#ورود_کاروان_به_کربلا
#محاوره
کربلا مهمونا از راه اومدن
آب و جارو کن مسیر حرمُ
می دونی واجبِ که نگهداری
حُرمت این حرمِ محترمُ
قدماشونُ رویِ چشات بذار
اهل بیت عترت و نَبُوَتن
دامنِ پاکشونُ رها نکن
اینا خانوادهَی سخاوتن
عزت و کرامتِ الهیشون
هر امیر و شاهُ بنده میکنه
یه سهساله توی این قافله هست
که نگاش مُرده رو زنده میکنه
حواست باشه که هیچ نامحرمی
سایهی مخدراتُ نبینه
کربلا کاش که میشد کاری کنی
تا رُباب، شط فراتُ نبینه
خستهی راهِ و دور از وطنه
به دلش غصه نذاری بشینه
روی چادرِ عقیله نباید
سرِ سوزنم غباری بشینه
خاطرت باشه که زینب از حسین
نباید یه لحظه هم جدا باشه
وقتی از ناقه میخوان پیاده شن
حواست خیلی به بچهها باشه
حواست خیلی به بچهها باشه
گم نشن ! مسیرُ اشتباه نرن
حواست باشه زمانِ بازیشون
طرفِ گودیِ قتلگاه نرن
خدا اون روزُ نیاره بچهها
طرفِ گودیِ قتلگاه برن
با پاهایی که مثِ گُل نازکه
روی خارایِ بیابون راه برن
✍️ #وحید_قاسمی
#ورود_کاروان_به_کربلا
قدری به سینه آه برایم بیاورید
پیراهن سیاه برایم بیاورید
اخبار بین راه برایم بیاورید
تربت ز قتلگاه برایم بیاورید
دارد حسین میرود انگار کربلا
دارد دل رسول خدا میشود مذاب
میریزد اشک روضه ز چشم ابوتراب
شد نوحههای فاطمه هم نالۀ رباب
کودک چقدر میخورد از نهر آب، آب
دارد عجیب قصۀ غمبار، کربلا
گریان توست مادر تو ای حسین من
بر نیزه میرود سر تو ای حسین من
گردد اسیر، خواهر تو ای حسین من
گردد یتیم، دختر تو ای حسین من
تا شام و کوفه همره اغیار، کربلا
عباس من! تو دور و بر کاروان بمان
همراه زینب و کمک بانوان بمان
پشت و پناه لشگر و پیر و جوان بمان
پیش حسین من به تمام توان بمان
بی تو نداشت سید و سالار، کربلا
این قافله به سوی شهادت روانه است
شبنامههای مردم کوفه بهانه است
از غربت حسین هزاران نشانه است
در انتظار زینب من تازیانه است
زینب کجا و کوچه و بازار، کربلا
✍️ #محمود_ژولیده
#ورود_کاروان_به_کربلا
#غزال
با نام کربلا
مستی شروع میشود از جام کربلا
حیّ علیالحرم
پیچیده در حسینیه پیغام کربلا
پیراهن حسین
در اهتزاز آمده بر بام کربلا
مُحرم شدند تا
بر تن کنند جامهی احرام کربلا
زینب به گریه گفت؛
ختم بهخیر باد سرانجام کربلا
طوفان نهفته است...
در این مسیر ظاهراً آرام کربلا
خیمه بنا کنید
یکروضه در حسینیهی دل بهپا کنید
ای اهلبیت من
حالا عمل به وعدهی "قالو بلی" کنید
اینجا بهشت ماست
خود را به آستان خدا پاگشا کنید
با صبر بر بلا
از خود خدای عزّوجل را رضا کنید
بر قد و قامت
عباس و قاسم و علیاکبر دعا کنید
هرکس شهید شد
بر جسم او بهجای کفن بوریا کنید...
نوحوا علیالحسین
تنها دلیل گریهی ما از ازل حسین
مُردن سعادت است
وقتی که مرگ را بکند چون عسل حسین
نام تو ذکر ماست
از وقت شیر خوردنمان تا اجل حسین
با گریه کردنم
مانند حر گرفته مرا در بغل حسین
در بین مشکلات
بوده همیشه و همهجا راهحل حسین
الشِّمرُ جالِسٌ...
زینب صداش میزند از روی تل؛ حسین...
زانو رکاب شد
تا پردهدار اهلحرم آفتاب شد
لشکر اضافه کرد
پس رفتهرفته خانهی هستی خراب شد
نُه روز بعد از آن
با خون سر محاسن آقا خضاب شد
نُه روز بعد از آن
سقا کنار علقمه از غصّه آب شد
نُه روز بعد از آن
تازه شروع روضهی "بسکنرباب" شد
نُه روز بعد از آن
دست مخدرات حرم در طناب شد...
شعر از گروه ادبی #یاقوت_سرخ
انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم
#تربیت_حسینی #فرزندآوری
لطف مولاست نوکرش باشم
و برایش نفسنفس بزنم
پدرم کرده وقف روضه مرا
هم غلام حسین، هم حسنم
کودکی بیشتر نبودم که
مادرم بین روضه شیرم داد
مادرم اشک بین شیرم کرد
برکت حق بر این معامله باد
زلف من را گره به زلف زدند
پای در بند این کمند شدم
تا قدم از قدم گذارم پیش
یا علی گفتم و بلند شدم
ماهها پشتهم گذشت و گذشت
و دلآشوب و خانهی غم شد
پدر آهسته گفت در گوشم
که عزیز دلم محرم شد
مادرم گفت روز تاسوعا
که سپردم تو را به دست عمو
پدرم بین نوحهخوانی گفت
جان بابا بگو حسین... بگو
مادرم گریه کرد و گفت رباب
پدرم روضه خواند در گوشم
و از آن روز در غم ارباب
هر محرم سیاه میپوشم
در لباس سیاه هیئتیام
گوئیا چیز دیگری میدید
بأبی أنتَ را که میخواندم
پدرم بین گریه میخندید
من نفهمیدم آنچه شیری بود
که برای حسین دربهدرم
سالها رفت و ماند پرسش من...
خندهی بین گریهی پدرم
سالها بعد، بعدازآن دوران
کلبهی کوچکی منور شد
و به لطف و نگاه مولا بود
همسر مؤمنی که مادر شد
ماهها پشتهم گذشت و شدیم
مثل هرسال جرعه نوش حسین
و محرم رسید از راه و...
پسرم شد سیاهپوش حسین
در دل مجلس عزای حسین
من جواب سؤال را دیدم
با نگاهی به اشک فرزندم
وسط اشک و روضه خندیدم
نور و رحمت به شیر مادرم و...
لقمهی پاک سفرهی پدرم
لطف مولا همیشه همرهشان
و دو جمله برای تو پسرم:
نذر کردم که نوکرش باشی
و برایش نفسنفس بزنی
پسرم وقف روضهات کردم
هم غلام حسین، هم حسنی
✍️ #سیدمهدی_میری_لواسانی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم
میرسد آوای حزن از سوی جنات النعیم
داغ شد آغاز، بسم الله رحمن الرحیم
انبیا دارند جنت را سیاهی میزنند
اولیا دارند میگریند بر داغی عظیم
عرش با پیراهنی خونین مزین میشود
چشمهامان همچو یعقوباند دنبال شمیم
هرکه حیران است، بسم الله، این باب نجات
هرکه گم کرده است خود را، این صراط المستقیم
ما نه از امروز و دیروز و نه یکصد سال پیش
ما گرفتار حسینیم از همان عهد قدیم
کربلا تنها اقامتگاه قلب مبتلاست
دل بهجز پایین پا، جایی نمیگردد مقیم
✍️ #حمیدرضا_عباسی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم؛ #اخلاقی_و_اندرز
پیش از آنی که عزادار مُحّرم باشی
سعی کن درحرمش مُحرم و مَحرم باشی
خاک از حُرمت ششگوشۀ او حرمت یافت
گر شوی خاک رهش قبلۀ عالم باشی
گرچه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن
سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی
همره زمزم اشکی که تو را بخشیدند
میتوان مُحرم بیتلَله اعظم باشی
شادی هردو جهانت به خدا تأمین است
گر در این ماه عزا همسفر غم باشی
به همان دست و سر و سینۀ مجروح قسم
شرط عشق است براین زخم تو مرهم باشی
خوش به حال تو «وفایی» که خدا خواسته است
درهمه حال عزادار مُحّرم بـاشی
✍️ #سیدهاشم_وفایی
#ورود_کاروان_به_کربلا
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
همه در حالت سفر از خود
همه بیتاب چون نسیم سحر
همه دلباخته چو پروانه
همه بر پای شمع، خاکستر
پدران از تبار ابراهیم
مادران از قبیلهٔ هاجر
عارفانِ قبیلهٔ عرفات
شاعران عشیرهٔ مشعر...
سروهایی به قامت طوبی
چشمههایی به پاکی کوثر
همرکاب حماسههای عظیم
در گذر از هزار و یک معبر
در دل و جانِ كاروان اکنون
میتپد این نهیب، این باور:
نكند شوكران شود معروف!
نكند نردبان شود منكر!
مرحبا بر سلالهٔ زهرا
هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر»
میسزد حُسن مَطلعی دیگر
وقت وصف عقیله شد آخر
در نزولش ز منبر ناقه
خطبهخوانِ حماسه، آن خواهر
شد عصا، شانهٔ علیاكبر
پای عباس، پلهٔ منبر
سرزمین، سرزمین گلها بود
پهنهٔ عشق! وه چه پهناور!
شد پدیدار صحنهای دیگر
کشتی نوح بود و موج خطر
ناگهان در هجوم باد خزان
كنده شد برگههایی از دفتر!
کاش دستان باد میشد خشک
کاش میشد گلوی گلها تر!
كیست مردی كه میرود میدان
كه ندارد به جز خودش لشکر؟!
ترسم این داغ شعلهور گردد
مثل آتش که زیر خاکستر...
آه! از زین، روی زمین افتاد
پارهٔ جان احمد و حیدر
و زنی روی تل برای نبی
صحنه را میشود گزارشگر
كه ببین جای بوسههای شما
شده سرشار بوسهٔ خنجر!
میبَرَند از تن عزیز تو جان
میبُرَند از تن حسین تو سر
آن طرف صحنهٔ شگفتی هست
نه! بسی صحنه هست شرمآور
رفته از پای دختران خلخال!
رفته از دست مادران زیور!
كاروان میرود به كوفه و شام
کاروان میرود به مرز خطر
كاروان میرود ولی خالیست
جای عباس و قاسم و اكبر
کاروان جاری است در تاریخ
کاروان باقی است تا محشر...
✍️ #جواد_محمد_زمانی
#ورود_کاروان_به_کربلا
"آب زنید راه را هین که نگار میرسد"
دختر مرتضی علی، فاطمهوار میرسد
زانوي شاهزادهها هست ركاب محملش
با چه شكوه و شوکتی کوه وقار میرسد
هاشمیان به گرد او، فاطمیات پشت سر
قامت عصمتش در این حصن و حصار میرسد
دار و ندار فاطمه، گوهر ناب مصطفی
به كربلا حسين با دار و ندار میرسد
خامس آل پنج تن، همره طفل شیرخوار
زودتر از روز دهم سر قرار میرسد
شانهی آسمانیان، محمل دختران شده
چه نازدانه دختری به این دیار میرسد
گرد و غبار این زمین تا نرسد به معجری
بال فرشته از یمین یا که یسار میرسد
رونق کار مأذنه، رکن شباب هاشمی
وارث هیبت نبی، یکّهسوار میرسد
"رونق باغ میرسد، چشم و چراغ میرسد"
"عنبر و مشک میدمد" دولت يار میرسد
وزير اعظم حسين آيهی محكم حسين
صاحب پرچم حسین آن جلودار میرسد
آن سوی دیگر از زمین، نیزه و تیغ آبدار
ارتش زمهریرها چند هزار میرسد
رفت قرار ناگهان، از دل خواهر حسین
در نظرش همه جهان تیره و تار میرسد
پرده کنار میرود، واقعهی روز دهم
صحنه به صحنه از دل گرد و غبار میرسد
"چاک شده است آسمان غلغلهایست در جهان"
ديد ز هر طرف غمی همچو شرار میرسد
ديد كه از جور فرس، چه استخوانها كه شكست
ناله و بانگ قاسمِ لاله عذار میرسد
حلقه زدند کوفیان دور حسین و اکبرش
صداي طبل شادی و داد و هوار میرسد
طفل به دست آسمان، بود و صدای خنده از
لشكر شاميان بر اين طرز شكار میرسد
لحظهی تلخ حادثه چکمهی نونوار شمر
همره کهنه خنجری سرکش و هار میرسد
گوشه به گوشه آسمان سرختر از خون گلو
پنجهی شمر و زلف او! آخرکار میرسد
وقت نفس نفس زدن، زمان دست و پا زدن
نالهی “یا بُنَیَّ” از گوشه کنار میرسد
"آب زنيد راه را"، مادر او به قتلگاه
با پر و بال زخمی و حالت زار میرسد
گوش زمین و آسمان میشنود در آن زمان
آه صدای پای آن چند سوار میرسد
چشم حسین بسته شد، قوم هراس شد جسور
موقع غارت از حرم، وقت فرار میرسد
✍️ #رضا_جوان_بخت
#ورود_کاروان_به_کربلا
لحظۀ پر زدن ما به نظر نزدیک است
راه عرش از دل صحرا چقَدَر نزدیک است
در دل خیمه بیایید همه جمع شوید
همه را سیر ببینم که سفر نزدیک است
مادرم زودتر از ما زده خیمه اینجا
چقَدَر بوی گل یاسِ پدر نزدیک است
تا سری هست به سجده بگذارید امروز
لحظۀ بال درآوردن سر نزدیک است
تا توانید به ششماهۀ من بوسه زنید
بوسههای لب یک تیر سه پر نزدیک است
گریهای کرد و غریبانه به زینب فرمود:
دخترم پیش تو باشد که خطر نزدیک است
گفت آسوده بخوابید همین شبها را
وقت بیداری شب تا به سحر نزدیک است
گریه کرد و به علمدار اشاره فرمود:
که فدای تو شوم درد کمر نزدیک است
بر سر و روی یتیمان حسن دست کشید
گفت قاسم که: عمو مرگ مگر نزدیک است؟
قد و بالای جوانش جگرش را سوزاند
ای خدا صبر بده، داغ پسر نزدیک است
✍️ #مجتبی_شکریان_همدانی
#ورود_کاروان_به_کربلا
مسلم و مسعود و عبدالله و جندب آمده
کربلا! حر و حبیب و جون و شوذب آمده
شمع و هفتاد و دو تا پروانهی دلسوخته
آفتابی در حصار ماه و کوکب آمده
منبری نذر عقیله در حرم برپا شده
اهل کوفه! باز هم استاد مکتب آمده
کربلا تا کوفه را دیگر قرق باید کنند
عصمت الله، عمهی سادات، زینب آمده
تک تک اصحاب گرم نوکری زینباند
هاشمیون حافظان روسری زینباند
در میان گور میلرزد ابوسفیان به خود
نسل فتنه، طُعمهی روشنگری زینباند
ذوالفقار در نیامش بر کسی پوشیده نیست
در تحیر از شکوه حیدری زینباند
با دم کوبندهی تکبیر غوغایی شده
کربلا با زینب کبری تماشایی شده
شد قیامت این صدای نفخ صور محشر است
محشرِ امروز اذانهای علیِ اکبر است
عطر و بوی مجتبی دارد مصلای حرم
کربلا مبهوت و حیران حسنهای حرم
در میان خیمه با عمه تبانی میکند
دختری شیرین زبان، شیرین زبانی میکند
مشکها پُر میشود با دست آبور از آب
خاطرْآسوده سکینه، خاطرْآسوده رباب
گرم بازی با علی اصغر تمام بچهها
دستْپخت ام کلثوم است شام بچهها
تا رقیه خواب میآید به چشم اطهرش
میشود دست عمو جان بالش زیر سرش
برقرار است امنیت در چادر ناموس دین
معجری دارد به سر بنت امیرالمؤمنین
تحت بیرق نجمههای خیمه در آسایشاند
با وجود حضرت عباس در آرامشاند
::
صاعقه اما زمین را رنگ ماتم میزند
جمع اهل بیت را يکباره بر هم میزند
نزد خود میخواند آقا ریگهای داغ را
پُر کند "انا الیه الراجعون" آفاق را
گیرم آقا سر به راهش کرد ابن سعد را
وا کند از سر چگونه قاتلین بعد را
روضه مکشوف است پس دیگر چه جای گفتن است؟
دور تا دور خیام او سپاه دشمن است
باغ سبزی پای هر نامه نشانش دادهاند
کربلا اصلاً کجای آن شبیه گلشن است
یک دل سیر از فرات آبی ننوشیده حسین
شمر بی انصاف در فکر شریعه بستن است
از نگاه خواهرش سنگینترین روضهها
روضهی سخت وداع و روضهی دل کندن است
عرض اندامی کند بین تمام تیغها
خنجری که تشنهی بوسه به پشت گردن است
از همین امروز تقسیم غنیمت میکنند
بین خولی و سنان دعوا سر پیراهن است
از منا تا نینوا چشم حریص ساربان
داد میزد هر قدم انگشترش مال من است
گریه هم دارد غمش زیرا که بعد از کربلا
قافله سالار زینب زادهی ذی الجوشن است
✍️ #علیرضا_خاکساری
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم
بر سینۀ خود میفشارم زانوی غم را
وقتی که بی تو باز میبینم محرم را
صاحب عزا با دستهای خویش کوبیدی
بر روی دیوار کدامین خانه پرچم را
ای آسمانِ چشمۀ جوشانِ اشک خون
پربارتر کن بارش این اشک نم نم را
هرشب میان کوچهها بر سینه خواهی زد
وقتی که میخوانند شور و نوحه و دم را
بر رشتۀ پرچم دخیل گریه میبندم
آقا مگیر از دست ما این حبل محکم را
با اذن زهرا، اذن مولا، اذن پیغمبر
با اذن تو پوشیدهام این رخت ماتم را
دلشوره دارم اربعینم را همین اول
امضا کن آقاجان برات کربلایم را
✍️ #محمدعلی_بیابانی
#ورود_کاروان_به_کربلا
کربلا، کاروان گلشن نور
عطر شهر مدینه آوردند
نکهت بوستان زهرا را
با رباب و سکینه آوردند
ای زمین! همره مه و خورشید
آسمانی ستاره آمده است
کربلا حضرت رباب اکنون
همره شیرخواره آمده است
کربلا! یاد داری آنوقتی
که علی پا در این زمین بگذاشت
از غم غربت حسین گریست
بذر گریه به خاک تو میکاشت
کربلا! زینب آمده سویت
همره دوگلی که بس خوشبوست
این دودسته گلی که آورده
به حضور امام، هدیهی اوست
گر کویر تو میشود گلزار
گل یاسین و یاسمن دارد
بهر ایثار در ره توحید
دو گل از گلشن حسن دارد
عجبی نیست گرکه این وادی
غرق غم گشت و در خروش آمد
این ابوفاضل است عباس است
که در اینجا علم به دوش آمد
هاشمی طلعتی که آمده است
وجناتش بُوَد چو پیغمبر
میرسد آن زمان که میگردد
ارباٌ اربا تن علیاکبر
در بیابان روشنت از دور
یک سیاهی سوار میبینی
بهر چندین گل و صنوبر و یاس
اینهمه نیزهدار میبینی
گرچه زینب تمام غمها را
در مسیر اله میبیند
وای از آن لحظهای که در اینجا
گودی قتلگاه میبیند
چه بگویم که هجمهی غمها
به «وفایی» نمیدهد مهلت
تا که زینب کند عزاداری
تازیانه نمیدهد فرصت
✍️#سیدهاشم_وفایی