eitaa logo
❤️تربیت کودکان مهدوی❤️
7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
486 ویدیو
421 فایل
﷽ ✅ کانالی برای انس کودکان با امام زمان عجل‌الله‌فرجه و معنویت 🔸ویژه والدین و مربیان 👌نشر پست‌ها بدون لینک کانال ما با ذکر #5صلوات به نیت فرج و سلامتی حضرت #حلال است🌹 🌺خادم کانال👇 @YAMAHDI_MARADARYAB2 🔹تبلیغات👇 @tabliqate313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠وصیت شهید مدافع حرم حمید رضا اسداللهی به فرزندش: محمد، زندگی کن برای عج درس بخوان برای عج ورزش کن برای عج محمد من تو را از خدا برای خودم نخواستم تو را از خدا خواستم برای عج ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸🍃بچه ها دست همدیگه رو می گیرن و دایره وار می ایستند و مربی شعر رو میخونه و بچه ها می چرخن بعد بچه ها در جواب میپرند و هی میگن... خدا چه زیباست ، هی... خالق دنیاست، هی...🌺 زیبا آفرید، هی… ابرای سفید، هی…🌷 خورشید تابان، هی… ماه درخشان، هی…🌹 گل های رنگی، هی… هر چی قشنگی، هی…🌸 میگیم یک صدا، هی… ما شکر خدا، هی…❤️ ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
علیه السلام 🌷شهر کبوترها خانم و آقای کبوتر که سیاه رنگ بودند، بعد از گذشتن از شهرها و روستاها به باغی سرسبز رسیدند. روی یک درخت بزرگ توت نشستند. خانم کبوتر که در طول سفر، بالش زخمی شده بود، خوشحال بود که بالاخره فرصت استراحت دارند. آقای کبوتر به خانم کبوتر گفت: «همین‌جا بمون من میرم و کمی غذا می‌آرم، تو خیلی خسته شدی». خانم کبوتر همان طور که منتظر آقای کبوتر نشسته بود چند کبوتر سفید را دید که در آسمان پرواز می‌کردند، از دیدن آن‌ها خوشحال شد و گفت: «سلام دوستان ما امروز به این‌جا رسیدیم». اما کبوترها با اینکه او را دیدند،جواب او را هم ندادند و رفتند. خانم کبوتر که هم خسته بود، هم بالش زخمی بود و هم از برخورد کبوترها ناراحتی شده بود، یکدفعه اشک‌هایش سرازیر شد. درختتوت با ریختن اشک‌های خانم کبوتر روی برگ‌هایش از خواب بیدار شد. برگ هایش را تکان داد و گفت: « داره بارون میاد؟! هوا که ابری نیست!»» در همین موقع آقای کبوتر از راه رسید و با نگرانی پرسید: «« چی شده؟» خانم کبوتر ماجرا را برای آقای کبوتر و درخت توت تعریف کرد.درخت توت آهی کشید و گفت: «این کبوترها خیلی مغرورن. اما یک جایی هست که همه کبوترها در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می‌کنند». و بعد هم نشانی آن‌جا را به کبوترها داد. کبوترها آن‌قدر رفتند تا به شهری شلوغ و پر از آدم و ماشین رسیدند. خانم کبوتر گفت: «نکنه راه رو اشتباه اومدیم! اینجا که کبوتری نیست!» آقای کبوتر گفت: «نگران نباش. باز هم باید بریم» رفتند و رفتند تا این‌که چیز قشنگی دیدند، یک گنبد طلایی که از دور برق می‌زد، آقای کبوتر گفت: «خودشه» و با سرعت بیشتری پرواز کردند تا به گنبد رسیدند. گوشه‌ای از حیاط نشستند، کبوترها را دیدند که دسته دسته توی آسمان پرواز می‌کردند و بعد روی زمین می‌نشستند و به دانه‌هایی که آدم ها برایشان می‌ریختند نوک می‌زدند. آن‌ها گاهی کنار حوض می‌نشستند و آب می‌خوردند. خانم و آقای کبوتر با نگرانی جلو رفتند، کبوتر سفید و زیبایی پر زد و کنارشان نشست و گفت: «سلام خیلی خوش اومدین، اینجا جا برای همه‌ی کبوترها هست، شما تا هر وقت که بخواید، می‌تونید اینجا بمونید.» ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 دختر گلمون فاطمه زمانی 4 ساله از خراسان جنوبی که یکی از شعر های کانال رو خوندن و برامون فرستادن ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
بسم الله الرحمن الرحیم
شهر پرنده ها قسمت اول.mp3
8.36M
🌺شهر پرنده ها (قسمت اول) 🌺با هنرمندی: معصومه بهرمن شش ساله از قم 🔹ویژه بالای 5 سال 🔸تدوین: حسین بهرمن 🔹 نویسنده: مهدیه حاجی زاده (باران) 📚@amoobahreman ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
قصه شهر پرنده ها- قسمت دوم.mp3
11.61M
🌺شهر پرنده ها (قسمت دوم) 🌺با هنرمندی: معصومه بهرمن شش ساله از قم 🔹ویژه بالای 5 سال 🔸تدوین: حسین بهرمن 🔹 نویسنده: مهدیه حاجی زاده (باران) 📚@amoobahreman ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
🌷طرح جهت چاپ پیکسل های کودکانه 📚@zaminesazanezohoor313 ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
شماره 18 🌸 بخشی از نظرات اعضای محترم کانال از همه ی عزیزانی که اظهار لطف و عنایت داشتند متشکریم 🌹🌹🌹 ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
💐 میلاد شمس الشموس، خسرو اقلیم طوس، شاه انیس النفوس، هشتمین امام و دهمین کشتی نجات، حضرت بر امام زمان عزیز و شما منتظران، تبریک و تهنیت باد. •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈• 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2968190988C023a63cfd2
بسم الله الرحمن الرحیم
✅یکی از راه‌های و علاقه به عجل الله فرجه، ترسیم و زمان حضرت است. 🌸بر طبق روایات مستند از معصومین دوران طلایی حکومت امام زمان علیه السلام، آغاز تازه ای برای است ، که انسانها آرامش و امنیت همه جانبه را در معصوم درک میکنند . و در تمامی زمینه ها از مادی و معنوی به و میرسند إن شاءالله. 📚@morabikodak5159 ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
🌷گرچه این نقاشی، به روز میلاد با سعادت آقا امام رضا (علیه السلام) نرسید، ولی یاد امامان ما محدود به روزهای شهادت یا ولادت اونها نمیشه. به همین خاطر این نقاشی زیبا تقدیم به شما🌷 ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
🔹روانشناس ها میگویند: هر برچسبی به بچه ها بزنید، همان می شوند. مثلا وقتی به کودک بگویید دروغگو! شلخته! تنبل! و... همین خلقیات را می گیرند. 🔸یک دوستی داریم، خیلی به بچه های خود برچسب میزد!!! ✅میگفت: عاشق امام حسین! دختر با حیا! پسر با غیرت! سرباز امام زمان و... خیلی وقتا هم این برچسب ها را در لالایی هایش میگنجاند! یادم آمد که «روانشناس ها میگویند: بچه ها شبیه برچسب هایشان میشوند» 📚@morabikodak5159 ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
آی قصه قصه قصه، نون و پنیر و پسته یه قصه بی غصه! هر کی دوست داره این قصه قشنگ رو گوش کنه ، بلند بگه یا مهدی ❤️ 🐝🐝زنبور لپ گلی ما خوشحال و خندان پرواز میکرد تا یه قصه شیرین پیدا کنه ویزززززززز 🐝🐝زنبور کوچولو پرواز کرد تا به یه جنگل رسید و روی شاخه درختی نشست. 🐝زنبور کوچولو خیلی تعجب کرده بود چون اون جنگل هم درختای کمی داشت وهم درخت ها سرسبز و شاداب نبودن. میدونید چرا؟ 🐝زنبور کوچولو تو فکر بود که یه دفعه دید زمین داره نگاهش میکنه. 🐝 زنبور کوچولو گفت: سلام زمین مهربون چرا ناراحتی؟ چرا این جنگل درختاش کم هستن؟ زمین آهی کشید و گفت: آخه چند ساله که بارون کم میاد و آب کمتر شده. تازه آدمها وقتی میان جنگل آشغال میریزن و جمع نمیکنن و این باعث میشه آشغال ها زیاد بشن و نفس کشیدن برای من سخت بشه. تازه آدمها که با هم دعوا میکنن من ناراحت میشم بعضی جاها مردم خیلی فقیر هستند من ناراحت میشم 🐝زنبور کوچولو که اینها رو شنید خیلی ناراحت شد و به فکر فرو رفت... زمین مهربون که ناراحتی زنبور کوچولو رو دید با صدای بلندی گفت: اما زنبور کوچولو یه روزی میاد که تمام این قصه های تلخ تموم میشه 🐝زنبور کوچولو با خوشحالی و تعجب گفت: چه روزی ؟؟؟ زمین خندید و گفت : روزی که امام زمان علیه‌السلام بیان . اون وقت دیگه یک عالمه بارون میاد(البته بهتره گفته بشه به اندازه ی نیاز بارون میباره) ودرخت ها و سبزه ها سرسبز میشن دیگه هیچکس آشغال تو دریا و زمین نمیریزه مردم با همدیگه دعوا نمیکنن با هم مهربون میشن. دیگه هیچکس فقیر نیست و خیلی از چیزهای خوب دیگه..... 🐝🐝زنبور لپ گلی با خوشحالی بالا و پایین پرید و گفت: واای چه روزای خوب و شیرینی🌺🌺🌺 من از خدای مهربون میخوام که هر چه زودتر اون روز برسه . زمین مهربون هم با خوشحالی گفت: آره زنبور لپ گلی منم خیلی منتظر اون روز هستم . و همه سختیها رو به امید اون روز تحمل میکنم. 🐝🐝زنبور کوچولو با خوشحالی از زمین خداحافظی کرد و رفت تا این قصه شیرین رو برای دوستانش تعریف کنه 🐝🐝🐝 👌والدین و مربیان خلاق میتونید روی زیبایی های ظهور بیشتر مانور بدین. 📚«برگرفته از کتاب معارف مهدویت ویژه مربیان» به نقل از ایده های جدید مربیان @morabikodak5159 ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
بسم الله الرحمن الرحیم
🌺مامان مهربونم به من یادآوری کن که از امروز هر روز به آقا امام زمان علیه السلام سلام کنم تا محبت آقا در دل من بماند و من با محبت امام زمان آشنا بشوم... 📚مجموعه خورشید پشت ابر، برگرفته از وبلاگ ذریه ی طیبه zorietayebeh.blog.ir ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229