم اما حالا فهمیدم رنگ چشمانش به مادرش رفته بود، سبز زیتونی! https://instagram.com/aghigh8851?igshid=ZGUzMzM3NWJiOQ== @rahche