‍ 💚بهداشت شخصی💚 یکی بود ، یکی نبود . روزی روزگاری یک خفاش کوچولو بود که هیچ کس با او دوست نبود و همیشه تنها بود . یک شب که خفاش کوچولو در آسمان پرواز میکرد با خودش گفت: خیلی دلم میخواهد که چند تا دوست تازه پیدا کنم . او رفت و درد دلش را برای جغد دانا که روی شاخه ی درختی نشسته بود ، تعریف کرد او گفت : جعد دانا ! مشکل من این است که هر وقت برای دوست شدن به کسی نزدیک میشوم او جیغ میکشد و فرار می کند . جعد دانا گفت: میفهمم که چه میگویی بعضی ها خیلی سخت با دیگران دوست می شوند . تو خودت فکر کنی علتش چیه ؟ خفاش کمی فکر کرد و گفت : نمیدونم! هر وقت بهشون نزدیک میشوم و سلام می کنم و دستم را جلو میبرم که باهاشون دست بدهم ، آنها دماغشون را میگیرند و فرار می کنند . جغد دانا نگاهی به خفاش انداخت و گفت : دوست خوبم ! من یک پیشنهادی دارم ، چطور است یک مهمانی برگزار کنی ، البته قبل پخش کردن دعوت نامه باید یک کاری انجام دهی که همه دعوتت را قبول کنند . خفاش که کنجکاو شده بود ، با هیجان پرسید : چه کاری؟ زودتر بگویید . جغد گفت : فقط کافیه به حمام بروی و دندانهایت را مسواک بزنی ، یادت باشد این کارها را هر روز انجام بدهی تا دوستانت برایت باقی بمانند . به این صورت امکان اینکه دعوتت را قبول کنند هم خیلی بیشتر است . کوچولو با خوشحالی گفت: شما چقدر دانا هستید متشکرم . بعد هم پرواز کرد و به طرف خانه اش رفت . چند روز بعد همه ی همسایه ها برای خوردن عصرانه به خانه ی خفاش کوچولو رفتند ، اما همگی حسابی غافلگیر شدند . خانه ی خفاش کوچولو خیلی مرتب و تمیز و خوش بود بود و او با پیشبند چین دار خال خالی اش شروع به پذیرایی از دوستان تازه اش کرد اما به شکل وارونه . چرا ؟؟ چون او یک خفاش بود . البته یادش هم مانده بود برای دوست دانایش ، کیک و شیرینی کنار بگذارد و شب برایش ببرد. @kodakan_city

⚡️آرزو میکنـم امشب ⚡️بالن آرزوهاتون ⚡️بـه جـایـی بـره کـه  ⚡️دلتـون میخـواد ⚡️و امسال سال رسیدن ⚡️بـه پله های موفقیت ⚡️بـراتـون باشـه ⚡️باآرزوی سلامتی ⚡️و طول عـمر با عزت ⚡️برای شما خوبان ⚡️شبتون خوش @kodakan_city

🌻صبح آمده دفتر اين زندگى را باز کن 🌼زيستن را با سلام تازه اى آغاز کن 🌻گل بخند و گل شنو در گلشن اين بوستان 🌼زندگی را با عشق تازه ای آغاز کن 🌻درود بر شما صبح بخیر عزیزان @kodakan_city

🌷دعای #روز_سوم ماه مبارک‌ رمضان @kodakan_city

#فرزندپروری "من هرچى بهش ميگم گوش نميده" "تمام مدت مجبورم باهاش بحث كنم" "هرچى تكرار ميكنم انگار نه انگار مجبورم داد بزنم يا تهديدش كنم" "هرچقدر بيشتر بهش ميگم لجباز تر ميشه" ❌اشتباه بسيارى از والدين اين است كه پرورش و تعليم و تربيت را با نصيحت كردن دستور دادن بحث كردن اشتباه ميگيرند. ✔️براي آموزش فرزندتان از طریق غیر مستقیم استفاده كنيد و خودتان هم الگوى خوبى باشيد. براي نوجوانتان دوست خوبى باشيد نه فقط والدين خوب. وقتي نصيحت غر و دستور را كنار بگذاريد، رابطه ها بسيار بهتر خواهد شد. @kodakan_city

💥هیچ وقت مدرسه رو به عنوان تنبیه برای بچه ها قرار ندین گاهی بعضی والدین وقتی جمعه میشه می گن ؛ وای كی می شه شنبه بشه بری مدرسه از دستت راحت بشم. یا میگن؛ چقدر اذیت میکنی، بذار تو دفترت بنویسم خانم معلمت امروز رفتی دعوات کنه. ❌با این رفتار مدرسه رو زندان برای بچه معرفی می کنن در حالی که مدرسه گلستان و باغ تعلیم و تربیت هست و ما باید برای بچه هامون فضاش رو زیبا ترسیم کنیم. @kodakan_city

چرا معلمان ابتدایی زود پیر می شوند😂😂😂 @kodakan_city

🔶بچه‌ام اجتماعی نیست؛ چکار کنم؟ #سبک_زندگی @kodakan_city

. نقاشی آسان دونات 🍩😋 #نقاشی @kodakan_city

🌀چند تا بچه خوبه؟ چرا؟؟؟ #دکتر_سعید_عزیزی @kodakan_city

◀️سه چیز رابطه تو و فرزندت رو نابود میکنه: ✔️وقتی درد کتک رو حس میکنه ✔️وقتی داره صحبت میکنه و تو گوش نمیدی ✔️وقتی بابچه فامیل مقایسش  میکنی ◀️سه چیز بچه رو بد بارمیاره: ✔️بیش ازحد اسباب بازی خریدن ✔️بیش از حد بله گفتن ✔️یاد ندادن صبر به کودکان ◀️سه چیز عزت نفس بچه رو نابود میکنه: ✔️گفتن کلماتی مثل دست و پا چلفتی و بی عرضه ✔️وقتی بچه سوال میکنه و سرش داد میزنی ✔️قدرت انتخاب رو از کودک گرفتن ◀️سه چیز قلب بچه تو میشکنه: ✔️وقتی تولدشه وبراش حتی یه کیک درست نمیکنی ✔️وقتی بچه داره بازی میکنه و به مادرت میگی وای دیوونم کرده اگه میدونستم اینجوریه بچه نمیآوردم ✔️وقتی دلت ازهمسرت پره و بچه درخواستی داره میگی اه دیوونم کردی مثل باباتی @kodakan_city

ببین وبساز @kodakan_city

🌀هرگز فكر نكنيد هرچه سختگيرتر باشيد بهتر مي توانيد فرزندتان را تربيت كنيد. قوانین ذهنی خودتان را به کودک قالب نکنید. والدين سختگير دو نوع بچه پرورش مي دهند؛ 🔹 يا فرد مضطرب، نگران، وسواسی كه به خود بسيار سخت ميگيرد و با وجود موفقيتهايش هيچ لذتی از زندگی نمي برد. 🔹و يا فردی لجباز و فراری از كار! ♦️با سختگيری نمي توانيد فرزندی موفق، سالم و خوشبخت تربيت كنيد. چون همیشه مایوس و نا امید در انتظار رسیدن به حس خوب آرامش خواهد ماند و با درماندگی آموخته شده اشتیاقی برای انجام کار ندارد و خشم حاصل از این ناکامی به شکل لجبازی و بی انگیزگی گریبان والدین را خواهد گرفت. @kodakan_city

به به عجب بازی خوبی😍 #بازی @kodakan_city

⁉️چرا بعضی از بچه‌ها حرف‌گوش‌کن میشن؟ 🔹چون سرشون نق نمیزنن... 🔹چون وقتی کار اشتباهی انجام میدن والدینشون همون لحظه سرشون غرنمیزنن... 🔹بهش #دستور مستقیم نمیدن! هیچ کس از دستور دادن خوشش نمیاد. ⬅️ مثلا به جای اینکه بگن: پاشو وسایلتو جمع کن میگن موافقی تا یه قصه خوشگل برات بگم اون میگه اره مامانم میگه باشه عزیزم پس تا شما #اسباب‌بازی هاتو جمع کنی، منم برم کتاب #قصه رو بیارم و برات یه قصه خوشگل تعریف کنم👌🏻 @kodakan_city

💕💕 اگر باباها قرار باشه پوشک عوض کنند... @kodakan_city

. کلیپ ترانه شعر زیبای کله گنجشکی بوده روزه های ما بچه ها😍 #پویانمایی #کلیپ_شاد @kodakan_city

#قصه_شب 💠 پالتو نارنجی 🔻موضوع: قطب جنوب، مراقبت از هدیه ها 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا #هر_شب_یک_قصه @kodakan_city

‍ 🌳🐿«مهربانی و دوستی»🐿🌳 شانه به سر بر روی درختی در جنگل لانه ای داشت. او منتظر بود تا بچه هایش به دنیا بیایند. یک روز ابری او برای پیدا کردن غذا از لانه بیرون رفت اما وقتی برگشت دید، باد لانه اش را خراب کرده است. روی شاخه ی درختی نشست و شروع به گریه کرد. در همین موقع دو تا سنجاب که از آن نزدیکی می گذشتند، صدای گریه او را شنیدند و با دیدن لانه فهمیدند که او چرا گریه می کند.سنجاب ها به طرف شانه به سر رفتند و به او گفتند:« اصلا ناراحت نباش، ما یک فکری برایت می کنیم. صبر کن تا ما برگردیم.» سنجاب ها پیش خانم دارکوب رفتند و گفتند:« خانم دارکوب عزیز، باد لانه شانه به سر را خراب کرده و او به زودی مادر می شود. لطفا با ما بیا تا برایش یک لانه درست کنیم». کمی بعد دارکوب آمد تا با نوک درازش در تنه ی یک درخت برای شانه به سر لانه درست کند. لانه که آماده شد، سنجاب ها برای لانه ی شانه به سر شاخه های نرم درختان را آوردند تا در لانه اش قرار دهد. لانه آماده شد و شانه به سر با خوشحالی به درون آن رفت و با شادی از محبت های دارکوب و سنجاب ها تشکر کرد و گفت:« من شما را برای فردابه مهمانی در لانه ام دعوت می کنم». سنجاب ها و دارکوب دعوت او را قبول کردند. روز بعد آنها دور یکدیگر جمع شده بودند و شانه به سر از میهمانهایش پذیرایی می کرد و همگی از این دوستی و مهربانی لذت می بردند. @kodakan_city