eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ الْمَكْسُورَةِ ضِلْعُهَا راز آئینه رو برملا نکن خودتو این همه جابجا نکن الهی درد و بلات به جون من... در خونه رو تو دیگه وا نکن یعنی میشه دوباره صدام کنی از دل این همه غم رهام کنی این‌قَدَر به دنده‌هات فشار نیار... نفست در نمیاد سلام کنی زندگیمون داره زیر و رو میشه بودنت داره یه آرزو میشه زینبت رو تا میرم آروم کنم... گریه‌ی حسین تو شُرو میشه گرد غم نشسته روی دامنت چه بساطی شده جارو کردنت دیگه جون مرتضی زمین نخور بخدا داره میبینه حسنت بغض چشمای ترت کشته منو زخمای بال و پرت کشته منو اشکِ بندِ رختِ خونه دراومد شُستشوی بسترت کشته منو داغ حیدرِ تو غربتش شده همه جا نَقلِ مصیبتش شده دلِ رفتنِ به مسجد ندارم... قاتلت امام‌جماعتش شده زخم بازوت دلمو تکون میده عطر پیرهنِ تو بوی خون میده منو هرجا میبینه قنفذِ پست غلاف شمشیرشو نشون میده مگه حرمتت حریم حج نبود؟! کاشکی دشمن تو اهل لج نبود لااقل گیر نمی کردی پشت در... کاشکی میخِ گُر گرفته،کج نبود لب من باید خدا خدا بگه دردِ دل‌هاشو توو ربّنا بگه حسرتش علی رو داره میکُشه محسنم نشد یه بار بابا بگه دلمو عذابِ بی اموون نده به من اسباب‌بازیشو نشوون نده لالایی خوندتو عرش‌و سوزوند... این‌قَدَر گهواره‌اشو تکوون نده شاعر:
در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این سوی مسجد شعله‌ور رفتی، مصاف این است این خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگری‌ست جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر بی‌امان دور علی گشتی! طواف این است این رو گرفتی پیش نابینا، حیا آن است آن نیمه‌شب تابوت می‌خواهی، عفاف این است این می‌رسد روزی که چشم آسمان روشن شود بر مزارت کعبه می‌گوید مطاف این است این
فاطمیه عاشورای چادری هاست💠 «از زبان میخ در» در عالم هرچه میبینم که دارد روح یا پیکر بنا کرده است تقدیری برایش حضرت داور درختان،کوه ها،دریاوبرکه،آسمان یا دشت همه سرگرم تسبیح اند بهرصاحب محشر زمین میخواند از صبح ازل سبوحُ یا قدوس به گوشم میرسد از آسمان ها نغمه ای دیگر ومن در گوشه ای سرگرم تَسبیحات خود بودم که خود را یافتم در کوره دُکـان آهنگـر حرارت دیدم و با ضربه ها ی پُـتک فهمیدم به نقش میخ می باید بشینم بر تنِ یک در به عالم بارهاکردم تَفاخر چون که من تنها شدم زیبـنده ی درگاه بیت ساقی کوثـر چه بیتی !برترازصدمسجد الاقصیٰ وده کعبه مقامی بی شک اندر شان پاکِ فاتح خیبر سه روز از دفن پیغمبر گذشت و مردم گمراه کمر بستند اَندر یاری رندان بد اختر صدای اهرمن می آید ! آیا خواب میبینم؟ به جنگ حق به پا کردست شیطان لشکری دیگر چرا اهل مدینه جای گل بر خانه زهـرا طناب و هیزم آوردند اندر ختم پیغمبر به درگاهی که می بوسید آن را عطر شب بوها به پا شد کینه نَمرودیان با شعله ی آذر چُنان از شعله های آتش آنجا سرخ شد جانم که گویی رفته ام در کوره دُکان آهنگر نمیدانم چه شد گویی به یکباره در آن صَحنه میان دلهُره پیچید عطر یاس سرتاسر تمام روضه ی من شد گمانم مصرع آخر علی ماند وگُلی در لابه لای دود و خاکستر 🔸شاعر: رضا_میرزایی_همدانی
پشتِ در خانه ی علی بلوا شد با فاطمه بر سر علی دعوا شد یک ضربه و یک بازو و یک آه بلند شال از کمر امیر مردان وا شد دربی که تمام قد در آتش میسوخت آوار به روی صورت زهرا شد در حال نفس نفس زدن بود هنوز یک میخ گداخته سرش پیدا شد سربسته بگویم سخن از ناموس است سربسته بگویم که چه در آنجا شد با طفل زمین خورد در آنجا مادر بی طفل ولی بود که از جا پا شد شرحِ غم زهرای جوان را باید از رنگِ محاسن علی جویا شد 🔸شاعر:
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته حسن ای نور چشمانم! حسین ای راحت جانم! بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته بیا ای دخترم زینب، به پیش مادرت امشب بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته روم شب‌ها سراغ او، به قبر بی‌چراغ او کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته
مردی یگانه بود و بانویی یگانه آهسته می‌رفتند از خانه شبانه همراه هم بودند مثل دو غریبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه در می‌زدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چهل شب تمام شهر را گشتند با هم اما بدون یار برگشتند خانه ** وقتی عزادار رسول الله بودند از درب خانه می‌کشید آتش زبانه آتش زدند این لانه را حتی نگفتند این مرغ چندین جوجه دارد بین لانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخت نبی افتاد بین آستانه دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه.... حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محو علی بود عاشقانه، عارفانه دامان در می‌سوخت، اما داشت می‌سوخت... ...در کربلا دامان چندین نازدانه افتاد یک دانه از آن دو گوشواره در کربلا افتاد اما دانه دانه شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آنهم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد 🔸شاعر:
پناه عالمى، درگاه زهراست بشر حيران، ز قدر و جاه زهراست صراط او، صراط المستقيم است كه راه رستگارى، راه زهراست تمام نور خورشيد نبوّت نمايان از جمال ماه زهراست على در شاه راه عشق و توحيد هماره همدم و همراه زهراست شرف، اين بس اميرالمؤمنين را كه مهرش در دل آگاه زهراست به هر جا، شمع دانش، مى دهد نور ز نور علم دانشگاه زهراست ز سوز گفته ی «عجل وفاتى» نمايان غصّه ی جانكاه زهراست ز جور ظالمان، اظهار نفرت به صبح و شام، اشك و آه زهراست اگر مخفى بُود، قبرش عجب نيست كه رمز نام «سرّ اللّه» زهراست صداى شيون از هر سو بلند است كه ختم عمر بس كوتاه زهراست بياييد اى گُنهكاران، بگرييم جلاى دل، غم دلخواه زهراست (حسانا) مى كُشد اين غم على را كه درِ خانه، قربانگاه زهراست
میخ داغ و سینه زهرای من ای وای من سیلی و انسیه الحورای من ای وای من خانه و کاشانه و شمع و گل و پروانه نه سوخت در آتش همه دنیای من ای وای من آیه های کوثرم افتاده زیر دست و پا لرزه افتاده به دست و پای من ای وای من ابر سیلی هر دو روی روی یارم را گرفت تار شد خورشید مه‌سیمای من ای وای من در شکست و پشت در این غصه پشتم را شکست خورد با صورت زمین زهرای من ای وای من کشتن یک زن، چهل نامرد می خواهد مگر؟! داد از بی رحمی اعدای من ای وای من کینه از من داشتند و همسرم را می زدند فاطمه افتاد از پا، پای من ای وای من بشکند دستِ مغیره دست یارم را شکست پیش چشم زینب کبرای من ای وای من می کُشد این غم مرا آخر که شد کاشانه ام قتلگاه همسر تنهای من ای وای من فاطمه با دیدن تابوت وقتی خنده زد رفت دیگر خنده از لب های من ای وای من بعد زهرا این من و این میخ و این دیوار و در وای من ای وای من ای وای من ای وای من
امشب ردیف شد غزلم با نمی‌شود یا می‌شود ردیف كنم یا نمی‌شود شاعر چه باید از تو بگوید که شأن توست؟ ناموسِ خلقت است؛ خدایا! نمی‌شود... زخمی‌ست داغِ فاطمه بر سینه ی علی زخمی كه هیچ‌گاه مداوا نمی‌شود تنها نه هستی علی از دست رفته است هستی بدون فاطمه معنا نمی‌شود طاقت بیار خالیِ این خانه را علی! گفتی که گریه سر ندهی... ها نمی‌شود «حُزنی فَسَرمَدٌ، و لیالی مُسَهّدٌ» این گفته‌های توست که حاشا نمی‌شود می‌خواستی که دخترت از حالِ مادرش چیزی نپرسد از تو، دریغا! نمی‌شود «لا خیرَ بعد فاطمه» هم بی‌حساب نیست یعنی كسی برای تو زهرا نمی‌شود تقویم عمر یاس تو هجده بهار داشت این راز مبهمی‌ست كه افشا نمی‌شود این گنج تا قیام قیامت نهفته است این قبر، گوهری‌ست كه پیدا نمی‌شود باور كنید حكم گذرنامه ی بهشت اِلّا به دستِ فاطمه امضا نمی‌شود دوزخ كنار می‌كِشد از نام پاک او آتش حریف دختر طاها نمی‌شود برگَرد یاسِ پرپرِ گلخانه ی‌ رسول! در سینه ی علی غمِ تو جا نمی‌شود آن شب سپیده سر زد و روشن نشد چرا؟ از گوشه ی بقیع علی پا نمی‌شود
کشته شد محسن و آنان که تماشا کردند سندِ تیر به اصغر زدن امضا کردند! آن قَدَر کرد ستم بعدِ نبی امتِ او که دو تا قامت محبوبه‏ ی یکتا کردند! آبِ غسلش نشده خشک، که تر دامن ها کینه ورزی به عزیزِ شه بطحا کردند درگرفت آتش و زهرا و پسر در پسِ در کو زبانی که بگویم چه به زهرا کردند؟! زده بودند به لب ها همه چون قفلِ سکوت چاکران، خیره شده حمله به مولا کردند باغبان بند به گردن، گل و غنچه‏ پرپر! باغ سرسبزِ نبی را همه یغما کردند کودکان گه به پدر، گاه به مادر گریان دستِ خود سوی سما برده،خدایا کردند!
یاری ز که جوید؟ دلِ من یار ندارد یک محرم و یک راز نگه‌دار ندارد با دیدنِ سوز دلِ من در چمن و باغ با داغِ دلِ لاله کسی کار ندارد باید سر و کارش طرف چاه بیافتد یوسف که در این شهر، خریدار ندارد از گریه ی پنهانِ علی در دلِ شب‌ها پیداست که دل دارد و دل‌دار ندارد در گلشنِ آتش زده ی عصمت و ایثار پرپر شدنِ غنچه که انکار ندارد بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسید گل، تاب فشار در و دیوار ندارد
مگر ز اهل مدينه چه ديدی ای مادر؟ كه دل ز زندگی خود بريدی ای مادر اميد ما، به وجود تو بستگي دارد چرا ز زندگی ات نااميدی ای مادر؟ چرا نماز شبت را، نشسته می خواني؟ چرا به فصل جوانی، خميدی ای مادر؟ دگر به همره ما تا احد نمی آيی چرا ز قبر عمو پا كشيدی ای مادر؟ دعا به مردم همسايه كرده ای، اما چه طعنه ها كه از آنان شنيدی ای مادر من از تو، درس شهامت گرفتم و ديدم چه رنج ها كه در اين ره كشيدی ای مادر پیِ دفاع ز حقّ امام خويش، به جان هزار گونه بلا را خريدی ای مادر دگر به سينه و پهلو مرا نمی گيری مگر به سينه و پهلو چه ديدی ای مادر؟ ز بس كه مرگ خودت از خدا طلب كردی گمانم اين كه به مقصد رسيدی ای مادر