eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
او واسطۀ رحمت حق بود و کرم داشت ابر کرمش بر سر هر بام علم داشت بخشید سه نوبت همۀ ثروت خود را ارباب کرم بود که بر خلق کرم داشت تن داد به صلحی که در آن مصلحتی بود هرچند که مانند علی تیغ دودم داشت زهر آمد و زد برجگر و زود برون زد از بس دل او ماتم و اندوه و الم داشت وقتی جگرش ریخت میان دل آن طشت گفتند که این حجت حق اینهمه غم داشت؟ با دیدن اشک دو برادر همه دیدند "دلهای غریبان جهان راه به هم داشت"* حتی به تنش فتنه گران رحم نکردند بر پیکر خود زخمه ای از تیر ستم داشت بنویس «وفایی»که پس از این همه غُربت ایکاش که این حجت معبود حرم داشت 🔸شاعر:
تنها ميان كوچه ها من ديده بودم مادر زمين افتاد و من ترسيده بودم ترسيده بودم مادرم درجا بميرد چون غنچه از طوفان به خود لرزيده بودم از بس كه سنگين خورد سيلي ، روي ياسش من جاي او چون گل زهم پاشيده بودم ضربه به جان خويش قطعاً مي خريدم گر زودتر از مادرم جنبيده بودم يادش بخير آندم كه بازوي كبودش مخفي ز بابا نيمه شب بوسيده بودم شد تلخ تر از گرية صد ساله بَهرم آندم كه ناچار از پدر خنديده بودم با كس نگفتم راز اين غم را كه تا حال … از مادرم اين ناله ها نشنيده بودم مثل عصا خود را نمودم تكيه گاهش اطراف چادر را بر او پيچيده بودم شد انتقام فتح خيبر درب و ديوار سنگينيِ آن درب را سنجيده بودم گر رازهايم زين جگر افشا نمي شد روشن نمي شد تا چه حد رنجيده بودم گر كه نمي بردي تو اي تشت آبرويم تا زير خاك اين رازها پوشيده بودم 🔸شاعر:
نه بوی مُشک نه چون بوی نافه ی خُتن است نه بوی یاسمن است این نه بوی یاس من است نه بوی چادر خاکی نه عطر آن گودال بقیع روضه ی مکشوف کوچه و زدن است برای گریه بر این صحنه یا که دیدارش میان هر مژه با چشم جنگ تن به تن است به جز بقیع که در اشک نیز می سوزیم همیشه گرمی آتش دلیل سوختن است کسی که دست به سینه است توی کرب و بلا چگونه است که پیش تو دست بر دهن است؟! غریب کیست کسی که هنوز بی حرم است؟ و یا کسی که به هنگام مرگ بی کفن است؟! غمش ز جنس حسین است هرکه مظلوم است حسن تر است کسی که غریب در وطن است خراب هم که نباشد به اعتقاد من تمام غربت اینجا به خاطر حسن است! 🔸شاعر:
دنیا چه با عزیز دل بوتراب کرد؟ ابری رسید و خون به دل آفتاب کرد سنی نداشت یک‌شبه مویش سفید شد رویش حنا کشید غمش را خضاب کرد از کوچه‌‌های تنگ دگر رد نمی‌شود این کوچه‌ها چقدر حسن را عذاب کرد! دستی که خورد بر روی مادر به کوچه‌ها آن دست گنبد حسنش را خراب کرد چون روزه بود تشنگی‌اش اوج می‌گرفت وقت اذان رسید تقاضای آب کرد فهمید آب نیست ولی باز سرکشید این زهر لعنتی جگرش را کباب کرد سوزاند زهر از نوک پا تا سرش ولی چون راحتش نمود ز دنیا ثواب کرد از دوست زخم خورد و ز بیگانه‌ها جدا دنیا چه با عزیز دل بوتراب کرد... 🔸شاعر:
🏴 ۱۴۰۱ علیه السلام از بس حسن بخشنده و مهمان نواز است از عالم و آدم گدایش بی نیاز است از سفره اش هر قدر می خواهی طلب کن دستِ حسن در بذل و بخشش بازِ باز است زانو بغل کردن دگر معنا ندارد وقتی که آقای کریمت چاره ساز است هر جای عالم چشم می چرخانم انگار پرچم سیاهِ "یا حسن" در اهتزاز است استادِ عباس است، باید هم بگویند شير جمل در هر نبردی یکه تاز است در جنگ ها، الحق جلودارش نبودند جنگاوری اش فخرِ تاریخِ حجاز است سجاده را از زیر پایش می کشیدند غافل از آنکه مجتبی اصل نماز است اینکه چه ها شد در دل کوچه، بماند از چادرِخاکی نوشتن جانگداز است
از بس حسن بخشنده و مهمان نواز است از عالم و آدم گدایش بی نیاز است از سفره اش هر قدر می خواهی طلب کن دستِ حسن در بذل و بخشش بازِ باز است زانو بغل کردن دگر معنا ندارد وقتی که آقای کریمت چاره ساز است هر جای عالم چشم می چرخانم انگار پرچم سیاهِ "یا حسن" در اهتزاز است استاد عباس است، باید هم بگویند شير جمل در هر نبردی یکه تاز است در جنگ ها، الحق جلودارش نبودند جنگاوری اش فخرِ تاریخِ حجاز است سجاده را از زیر پایش می کشیدند غافل از آنکه مجتبی اصل نماز است اینکه چه ها شد در دل کوچه، بماند از چادرِخاکی نوشتن جانگداز است 🔸شاعر:
تو سرو بودی و حالا خمیده ای تنها به دوش ، بار مصیبت کشیده ای تنها اگر که پیر شدی ، علتش ز کودکی است چها گذشت به کوچه ! چه دیده ای تنها ؟ کسی ندیده به جز مادرت که دنبالش پی مسیر پر از خون دویده ای تنها کسی ندیده بجز خواهرت که هر شب را به های های ز خوابت پریده ای تنها نکشت زهر تو را خاطرات مادر کشت کنون به بستر مرگ آرمیده ای تنها چه زخم های زبانی که خورده ای در جمع چه طعنه ها که به جانت خریده ای تنها میان شهر اگر ناسزا نثارت شد میان خانه ی خود هم شنیده ای ، تنها ز دست همسر خود جای آب و شیر و غذا دو کاسه زهر هلاهل چشیده ای تنها به هر نفس زدنت پاره ی جگر ریزد درون طشت بلایی که چیده ای تنها دل تو رفت از این طشت خون به طشت شراب کجای قصه ی سر را تو دیده ای تنها دل تو رفت به گودال کشته ای مظلوم کنار پیکر در خون تپیده ای تنها دل تو رفت در آن خیمه های شعله نشین که سوخت دامن زینب ،رشیده ای تنها دل تو رفت به شهری که می زدند ز بام هماره سنگ به راس بریده ای تنها رضا رسول زاده
عاشقی که به سینه غم دارد زیر پلکش همیشه نم دارد سخن از عاقلان بگو با ما منکر مجتبی که کم دارد بارها مرتضی به زهرا گفت چقدر این پسر کرم دارد خانه آباد میشود آنکه یا حسن را به سینه دم دارد او خودش خواسته چنین باشد ورنه آنقدر محتشم دارد لحظه ای هم تصورش زیباست حسن فاطمه حرم دارد خواب دیدم که او شبیه حسین آنقدر بیرق و علم دارد سر به داران این وطن هستیم ما همه امت حسن هستیم جز توسل چکار باید کرد؟ از ته دل هوار باید کرد ما همه عبد و ربمان یار است سجده بر پای یار باید کرد غیر از این سر نمانده سرمایه سر نامش قمار باید کرد پیش برق نگاه شیر جمل لشگری تار و مار باید کرد بین میدان که تیغ میگیرد از کنارش فرار باید کرد صلح او اول قیام حسین به حسن افتخار باید کرد وقت باران مزار او گل شد فکر سنگ مزار باید کرد حضرت محترم امام حسن ای خدای کرم امام حسن تا زمانی که مجتبایی هست اشتیاقی بر این گدایی هست خبرش در مدینه پیچیده پادشاه گره گشایی هست هر کسی رفته است میداند در کرمخانه اش صفایی هست به خدا از عطای او داریم هر حسینیّه ای که جایی هست حرف وصل است و حرف هجران نیست بر لب ما اگر دعایی هست راه او سد شده اگر امروز عوضش راه کربلایی هست دل ما را حسن عراقی کرد ساکن گنبد و رواقی کرد پدرش شیوه ی شریعت هست مادرش هم دلیل خلقت هست جلوات "حسن" ، "حسین" شود وحدت ذات رو به کثرت هست در دعاهای ما به حق حسن شرط اصلی استجابت هست گریه کن هاش حشر خندانند از رسول خدا روایت هست سفره دار و کریم و همسفره با جذامی و با رعیت هست نذر کردیم ذبح او باشیم تا دمی هست و تا که فرصت هست مجلس روضه اش شبیه بقیع اکثرا سوت و کور و خلوت هست اربعین در مسیر این جاده زائرش را به کربلا داده غصه ام را نگار من خورده یار من چوب کار من خورده در ره "وصل" وصله ای تازه گیوه ی وصله دار من خورده ترکه های معلم حسرت بر تن روزگار من خورده اکثرا نذر قاسمش کردم گره ای تا به کار من خورده مدعی بیخیال شو امروز هی نگیر از هوار من خرده چونکه دیروز کوزه زهری را دهن روزه یار من خورده با غم کوچه سالها طی کرد جگرش را سه مرتبه قی کرد ابراهیم لآلی و رضا قربانی
غصه دارم در فضای سینه ام من اسیر حمله های کینه ام سوزم از زهر و لبم پر خون شده تشتم از خون جگر گلگون شده خون دل هایی که عمری خورده ام پیر گردیدم ز بس آزرده ام ماجراهایی که من خود دیده ام آن چه بین کوچه ها شد دیده ام شکر حق گویا دگر پایان شده آخرین ساعات این هجران شده حالیا دیگر از این جا پر کشم جام وصل حق تعالی سر کشم می روم از این دیار غم نصیب می روم از این مدینه من غریب گر چه از زهر جفا خونین لبم من به یاد کربلا و زینبم محمد مبشری
اگر می آمدی ایران تو مرقد داشتی حتماً به جز گلدسته و نقاره گنبد داشتی حتماً شمال شرق ایران یا جنوب غرب یا مرکز تو هم در بخشی از این خاک مشهد داشتی حتماً کنار مضجعت در آخرش با شوق با فریاد پس از صل علی،ٰ آل محمد داشتی حتماً کسی با کفشهایش در حریم تو نمی آمد به دور مرقدت از صحن ها حد داشتی حتماً «مُؤَیِّد» داشتی در مشهدت با شعرهای ناب و در کل زمین کلی مُؤَیَّد داشتی حتماً اگر می آمدی ایران شبیه حیدر کرار تو هم بین اذان یک جفت اَشْهَد داشتی حتماً همیشه سمت بابُ الْقاسمت غوغای زائر بود خودت هم از همانجا رفت و آمد داشتی حتماً مهدی رحیمی زمستان
در جگر می سوزد آهى در گذر از کوچه ها خاطراتی دارم اما بیشتر از کوچه ها آن چه دیدم را نگفتم لحظه ای با مادرم آن چه دیدم را نگفتم با پدر از کوچه ها یک کبوتر،نامه ای در دست بس کن!بگذریم! جمع کردم بعد از آن یک مشت پَر از کوچه ها کوچه ها یک روز سیلی، کوچه ها یک روز تیر دائما می بارد آری دردسر از کوچه ها شام کوچه، کوفه کوچه، در مدینه کوچه بود زینب از من بیشتر دارد خبر از کوچه ها شام اگرچه شام اما صبح محشر می شود می رود بر نیزه خورشید و قمر از کوچه ها مجید لشکری
خنده بر این لب آزرده کجا می آید نفس از سینه اگر رفت چرا می آید؟ زرهم کو که بپوشم بروم تا مسجد؟! دارد از ماذنه انگار صدا می آید دوستانم به دوتا کیسه درهم رفتند ناله غربت من تا به خدا می آید آتش جان مرا چاره به جز آتش نیست زهر پیش نظرم مثل دوا می آید لخته خون ها همگی از دهنم میریزد وسط طشت بلا پشت بلا می آید اول کودکی ام زار شدم پیر شدم گر به دستم همه ی عمر عصا می آید پیر آن کوچه ی باریک که راهش سد شد جلوی چشم ترم خاطره ها می آید باز انگار که یک سایه به چشمم خورده باز انگار غریبه سوی ما می آید باز انگار که حوریه میوفتد به زمین بروی چادر پاکش رد پا می آید با چه وضعی به عقب میرود و می افتد دو قدم مادر زارم جلو تا می آید سید پوریا هاشمی