#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
هر که را مهر تو ای دوست عطایش نکنند
عاشق وشیفتۀ کرببلایش نکنند
پای میزان قیامت چه تهی دست بود
آنکه را گوهر مهرتو عطایش نکنند
به حریم تو که شد کعبۀ مقصود قسم
دل بی عشق تورا قبله نمایش نکنند
به حرمخانۀ عشق تو کجا ره یابد
هرکه را درره تو آبله پایش نکنند
کی غنی می شود ایدوست دل مسکینم
بردر خانۀ تو گرکه گدایش نکنند
هرکه امروز نبندد کمرخدمت تو
به جزا با نظر لطف صدایش نکنند
دل اگرنیست گرفتار کمند غم تو
روز محشر زغم وغصه رهایش نکنند
همۀ عمرطلب کرد «وفائی» زخدا
که زدرگاه تو یک لحظه جدایش نکنند
سید هاشم وفائی
عزیزم حسین
از کرده ی خود شدم پشیمان ، دورم
از دایره ی رحمت یزدان دورم
از خانه تو گذشتم و در نزدم
من دست نیازم و ز دامان دورم
وقتش نشده بپرسی از احوالم ؟
اوقات مرا گرفته عصیان ، دورم
لقمه نگرفت بر گدای تو کسی
از خوان کرم ، شبیه مهمان دورم
یکسال دگر به مرگ نزدیک شدم
از کرب و بلا ولی کماکان دورم
دوری مرا سه ساله ات می فهمد
از چشم تو ای رخ پریشان دورم
بوی پدرم مشاممان را پر کرد
افسوس کمی ز نیزه داران دورم
هر روز غم جدیدی از راه رسید
کی از غم تو قدیم الاحسان دورم
ای بر سر نیزه ، من بغل می خواهم
خیلی ز تنی که گشته عریان دورم
ناصر دودانگه
#شعر_مدح_اباعبدالله_الحسین
#شعر_مدح_امام_حسین
#امام_حسین
هرجا غم تو هست، بجز غم عزیز نیست
پای غم تو شادی عالم عزیز نیست
از اشک روضههای تو حاجت گرفتهایم
گریهکن تو پیش خدا کم عزیز نیست
تا گریه بر تو مانده چهحاجت به اینوآن؟
کوثر که هست چشمهی زمزم عزیز نیست
اثبات کردهاند شهیدان کربلا
در امتحان عشق تو جان هم عزیز نیست
عمری که با تو میگذرد سالها خوش است
اما بدون لطف تو یکدم عزیز نیست
ما اهل گریهایم و کتابی برای مان
اندازهی لهوف و مقرّم عزیز نیست
چون ماه عشقبازی با توست، پیش ما
ماهی شبیه ماه محرم عزیز نیست...
ما نیز مثل سعدی شیراز گفتهایم؛
"ما را بهجز تو در همه عالم عزیز نیست"
#مجتبی_خرسندی ✍
#امام_حسین_علیهالسلام
#شب_جمعه
#امام_حسین علیه_السلام
#دوبیتی
یارب دلم از مهر و ولا روشن کن
با نور علی قبر مرا روشن کن
ارباب، به چشم پر زخون عباس
چشمم به ضریح کربلا روشن کن
➖➖➖➖➖➖
#دو_خط_روضه #حضرت_زینب
تا كه او بيشتر نفس ميزد
بيشتر ميزدند زينب را
تيغشان مانده بود در گودال
با سپر ميزدند زينب را
يكنفر بود و يك بدن اما
صدنفر ميزدند زينب را
خوابشان بُرد بچه ها سَر ِ شب
تا سحر ميزدند زينب را
#حسن_لطفی
.
#سالگرد_پیروزی_انقلاب_اسلامی
#دهه_فجر
از راه آمد موسم سبز بهاران
دلها گل افشان گشت ،باز از یاد یاران
گردید گلشن ،دشتهای کفر وتردید
از جویبار جاری خون شهیدان
آنان که از دار و ندار خویش رستند
شد نامشان زینت به هر کوی وخیابان
آزاد کردند از قفس ققنوس ها را
کردند در زنجیر دست وپای شیطان
بار سفر بستند کرکس های خونخوار
سوی کنام وبیشه برگشتند شیران
با رهبری فرزانه و آگاه، برگشت
این کشتی از بطن تلاطم های طوفان
زن ،زندگی ،آگاهی و آزادگی را
تفسیر کرده رهبر دانای ایران
تشبیه کرده دامن زن را به مکتب
چون با کمال و فضل خود می سازد انسان
این افتخارماست که اسلام باشد
سرمنشاو آغاز جمهوری در ایران
بار امانت را به دست ما سپردند
آری شهیدان وطن، این گوی ومیدان
شاعر: #انسیه_اسمعیلی
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
چه خیری دارد این روضه، چه حالی، احسن الحال است
عزا و گریه بر موسی بن جعفر، خیرالاعمال است
هر آن کس زد صدا در زندگی، باب الحوائج را
علی رغم تمام مشکلاتِ خود، خوش اقبال است
کسی که اعتقادش بر شفای روضه اش سُست است
اساساً ریشه ی توحید و ایمانش پُر اشکال است
همین که نام او در خاطر بیمار می آید
طبیب از راه می آید، شفایش هم به دنبال است
همیشه کار سائل ها، تمنا از کریمان است
کریمان بینشان همواره بخشش، رسم و منوال است
زن بدکاره را با یک نظاره زیر و رو کرد و...
زن افتاده به سجده، نزد معبودش سبک بال است
کسی که عرشیان مشتاق بر پابوسی اش هستند
چرا منزلگهش بر خاک نمناک سیهچال است؟!
به لب خلصنی یا رب دارد و مانند صدیقه
نمی دانم چرا جسمش شبیه باغ آلاله است
چرا جسم نحیفش از رد شلاق گلگون شد؟!
چرا آخر عبای ریش ریش او لگدمال است؟!
چرا مولای ما افتاده گیر بددهانی پست؟!
چرا هر صبح و شب در دور آقا جار و جنجال است؟!
چگونه ساق پایش را شکسته سندی ملعون؟!
تکان که می خورد پایش، تمام روز بدحال است
**
چکیده اشک روضه بر لبِ خشکیده از زهرش
به یاد غربت لب تشنه ای در بین گودال است
مگر آخر چه شد در وقت غارت کردن ارباب؟!
به دست هر کسی یک تکه از پیراهن و شال است
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم
خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟
برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم
به نابیناییم شادم ، زلیخا می شود چشمم
من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم
بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم
عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او
نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم
بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد
عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم
شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان
شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم
گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان
فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم
تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال
میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب
از غمی جانکاه سرشاری عروس مادرم
پا به پای من عزاداری عروس مادرم
داغ دیدی و کنارم مینشینی و مرا
میدهی هر روز دلداری عروس مادرم
روضه خوانی کن برایم جان زینب ، با همان-
-لحنِ لالاییِ تکراری عروس مادرم
صبح نزدیک است و...تو با حالِ آشفته هنوز
خیره بر قنداقه بیداری عروس مادرم
بر دلت یک زخم کاری از کمانِ حرمله
یادگاری داری انگاری عروس مادرم
گوش تا گوشِ علیِ اصغرت را خون گرفت
گریه کن آرام، حق داری! عروس مادرم
هر کجا شش ماهه می بینی در آغوش زنی
اشک هایت میشود جاری عروس مادرم
میدهی آغوشِ خالی را تکان بی اختیار
دست از غم برنمیداری عروس مادرم
تشنه ای بعد ازحسین و گاه با اصرارِ من
میخوری از آب مقداری عروس مادرم
جمع کن این بوریای کهنه را از آفتاب
سوختی در این وفاداری عروس مادرم!
#_عاطفی
#امام_حسین_ع_شهادت
غمش از لشگرش بزرگتر است
خنجر از حنجرش بزرگتر است
زینب از بس که داغ دید انگار
خیلی از مادرش بزرگتر است
چه کند با علی اصغر که
نیزهها از سرش بزرگتر است
چه کند با علی اکبر که
سرش از پیکرش بزرگتر است
هر قدر تیر حرمله دارد
از سر اصغرش بزرگتر است
ارباً اربا…همین بگویم که
اصغر از اکبرش بزرگتر است
خوش به حال کسی که از انگشت
کمی انگشترش بزرگتر است
شاعر: #محمدحسین_ملکیان
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#حضرت_رباب
#دوبیتی
غمت غوغای محشر بود عزیزم
رخت مهتاب مادر بود عزیزم
سرت دیدم به نی با خویش گفتم
برایت تیر بهتر بود عزیزم
#علی_سلطانی