زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه
بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه
حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین
عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه
حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی
شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه
سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود
خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه
آبروریزی این شهر کم از شام نبود
کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه
آبرو داشت در این شهر به این روز افتاد
دختر حیدر کرار ، امان از کوفه
نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند
همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه
وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد
دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه
چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود
وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه
تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب
هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه
زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر
داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه
سختی حبس به دیده نشدن میارزید
سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه
وامصیبت ، (دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد)
پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه
طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد
با عصا بر لب و دندان حسینش میزد
🔸شاعر:
#عبدالحسین_میرزایی
به مناسبت ۶ جمادی الاولی
سالروز شهادت جناب #جعفر_طیار_ع
شد مدینه غرق در شور و نوا واجعفراه
شد امیرالمومنین صاحب عزا واجعفراه
گه به حیدر گه به زهرا تسلیت گوید نبی
که علمدار سپاهش شد فدا واجعفراه
آسمانی ها همه با گریه اش گریان شدند
بی برادر شد علی مرتضی واجعفراه
تا به مسجد گفت پیغمبر که جعفر کشته شد
ناله زد مولا که شد پشتم دوتا واجعفراه
این خبر را کاش دیگر از پیمبر نشنود
جعفر طیار شد دستش جدا واجعفراه
کاش جعفر در مدینه بود تا بعد از نبی
اینقدر تنها نمی شد مرتضی واجعفراه
کاش جعفر بود تا دیگر نمی آمد به گوش
ناله زهرا میان شعله ها واجعفراه
کاش جعفر بود وا می کرد در آن ازدحام
ریسمان از گردن شیر خدا واجعفراه
کاش جعفر بود تا سیلی نمی خورد از کسی
دخت پیغمبر میان کوچه ها واجعفراه
بین مقتل هم صدا میزد غریب کربلا
ای عمو ای کاش بودی کربلا واجعفراه
دست و پا میزد حسین و خواهرش بر سرزنان
ناله میزد از جگر واحمزتا واجعفراه
شاعر: #عبدالحسین_میرزایی
#حضرت_جوادالائمه_علیه_السلام
هر ناله ای که از دل غم پرورش کشید
آتش دوباره بر جگر مادرش کشید
مثل حسن به خانه خود هم غریب بود
هر چه کشید دردِ سر ، از همسرش کشید
او صورتش به خاک و فقط آه میکشید
این جای آب ، هلهله دور و برش کشید
دیگر توان نداشت کمی دست و پا زند
از بسکه تشنگی رمق از پیکرش کشید
از قاتلش چقدر تقاضای آب کرد
کارِ غریبی اش به کجا آخرش کشید
شکر خدا امام رضا در برش نبود
بر روی خاکِ حجره که بال و پرش کشید
دیگر رضا ندید چگونه زروی بام
قاتل به خاکِ کوچه ، تنِ اطهرش کشید
اما حسین دید زمین خورد اکبرش
زانو زد و ناله زد و در برش کشید
صد بار مُرد و زنده شد مظلوم کربلا
از بس که نیزه از بدن اکبرش کشید
یک بار هم دوباره پدر را صدا نکرد
خون هرچه از دهانِ گل پرپرش کشید
یک لحظه یاد مادرش افتاد ، چون حسین...
ناچار شد عبا به روی خواهرش کشید
در قتلگاه هم به لبش یا بُنَیَّ بود
خنجر ، دمی که شمر روی حنجرش کشید
می گفت خدا به دادِ موی دخترم رسد
از پشتِ سر ، شمر که موی سرش کشید
#عبدالحسین_میرزایی
#حضرت_زینب_س_شام
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند
نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند
کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند
یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند
شد نقاب صورت من آستین پاره ام
بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند
پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله
من کجا و این همه آزار چشمت را ببند
تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی
دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند
کاری از دست سر ببریده می آید مگر
تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند
من که میدانم تو از زینب خجالت میکشی
در میان این همه انظار چشمت را ببند
چشم عباس تو را بستند با تیر جفا
تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند
کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت
میروم در مجلس اغیار چشمت را ببند
من کجا و این همه نامحرمان بی حیا
من کجا و این همه خمار چشمت را ببند
رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو
ای برادر میکنم اصرار چشمت را ببند
خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت
تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند
شاعر: #عبدالحسین_میرزایی
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم
سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم
این صدای ناله زهراست می آید به گوش
از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم
مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند
کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم
خون محسن میچکد از آن درِ آتش زده
خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم
با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو
وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم
در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح
ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم
دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش
گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم
نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند
شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم
با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین
با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم
خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان
گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم
کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب
بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم
در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین
در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم
از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین)
تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم
زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را
میکشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم
زینبی که سایه اش را چشم نا محرم ندید
شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم
شاعر: #عبدالحسین_میرزایی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#عبدالحسین_میرزایی
ثانی شرر بر قلب احمد تا ابد زد
آتش به ببت وحی از روی حسد زد
(لاتَرفَعوا اَصواتَکُم) گفتم ولی باز
هم بر سر من داد زد هم حرف بد زد
گفتم برو من داغدارِ مصطفایم
با میخ در بر سینه من دست رد زد
بغض علی را داشت در دل بی مروت
تا گفت زهرای تو (یا حیدر مدد) زد
بر در نهادم دست و ،خود را پس کشیدم
فهمید بارِ شیشه دارم با لگد زد
هر کس که دستش میرسید بر من ، که میزد
قنفذ به جای هر که زهرا را نزد ، زد
نامردتر از این مغیره من ندیدم
دستم شکست از بس که این نامرد بد زد
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#عبدالحسین_میرزایی
لعنت به آنکه فاطمه را پشت در کشید
آتش به آشیانه ی خیرالبشر کشید
از سینه ی شکسته و مسمار در بپرس
زهرا چها به پشت درِ شعله ور کشید
ثانی به یک لگد دو نفر را شهید کرد
از پا فتاد مادر و شش ماهه پر کشید
با یک لگد حرامیِ بی دین به باد داد
شش ماه زحمتی که به حملِ پسر کشید
مادر صدای یا ابتایش بلند شد
وقتی که داد بر سرش آن بی پدر کشید
(تَبَّت یَداه) دست به رویش بلند کرد
ابرِ سیه به چهره همچون قمر کشید
دائم میان خانه سرش بسته بود ، آه
زهرا چقدر دردِ سر از دردِ سر کشید
مهدی بیا به دار بکش آتشش بزن
هر چه کشید مادرتان از... کشید
میخ داغ و سینه زهرای من ای وای من
سیلی و انسیه الحورای من ای وای من
خانه و کاشانه و شمع و گل و پروانه نه
سوخت در آتش همه دنیای من ای وای من
آیه های کوثرم افتاده زیر دست و پا
لرزه افتاده به دست و پای من ای وای من
ابر سیلی هر دو روی روی یارم را گرفت
تار شد خورشید مهسیمای من ای وای من
در شکست و پشت در این غصه پشتم را شکست
خورد با صورت زمین زهرای من ای وای من
کشتن یک زن، چهل نامرد می خواهد مگر؟!
داد از بی رحمی اعدای من ای وای من
کینه از من داشتند و همسرم را می زدند
فاطمه افتاد از پا، پای من ای وای من
بشکند دستِ مغیره دست یارم را شکست
پیش چشم زینب کبرای من ای وای من
می کُشد این غم مرا آخر که شد کاشانه ام
قتلگاه همسر تنهای من ای وای من
فاطمه با دیدن تابوت وقتی خنده زد
رفت دیگر خنده از لب های من ای وای من
بعد زهرا این من و این میخ و این دیوار و در
وای من ای وای من ای وای من ای وای من
#عبدالحسین_میرزایی
#حضرت_زهرا_س
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
گشته مدینه غرق عزا، وامحمدا
ماتم گرفته ارض و سما، وامحمدا
گویید روی مأذنه (حیَّ عَلی العَزا)
رفت از جهان رسول خدا، وامحمدا
روز یتیمیِ همه امت است، پس
ناله زنید: یاابتا وامحمدا
مولا زند به سینه و زهرا زند به سر
جبریل گشته نوحهسرا، وامحمدا
مانده سه روز پیکر پاکش روی زمین
دفنش نکردهاند چرا؟! وامحمدا
ماه صفر تمام شد؛ اما شروع شد
اندوه اهلبیتِ شما وامحمدا
دردا که جای گُل، همه با هیزم آمدند
بر آستان شیر خدا، وامحمدا
دردا که جای تعزیت و عرضِ تسلیت
سیلی زدند فاطمه را، وامحمدا
دستی که بوسگاه نبی بود، بد شکست!
این طور اجر او شد ادا، وامحمدا
آن زن که زهر داد نبی را، پس از نبی
خون کرد قلب آل عبا، وامحمدا
ملعونه پیش قبر نبی بر تنِ حسن
هفتاد تیر زد زجفا، وامحمدا
هفتاد زخم، جسمِ غریبِ مدینه خورد
اما غریب کرببلا... وامحمدا
بیش از هزار و نهصد و پنجاه زخم داشت
از تیر و تیغ و سنگ و عصا، وامحمدا
زینب به گریه گفت که: یاایهاالرسول
یک دم به قتلگاه بیا، وامحمدا
(این کشتهی فتاده به هامون، حسین توست
این صید دست و پا زده در خون، حسین توست)
✍️ #عبدالحسین_میرزایی
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
گشته مدینه غرق عزا، وامحمدا
ماتم گرفته ارض و سما، وامحمدا
گویید روی مأذنه (حیَّ عَلی العَزا)
رفت از جهان رسول خدا، وامحمدا
روز یتیمیِ همه امت است، پس
ناله زنید: یاابتا وامحمدا
مولا زند به سینه و زهرا زند به سر
جبریل گشته نوحهسرا، وامحمدا
مانده سه روز پیکر پاکش روی زمین
دفنش نکردهاند چرا؟! وامحمدا
ماه صفر تمام شد؛ اما شروع شد
اندوه اهلبیتِ شما وامحمدا
دردا که جای گُل، همه با هیزم آمدند
بر آستان شیر خدا، وامحمدا
دردا که جای تعزیت و عرضِ تسلیت
سیلی زدند فاطمه را، وامحمدا
دستی که بوسگاه نبی بود، بد شکست!
این طور اجر او شد ادا، وامحمدا
آن زن که زهر داد نبی را، پس از نبی
خون کرد قلب آل عبا، وامحمدا
ملعونه پیش قبر نبی بر تنِ حسن
هفتاد تیر زد زجفا، وامحمدا
هفتاد زخم، جسمِ غریبِ مدینه خورد
اما غریب کرببلا... وامحمدا
بیش از هزار و نهصد و پنجاه زخم داشت
از تیر و تیغ و سنگ و عصا، وامحمدا
زینب به گریه گفت که: یاایهاالرسول
یک دم به قتلگاه بیا، وامحمدا
(این کشتهی فتاده به هامون، حسین توست
این صید دست و پا زده در خون، حسین توست)
✍️ #عبدالحسین_میرزایی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
به علی بعد پیمبر چقدر سخت گذشت
غاصبی رفت به منبر، چقدر سخت گذشت
دو نفر مَرد طرفداری از این مَرد نکرد
آه بی حمزه و جعفر چقدر سخت گذشت
این طرف پنج نفر، یک زن و یک مرد و سه طفل
آن طرف چند برابر؛ چقدر سخت گذشت
فاطمه روی زمین بود، علی جان میداد
وسط کوچه به حیدر چقدر سخت گذشت
فاطمه خسته شد و پشت در خانه نشست
لحظهی وا شدن در چقدر سخت گذشت
وسط دود که باشی، نفست میگیرد
وسط شعله به مادر چقدر سخت گذشت
✍ #عبدالحسین_میرزایی
#مرثیه_حضرت_زهرا_س
#عیادت
#اذان_بلال
#عبدالحسین_میرزایی✍️
بس کن #بلال جان پیمبر اذان نگو
از حال رفت فاطمه دیگر اذان نگو
بس کن بلال مادرم از دست میرود
نام پدر دوباره اگر از تو بشنود
بس کن بلال خاک عزا بر سرم مکن
پایین بیا زماذنه بیمادرم مکن
ترسم که جان رود زتن مادرم بلال
زود است خانه دار شود خواهرم بلال
حیدر حریف گریه زهرا نمیشود
اینها برای فاطمه بابا نمیشود
حالا که روی ماذنه هستی ،بیا بلال
بهر شفای مادرما کن دعا بلال
دست دعا بگیر سوی آسمان بلال
امنیجیب بهر شفایش بخوان بلال
شاید خدا دعای تو را مستجاب کرد
رحمی به حال ما و دل بوتراب کرد
بس کن بلال مادر ما داغدیده است
روز خوشی زبعد پیمبر ندیده است
جدم که بود مادر ما احترام داشت
این خانه نیز حرمت بیتالحرام داشت
یادش به خیر اذان تو را تا که میشنید
قبل از نماز بر در این خانه میرسید
جدم که رفت فاطمه بیاحترام شد
در پشت دربخانه او ازدحام شد
وقتی شرار کین زسرایش بلند شد
زهرا صدای یاابتایش بلند شد
بابا ببین که شعله به کاشانه ام زدند
بابا ببین لگد به در خانه ام زدند
بابا ببین که پهلوی زهرای تو شکست
ضرب غلاف بازوی زهرای تو شکست
بابا ببین به گفته تو پشت پا زدند
سیلی به روی فاطمهات بیهوا زدند
دختر دلش زنام پدر زیر و رو شود
ای وای اگر که با سر او رو به رو شود
زهرا شنید نام پدر را زتاب رفت
کی باسر بریده به بزم شراب رفت
زهرا غم اسیری و رنج سفر ندید
طشت طلا و رأس جدای پدر ندید
زهرا ندید راس پدر در برابرش
چوب جفا خورد به لبهای اطهرش
#فاطمیه