#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی #حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
هر وقت دل بهانهی یاد تو را گرفت
شادی از آن بلند شد و غصه جا گرفت
ابریست آسمان دل بیقرار تو
بیخود نبود اگر که دوباره هوا گرفت
گفتم شبی شبیه تو گریه کنم ولی
چشمم ز اشک، خشک شد آقا صدا گرفت
تو سوختی که سینهام آتش گرفت و سوخت
تو روضهخوان شدی اگر این روضه پا گرفت
امروز هم بیا و بگو وای مادرم
آخر مریض خانهی مولا شفا گرفت
راحت شدند اهل مدینه ز رفتنش
این خانهی علیست که دیگر عزا گرفت
::
در آخرین وصیت زهرا دل علی
از روضهی حسین و غم کربلا گرفت
✍ #محمدعلي_بياباني
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
دیشب که چشم شهر مست خواب شیرین بود
زینب کنار مادرش تا صبح غمگین بود
دست دعا در ربنای خانه میلرزید
انگار لکنت بر زبان سرخ آمین بود
با جان پیغمبر چه میکردید ای مردم
آیا مودت با ذوی القربای او این بود؟
با زخم بازو، زخم پهلو، زخم ابرویش
من شک ندارم درد او تنهایی دین بود
من شک ندارم درد او تنهایی حیدر
در التهاب لحظههای سخت تدفین بود
حیف دعا! حیف غم الجار ثم الدار!
این شهر تنها مستحق چوب نفرین بود
درد یتیمی درد سنگینیست این یعنی
مادر میان بستر خود نیز تسکین بود
✍️ #عاطفه_سادات_موسوی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
عمریست دل به چشم تو بستم نگاه کن
زهرای من! علی تو هستم نگاه کن
ای دل بریده! تا نبریدم بلند شو
ای پرشکسته! تا نشکستم نگاه کن
زانوی بوتراب به خاک آشنا نبود
بر خاک التماس نشستم نگاه کن
یک دست من ز پیکر خیبر توان گرفت
حالا به لرزههای دو دستم نگاه کن
چون تار و پود چادرت از زخم کوچهها
از هم هزار بار گسستم نگاه کن
اي يار! كلّميني... زهرا! أنا علی
زهرای من! علیِ تو هستم نگاه كن
✍️ #محمدعلی_بیابانی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
لحظهلحظه زچه مادر نَفَسَت میگيرد؟!
نَفَس من! زچه آخر نَفَسَت میگيرد؟!
درد پهلو چه كند با تو كه شب تا به سحر
از همين درد به بستر نفست میگيرد؟!
از فشار در و ديوار چه ديدی كه هنوز
دائم از ضربت آن در، نفست میگيرد؟!
به همان ناله كه در پشت درِ خانه زدی
از غم غنچهی پرپر نفست میگيرد
چه نفسگیر شود حال و هوای نفست
وقتی از غُربت حيدر نفست میگيرد
دست بر كار مزن! من كه نمُردم مادر
باچنين حال، تو يكسر نفست میگيرد
از غم اين كه نمانی، جگرم خون شده است
از چه اين سان برِ دختر نفست میگيرد
تا نفس هست «وفایی» تو بگو يازهرا
نرسد سود چو ديگر نفست میگيرد
✍️ #سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
یا به تعبیر دیگری انگار
ابر روی هلال میآید
سایهای مانده بود از مادر
وقت برخاستن نشست، نشست
عرق سرد روی پیشانی
اشک امانم نمیدهد که پُر است
مو به مو قصه از پریشانی
شانه از دست مادرم افتاد
قصه آتش شد آن زمانی که
ریخت آوارِ شهر بر سر ما
همهی شهر آمدند آنروز
طرف خانهی محقر ما
هیزم آنقدر هم نیاز نبود...
مادر من خودش یدالله است
کارشان را پر از مخاطره کرد
دست انداخت دور شال پدر
کار را یک غریبه یکسره کرد
نام آن مرد را نمیگویم
روز آخر امیدوارم کرد
روز آخر بلند شد از جا
شستشو کرد، گردگیری کرد
سخت مشغول کار شد اما...
چادر از صورتش کنار نرفت
تا بگیرد امانت خود را
دست پیغمبر آمد از دل خاک
پدر خاک آب شد از شرم
رد شد آن شب سکوتش از افلاک
همه دلواپس پدر بودیم
غسل از زیر پیرهن سخت است
غرق در خون شود کفن، سخت است
جان خود را به خاک دادن، بعد
دستها را به هم زدن سخت است
پدرم خویش را به خاک سپرد
✍️ #سیدحمیدرضا_برقعی
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی #حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
هر وقت دل بهانهی یاد تو را گرفت
شادی از آن بلند شد و غصه جا گرفت
ابریست آسمان دل بیقرار تو
بیخود نبود اگر که دوباره هوا گرفت
گفتم شبی شبیه تو گریه کنم ولی
چشمم ز اشک، خشک شد آقا صدا گرفت
تو سوختی که سینهام آتش گرفت و سوخت
تو روضهخوان شدی اگر این روضه پا گرفت
امروز هم بیا و بگو وای مادرم
آخر مریض خانهی مولا شفا گرفت
راحت شدند اهل مدینه ز رفتنش
این خانهی علیست که دیگر عزا گرفت
::
در آخرین وصیت زهرا دل علی
از روضهی حسین و غم کربلا گرفت
✍️ #محمدعلي_بياباني
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
یا به تعبیر دیگری انگار
ابر روی هلال میآید
سایهای مانده بود از مادر
وقت برخاستن نشست، نشست
عرق سرد روی پیشانی
اشک امانم نمیدهد که پر است
مو به مو قصه از پریشانی
شانه از دست مادرم افتاد
::
قصه آتش شد آن زمانی که
ریخت آوار شهر بر سر ما
همۀ شهر آمدند آن روز
طرف خانۀ محقر ما
هیزم آنقدر هم نیاز نبود..
مادر من خودش یدالله است
کارشان را پر از مخاطره کرد
دست انداخت دور شال پدر
کار را یک غریبه یکسره کرد
نام آن مرد را نمیگویم
::
روز آخر امیدوارم کرد
روز آخر بلند شد از جا
شستشو کرد، گردگیری کرد
سخت مشغول کار شد اما...
چادر از صورتش کنار نرفت
::
تا بگیرد امانت خود را
دست پیغمبر آمد از دل خاک
پدر خاک آب شد از شرم
رد شد آن شب سکوتش از افلاک
همه دلواپس پدر بودیم
غسل از زیر پیرهن سخت است
غرق در خون شود کفن سخت است
جان خود را به خاک دادن، بعد
دستها را به هم زدن سخت است
پدرم خویش را به خاک سپرد
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
یا به تعبیر دیگری انگار
ابر روی هلال میآید
سایهای مانده بود از مادر
وقت برخاستن نشست، نشست
عرق سرد روی پیشانی
اشک امانم نمیدهد که پر است
مو به مو قصه از پریشانی
شانه از دست مادرم افتاد
::
قصه آتش شد آن زمانی که
ریخت آوار شهر بر سر ما
همۀ شهر آمدند آن روز
طرف خانۀ محقر ما
هیزم آنقدر هم نیاز نبود..
مادر من خودش یدالله است
کارشان را پر از مخاطره کرد
دست انداخت دور شال پدر
کار را یک غریبه یکسره کرد
نام آن مرد را نمیگویم
::
روز آخر امیدوارم کرد
روز آخر بلند شد از جا
شستشو کرد، گردگیری کرد
سخت مشغول کار شد اما...
چادر از صورتش کنار نرفت
::
تا بگیرد امانت خود را
دست پیغمبر آمد از دل خاک
پدر خاک آب شد از شرم
رد شد آن شب سکوتش از افلاک
همه دلواپس پدر بودیم
غسل از زیر پیرهن سخت است
غرق در خون شود کفن سخت است
جان خود را به خاک دادن، بعد
دستها را به هم زدن سخت است
پدرم خویش را به خاک سپرد
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
آرام و بیصدا دلِ مولایمان شکست
وقتی که دید مادرمان قد کمان شکست
وقتی پناهِ هر دو جهان بی پناه بود
پیش نگاه ساکت اهل جهان شکست
آهسته گفت: "فاطمه جانم..نرو" گریست...
آهسته گفت: "فاطمه جانم..بمان!" شکست...
آن لحظهای که فاطمه پهلو شکسته رفت
بغض هزار سالهی او ناگهان شکست
در قبر گفت؛"فاطمه جانم! منم! علی"
تنها کنارِ گریهی شب، بیامان شکست
✍️ #سیدمجتبی_مشرّف
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
به علی قسم، به علی قسم
که ستارهی سحرم بمان
ز مدینه حرف سفر مزن
مرو یک دم از نظرم، بمان
همه جا انیسی و مونسم
همه کارهام، همهی کسم
شده خواهشم که تو را قسم
به وجود شعلهورم بمان
به تنم توان، به دلم قرار
به رُخم نشست غم روزگار
تو خودِ سپر، خودِ ذوالفقار
به حمایتم سپرم بمان
ز غم ای بهار! چه خزان شدی
به جوانیات چه کمان شدی
نگران شدم، نگران شدی
مرو از برم، به برم بمان
نگرانِ زخمِ تنت شدم
متوجهِ حسنت شدم
نگرانِ بی کفنت شدم
به هوای دو پسرم بمان
گُلِ دیدهات پُرِ شبنم است
به دل علی، غم عالم است
که بهشتِ بی تو جهنم است
گلِ یاسُ محتضرم! بمان
✍️ #مهدی_مقیمی
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
با تو برای من غم عالم نماندنیست
با من بمان که با من و تو غم نماندنیست
این غم کجا برم که برایم میان شهر
یک یار مانده است که آن هم نماندنیست
گفتم طبیب آمد و تا دید وضعِ در
برگشت و رفت و گفت مریضم نماندنیست
پهلو و سینه، صورت و بازو، عزیز من،
با این همه جراحت مبهم نماندنیست
مرهم گذاشت زینب و دادت بلند شد
با گریه گفت این تن درهم نماندنیست
مثل خیال گشتهای و گفت بسترت
بیهوده است افاقهی مرهم... نماندنیست
تا فرصت است بوسه بگیر از حسین که،
بر روی نیزه ماه محرم نماندنیست
بوسه بگیر از بدنش که همین بدن
زیر هزار ضربهی محکم نماندنیست
✍️ #حسن_لطفی
*ميسوزم از غمی كه ميان هزار خصم
يک يار مانده بهر تو ، آن هم نماندیاست
(استاد حاج علی انسانی)
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی #حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
باز عطر یار آمد و دنیا به کام شد
یعنی دوباره موقع عرض سلام شد
این لطف هیئت است که حتی کسی چو من
با تو میان روضه فقط همکلام شد
شکر خدا که سایهی الطاف مادرت
با دست تو به روی سرم مستدام شد
باز آمدم که گریه کنم شاید اشک من
بر زخمهای مادریات التیام شد
روضه بخوان ز غربت مولا که بعد از این
خورشید عمر فاطمهاش روی بام شد
تازه مصیبت دل حیدر شروع شد
هرچند درد پهلوی مادر تمام شد
ای منتقم به پهلوی زخمی مادرت
دیگر بیا، بیا که زمان قیام شد
✍️ #محمدعلی_بیابانی