eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما گرفتار آفريده شديم عاشق ِيار آفريده شديم خاک ما را ز باده گِل کردن مست دیدار آفريده شديم به اميدى که ذبح مان بکنند نذر دلدار آفريده شديم نسل در نسل عاشقت هستيم آبرو دار آفريده شديم چون که آخر تو ميخرى ما را سرِ بازار آفريده شديم لذتى دارد اين اسير شدن پاىِ اين خانواده پير شدن روزگاريست در تمنائيم مثل قطره ميان دريايیم پسرِ ارشد امام حسين ما همه نوکرِ تو آقايیم هر کجا بوى زلف تو آيد سر گرفته به دست مى آییم کاش مادر بزرگ تو بود همه امشب به ياد زهرایيم بى جهت نيست عاشقت شده ايم بى جهت نيست مست و شيدايیم در ميان عروس هاى على ما گرفتار ام ليلايیم ريشه دارد کسى که نوکر توست مادر ما کنيز مادر توست خوش بحالِ دلی که ساغر شد گریه ها کرد تا مطهر شد هرکسی دید ابروانِ تو زائر صورت پیمبر شد راه می رفتی و به دنبالت دلِ سادات تنگ مادر شد همه گفتند پنج تن یک جا رویِ دستِ حسین اکبر شد دست پروردۀ امام حسن چه کسی نا امید از این در شد نمکِ سفرۀ علی خوردی طرز جنگیدنت چو حیدر شد با تو شش گوشه شد ضریح حسین چون مقامِ تو فوقِ باور شد ما همیشه حرم که آمده ایم قبل از ارباب بر تو رو زده ایم از پسرها جگر درست شده از جگرها پسر درست شده چقَدَر باغبان خميده تا پيش چشمش ثمر درست شده وقت نقاشىِ سرِ زلفت شاهکار هنر درست شده قد کشيدى و زير سايۀ تو بهر عمه سپر درست شده وقت جان دادنِ جوان انگار دردها در کمر درست شده با تماشاى دست و پا زدنت قتلگاه پدر درست شده بهر يک پيرِ مرد ِخورده زمين چقدر درد سر درست شده از علىِ حسين بر دستش صد و ده تا پسر درست شده زود عباس با عبا آمد کار بدست قمر درست شده عمه مضطرب شده زجا بر خيز حرف معجر شده ز جا برخيز خواستم تا بغل کنم بدنت ريخت از لاى پنجه ها تنت آبرويم ميان لشگر رفت از جگر لحظۀ صدا زدنت يوسفم گير گرگ افتادى پنجه پنجه شدست پيرهنت جگرم ريخته به هم چه کنم با تماشاى دست و پا زدنت چه کنم تا کمى نفس بکشى چه کنم وا شود کمی دهنت از لبت خون لخته مى پاشَد مثل جان دادن عمو حسنت مثل کوچه تو گير افتادى همه با هر چه بود ميزدنت پشت در يک عبا روى مادر کربلا اين عبا شده کفنت قد خميده يکى يکى از خاک در عبا جمع ميکنم بدنت شاعر:
باز در مُلک نبی چشم فلک روشن شد ایه ی نصرمن الله طنین افکن شد در سماوات و زمین شور و شعف برپاشد خبر آمد که حسین بن علی بابا شد عرشیان واله ی آن قامت رعنا شده اند فرشیان محوِ جمال گل لیلا شده اند دور قنداقه ی تو خیل ملک آمده اند و همه بوسه بر آن هاله ی نیکو زده اند نَسَبِ فاطمی و جلوه ی احمد داری سیرَتت حیدری و زلف مُجَعّد داری شَهد لبهات علی جان شکر اندر شکر است نام اکبر ز همه بر تو برازنده تر است دربرت ماه رُخَش را به زمین می ساید مه لقا، نام علی برتو عجب می آید زلف جانانه ی تو شانه ڪشیدن دارد صوت زیبای اذان تو شنیدن دارد مدح رزم آوری🔻🔻 علت این است ڪه درقلب همه جاداری وقت شمشیر زدن سخت تماشاداری نوه ی شیرخدایی وجسارت داری عمویی همچون اباالفضل ڪنارت داری پسر ارشدارباب به لشڪر زده ای ؟ مثل حیدر به صف قلعه ی خیبر زده ای؟ میمنه یکسره تا میسره برهم ریزد ناله از لشکر اعداست که برمی خیزد تا ڪه این منظره را دید اباعبدالله گفت لاحول و لا قوه الاباالله شاعر:
از پیمبر یا خدا درباره‌ی حیدر بپرس یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس گل به‌خوبی می‌شناسد باغبان خویش‌را وصف ساقی نجف را از میِ کوثر بپرس معنی مرد خدا را نیمه‌شب از نخل‌ها معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس هیچ دیواری نمی‌شد مانع راه علی از شکاف کعبه و دروازه‌ی خیبر بپرس در دل تاریخ آوای "سلونی" زنده است مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس نه! فرار ازجنگ هرگز درمرام شیر نیست قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس گاه برتر می‌شود یک نوکر از صد پادشاه این تناقض علتی دارد که از قنبر بپرس بین شعله با علی یا در گلستان بی علی؟ شوق آتش را از ابراهیم پیغمبر بپرس ** جمع خواهدشد پیمبر باعلی در یک‌بدن؟ ما نمی‌فهمیم این را از علی‌اکبر بپرس ✍
ادب را حد اعلا می‌پسندد قدم را پشت بابا می‌پسندد ببین بالا بلند کربلا را خودش پایین پارا می‌پسندد ✍
نام زیبا و نکویت گرعلیّ اکبر است چهره‌ات تصویری از زیبایی پیغمبر است تو زلال چشمه ی خیر کثیری برهمه لعل لب‌های تو تمثیلی زحوض کوثر است ساحل آرامش جان و دل بابا شدی دامن مولا ز موج عشق، غرق گوهر است طرز صحبت کردن تو شور برپا می‌کند لحن بابا گفتن تو از عسل شیرین‌تر است صد هزاران یوسف مصری شود مجنون تو یوسف لیلایی و حُسنت ز یوسف برتر است ای که مثل آفتابی زر فشانی می‌کنی گوهر خورشید‌ی و دامان تو پُر از زر است از نفس‌های تو عطر باغ جنت می‌چکد درکلامت پرتو توحید و نور داور است غیر زیبایی کسی در خُلق وخوی تو ندید هم جلالت هم جمال تو بهشتی منظر است می‌وزد عطر دعای مستجاب از سجده‌ات آسمان از یارب تو غرق ماه و اختر است درس آزادی و ایثار و مرام و عشق توست آبروی هرجوانی که خدایی باور است ای اذان‌گوی نماز صبح عاشورای عشق اشهد بانگ اذان تو شهادت آور است نام تو لرزه به جان دشمنان می‌افکند رزم تو یادآور رزم علی در خیبر است گرکه مهمان نگاه مهربان تو شوم در تهی دستیِ محشر روزگارم محشر است هرزمان نام تو جاری می‌شود درشعر من درغم و شادی «وفایی» اشک‌هایش پرپر است ✍
علیه‌ا‌لسلام 🔹یوسف لیلا🔹 در آن تاریک، دل می‌بُرد ماه از عالم بالا گرامی باد این رخشنده، این تابان بی‌همتا شب است و می‌تکاند آسمان از دامنش آرام همه ته‌مانده‌های نور را بر سفرۀ صحرا میان چادر شب ماه زیباتر شود آن‌سان که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا خوشا لیلا که در دامان جوانی این‌چنین پرورد که دارد خوف از پروردگار خویشتن، تنها تعالی‌الله رویش را که «والفجر» است تفسیرش تعالی‌الله مویش را که «والیل اذا یغشا» ملاحت می‌چکد از ساحت پیشانی‌اش هر بار که در نزد پدر پایین می‌اندازد سر خود را کسی چون او پر از سُکر خدا گشته‌ست پا تا سر که نشناسد میان سجده‌های خویش سر از پا علی اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا علیّ‌بن‌ابی‌طالب مهیا گشته بر هیجا! که او تا بر زمین پا می‌گذارد، راه می‌افتد میان آسمان‌ها بر سر پابوسی‌اش دعوا «اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزه‌ها پروا بلاجوی و بلی‌گوی و عطش‌نوش و رجزخوان بود هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برق‌آسا «منم من زادۀ زهرا، منم آیینۀ حیدر!» ولی نشناختند او را ولی‌نشناس‌ها... دردا! نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا... امیدم سوی الطاف علی اکبر است، ای کاش بگیرد دست خالی مرا در محشر کبری ✍
مسیح بود و اذانش به مرده جان می‌داد به هر شکسته‌پری شوق آسمان می‌داد اگر چه با رجزش عرش را تکان می‌داد زمان جنگ به دشمن هم او امان می‌داد به قلب معرکه می‌زد علی‌علی گویان که خاندان علی را چه باکی از طوفان حذر کنید که از نسل شیر کرار است علیِ اکبرِ لیلاست، مرد پیکار است به حق که آینه‌ی مجتبی‌ست، سردار است به چهره احمد و در هیبتش علمدار است شبیه نه خود پیغمبر است این آقا بنازمش نوه‌ی حیدر است این آقا چه کرده است که دنیا شده گرفتارش خوشا به خالق رویش، خوشا به معمارش همیشه شامل ما بوده لطف بسیارش نبوده است یلی در جهان جلودارش دوباره ولوله بر پاست، محشر آمده است به اهل خیمه بگویید اکبر آمده است ✍
صدا نزدیک می‌آید صدای پای پیغمبر جوانی می‌رسد از راه با سیمای پیغمبر به آغوش نبوت بازگردانده‌ست یثرب را تو گویی احمدی دیگر نشسته جای پیغمبر دوباره با اذانش جان گرفته رکن حنانه نهفته بین لب‌هایش دم عیسای پیغمبر نگاهش قطره قطره آیۀ «والشفع و الوتر» است ندارد صوت قرآنش به جز آوای پیغمبر به هنگام نظر کردن به آن خلق نکوی او می‌افتد هر کسی یاد جوانی‌های پیغمبر شنیدن‌ها به دیدن ختم شد آن هم چه دیداری نشد برخیزد از جایش به پیش پای پیغمبر :: به دنیای تو اول راه می‌یابند و بعد از آن جوان‌ها انس می‌گیرند با دنیای پیغمبر ✍️