#نوحه
#هفتم_امام_حسین
هفتمِ شاهِ شهیدان - اهلبیتش رفته زندان
در دل زندانِ کوفه - جملگی گریان و نالان
آن یکی گوید حسینم - دیگری نور دو عینم
وان یکی گو ید حبیبی - بهرتودرشوروشینم
وان یکی گوید برادر - وان دگر گوید پدر جان
من زهجرت دل غمینم - بهرِ تو گریان و نالان
آن یکی بهر حسینش - میزند بر سینه و سر
وان یکی بهرِ رقیه - دیگری ازبهرِ اصغر
آن یکی عباس گوید - دیگری هم جانِ مادر
وان یکی از بهرِ قاسم - دیگری از بهرِ اکبر
هم نوا زهرایِ اطهر - گشته با خیل اسیران
گوشه یِ زندان کوفه - جملگی گریان و نالان
مصطفا و مرتضا در- جمعشان گردیده حاضر
ادم و عیسی و موسی - نوح هم آزرده خاطر
مریم و حوّا و هاجر- هم نوا با آن یتیمان
در دلِ زندانِ کوفه – بهرِ سالارِ شهیدان
باقری بنگرکه زینب- میزند بر سینه و سر
بهرِ فرزندان زهرا – با دل و قلبی مکدر
#هفده_محرم
#شب_هفت_امام_حسین
#نوحه #زمزمه
#هفتم_امام_حسین
#هفده_محرم
#سبک_بسمت_گودال_ازخیمه_دویدم
#سبک: به سمت گودال از خیمه دویدم من
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
هفـت روزه کــه داداش تو رو ندیدم من
تو غـــربت کـــوفه چـــه ها کشیــدم من
نبــــوده یک روز هـــم ازت جـــدا باشم
تـــوی مصیبتـــها غـــریب و تنهــــا شم
غریب حسینم وای(۴)
نرفتـــه از یــادم وقتـــی توی گــودال
سینــهٔ ســـوزانت چگـــونه شــد پامال
وقتی که رأسـت شـــد همسفـــر زینب
ســـایه شـــدی بر نِـی روی ســرِ زینب
غریب خواهــر وای (۴)
طعنـــه و دشنـام از کوفـــه شنیـدم من
تشت طــلا دیــدم نـالــه کشـــیدم من
خمیـــدم از داغت گرچه صبــورم من
انگاری هفت ســاله که از تو دورم من
غریب خواهــر وای (۴)
بس که کتــک خوردم کبــوده بازویـم
شبیـــه زهــــرای شکســـته پهلــویـم
تیـــربلا رد شــــد از جگــرم هــــر بار
ســرت به نی دیدم با چشای خونبــار
امــان از این غــربت (۴)
گرچه قدش خــم شد عزت و معنا کرد
پرچــم و بالا برد غیـــرت و معــنا کرد
شعــار زینب شد عـــزت و جــانبــازی
پیــروِ این نهضــت ، داره ســرافـرازی
ســلام یا زینب (۴)
کـرب و بلا بر جــاست با عَلَــمِ زینب
غیــرت عباسیــست در حــــرم زینب
پیـــام عاشـــورا در حرمش جاریست
مدافـــع زینب کــارش علمــــداریست
آخــر این نهضت شکست دیوان است
وقت ظهـــــور یار در دلِ باران است
بیــا ابا صــالح (۴)
شعر:رقیه سعیدی(ڪیمیا)
#نوحه
#هفده_محرم
#هفتم_امام_حسین
امشب شبِ هفتِ عزا بهرِ حسين است
کرببلا غرقِ عزا و شوروشین است
حوّا و مریم ، آسیه ، کلثوم و هاجر
در کربلا امشب زند بر سینه و سر
هم آدم و نوح و خلیل الله و عیسا
هم مصطفی و مرتضی وخضروموسا
امشب به دشتِ کربلا اندر عزا یند
بهر حسین و آن شهیدان در نوایند
امشب که شامِ هفتمِ آقا حسین است
بهر حسین گریان شهِ بدروحنين است
زهرای اطهر بر حسینش گریه دارد
بر یاوران و اهلبیتش غصّه د ارد
ختم رسل بهر حسین خود عزادار
هم غصّه دار زینب و سجّاد تبدار
درکربلا بنگر چسان شورونوائیست
درهفتمِ آقا بپا امشب عزائیست
این هـفـتمين شامِ جد ا يي ازحسین است
اندر عزا زین العبا و زینبین است
دراین شبِ هفتم همه غرقِ عزایند
هم زینب و اهل حرم نوحه سرایند
اندر دلِ زندانِ کوفه این شب تار
باشند از بهرِ حسین امشب عزادار
آل نبی را بین که در تاریکی یِ شب
اندر دلِ زندان همه در تاب و در تب
نوحه سرا کلثوم و زینب بر شهیدان
اندر دلِ زندان همه در آه و افغان
دور از نگاهِ آن یزیدیهایِ کافر
اندر دلِ زندان زند بر سینه وسر
از داغِ هفتاد دو لاله داغدارند
از بهرِ آن گلهای پرپرغصّه دارند
گلهایِ باغ مصطفا گردیده پرپر
از بهرِ آنان درعزاخاتون محشر
زندا نِ كوفه جملگي با اشكِ ريزا ن
شدذکرشان جانم حسين جا نم حسين جا ن
ای باقری آلِ نبی باشد عزادار
هم زینب و کلثوم و هم سجاد تبدار
◾️ شب هفتم شهادت #امام_حسین، شب #امام_زمان عجلاللهتعالیفرجه و روضهی سیدالشهدا علیهالسلام
کاش روی زبان ما غیر فرج دعا نبود
دعا به غیر فرجت روی زبان ما نبود
آه غریب فاطمه فدای بیکسی تو
کاش که حرف دوری وفراق تو شها نبود
هرکه سوال میکند بهخاطر چه زندهای
به غیر شوق دیدنت حرف دگر مرا نبود
پیر شدیم و قاب شد منتظرانت عکسشان
حاجتشان جزفرجت به صبح جمعهها نبود
کجاست ندبه خوان تو که باز ندبه سر دهد
بخواند این بیت بران لبی که جز تو وانبود
بیا بیا که سوختم زهجر روی ماه تو
چرا به غیر سوختن آخر این بیا نبود
دلم پر است دلبرم نه از شما که ازخودم
ببخش این شکسته را که لایق شما نبود
ببخش اگر به غیر تو بفکر دیگری شدم
ببخش اگر که عمر من جزگنه وخطا نبود
ببخش اگر که چشم من لایق دیدنت نشد
ببخش اگر عبادتم به غیر از ریا نبود
ببخش جان مادرت مرا عزیز فاطمه
که غیر بخشش عادت جد تو مرتضا نبود
اگر که مردم ونشد ببینمت قرارمن
بر سرقبرمن بیا بگو جدا زما نبود
بگو که هرچه بود او گریه کن حسین بود
آتش سینه اش بجز ماتم کربلا نبود
به قبرشش گوشه قسم به قبرهم اگر روم
ندبه کنم که جز فرج حاجت این گدا نبود
صحبت کفن و دفن شد رفت دلم به کربلا
مگر حسین تشنه لب عزیز مصطفا نبود
تکه حصیر خانه ی اهل دهات وای من
مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود
چه کردهاند اسبها با تن غرق خون او
که پشت و روی حضرتش مشخص ایخدا نبود
نشد که از زمین بلند پیکرش بیسرش کند
که با زمین یکی شده زخاکها جدا نبود
چگونه در کفن تنش نهاد زین العابدین
چگونه در لحد نهاد لرزه به ماسوا نبود
مستحب است اینکه سر بروی خاکها نهی
این تن پاره پاره را سری به تن چرا نبود
خنجر کند و گردنش چه بد بریده حنجرش
کاش حسین فاطمه ذبیحا بالقفا نبود
نه شانهای نه گردنی نه استخوان سالمی
که جای تلقین به تنِ مرمل دما نبود
چو عمهاش بوسه زد او گلوی رشته رشته را
که نا دگر به پیکر علیِ نینوا نبود
گفت خداحافظ ای تشنه لب شهید من
دلم بداغ ماتمت کاش که مبتلا نبود
به سربیا سری بزن به اهلبیت مضطرت
بگو که جایشان پدر کنار بردهها نبود
بزم یزید بیحیا ناله زنیم (روضهخوان)
طشت طلا سرحسین جوابش این جفا نبود
#محرم
#هفده_محرم