فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸🔹🔹🔸
❇️ درباره #موقوفات در گلپایگان و خوانسار و روستای خُمپیچ بیشتر بدانیم
👇👇👇👇👇
💢قدیمیترین موقوفه گلپایگان در سال ۱۱۰۳ هجری قمری مربوط و متعلق به کربلایی خداکرم است که در آن دو دانگ از مزرعه درهباغ وقف امامزاده ابراهیم سعیدآباد شده است.
🔹موقوفه قدیمی بعدی متعلق به ۳۱۴ سال پیش است که در آن
یک دانگ از #گوگد،
نصف روستای #وانشان،
دو دانگ از قریه ریحان کمره،
دو دانگ #کنجدجان،
یک دانگ از روستای #ویست،
چهارطاق از ۲۴ طاق بهمراه یک دانگ از زمینهای کشاورزی روستای #خُمپیچ،
نهر سد شاهرخ،
۱۸ طاق از قریحه قیدوز
که در آن زمان توسط زنی به اسم #خدیجه خانم وقف امامزاده ۱۷تن گلپایگان شده است.
🅾 این خانمِ #خدیجه_خانم که در بالا اسمش برده شد دارای اموال زیادی بوده که به گفته بزرگان روستای خُمپیچ دارای فرزند نبوده و اموال خود در روستاهای بالا 👆و از جمله خُمپیچ را وقف امامزاده ۱۷تن گلپایگان کرده است.
💢بزرگترین موقوفه گلپایگان متعلق به میرزایحییخان با ۵۷۰ مستاجر و ۵۰۰ هکتار زمین که ۲۱۱۴ رقبه دارد.
#کوهساران
🔸🔹🔹🔹🔸
@kohsar5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رفته بودم سوی قبرستان شهرم
#ببینید_جالبه
🔸مخصوصا کسانیکه خیلی #ادعا دارند..!!!
👌✋
#کوهساران
💠🍃💠🍃💠
@kohsar5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نوستالژی
✳️ دو تن از عزیزانی که خیلی برای مردم روستا طی نزدیک به سه دهه، زحمت کشیدن.
🔮حاج سیدعلیاصغر و حاجابوالفضل طباطبایی #رانندگان مینیبوس روستا در سه دهه ۵۰ ، ۶۰ و ۷۰
#کوهساران (خُمپیچ)
🌀🍃🌀🍃🌀
@kohsar5
🔸این خاطره رو از خاطرات خودم بخونید که بیشتر درباره حاج #سداصغر هست
بقیه قسمتهای خاطرات در کانال کوهساران در #تلگرام میباشد و انشاالله در صورت امکان خاطرات چاپ خواهد شد.
🔸در تلگرام هم با همین آی دی هستیم
@kohsar5
👇👇👇👇👇
کوهساران (خُمپیچ)
#نوستالژی ✳️ دو تن از عزیزانی که خیلی برای مردم روستا طی نزدیک به سه دهه، زحمت کشیدن. 🔮حاج سیدعلی
قسمت دوم از خاطرات دهه شصت
به قلم
#سیدداودطباطبایی 👇
@S_d_Tabatabaei
مدیر کانال #کوهساران 👇
@kohsar5
🅾غروب جمعه سرد اواخر پاییز سال 63 بود سوزِ سردی میومد،
مشقامو نوشته بودم ،
ولی هی میرفتم لب پنجره بیرون و نگاه میکردم.
آخه داشت برف ریزریزی میومد
خوشحال شدم😄
آخه تنها چیزی که تو ذهنم بود تعطیلی فردای مدرسه بود،
هی با داش علیاکبرِ خدابیامرزم نوبتی میرفتیم لب پنجره یا دَم در
شاید نزدیک چهل پنجاه بار رفتیم،
آخرش بابام دعوامون کرد
گفت؛
عوض اینکه دعا کنید برف بیاد مدرسهها تعطیل بشه لااقل بشینید درس بخونید.
ولی ما فقط به برف و تعطیلی فکر میکردیم و به تنها چیزی که کار نداشتیم درس بود.😁
شب خوابیدیم به امید اینکه فردا تعطیل باشه و #سداصغر راننده مینیبوس نره دنبال معلما
غافل از اینکه بعدها فهمیدیم که #سداصغر شبهای سرد و برفی تا صبح چند بار مینیبوس و روشن میکنه تا گازوئیلش یخ نزنه و بره دنبال معلما😂😂
صبح پاشدیم دیدیم نزدیک ۳۰سانت برف اومده، خوشحال شدیم که امروز تعطیله ولی بازم ته دلمون خالی میشد که هر چی هم بیاد بازم #سداصغر میره دنبال معلما😢
رفتیم تو مدرسه ، بچهها داشتن تو حیاط مدرسه برف بازی میکردن و از سر و کول هم بالا میرفتن و به چیزی هم که فکر نمیکردند درس بود 😁😄
طبق معمول عمونعمت بصائری (بابای مدرسه) چند نفر از قدیمیهای مدرسه از جمله خسرو داییجلیل خدابیامرز و داود عممجتبی و حجت عممصطفی و عباس عمفرجآقا که از بزرگان مدرسه بودند رو فرستاده بود رو پشت بوم مدرسه تا برف پایین کنن خودشم فقط نظارت میکرد
😂😂
خسرو از رو پشتبوم مدرسه هی داد میزد بچهها مینیبوس اومد (آخه از رو پشت بوم جاده #گلپایگان پیدا بود) و هول مینداخت تو جون بچهها
بعد دوباره میگفت دروغ گفتم و تعطیله
😄😄
چند بار گفت و هی بچهها رو اذیت میکرد تا اینکه ساعت تقریبا 9 صبح گفت به جون نَنَم ماشین اومد ، همه میدونستیم خسرو وقتی جون مادرشو قسم میخوره راست میگه همه ناراحت شدیم😔😢
چند دقیقه بعد مینیبوس معروف سبز #سداصغر جلوی مدرسه بود، پشت سرشم یه مینیبوس آبی که از #خونسار میومد راننده دوشخراطی بود خدابیامرز چند سال پیش فوت کرد اسمش یادم نیست 🤔
مینیبوسها پشت سر هم وایسادن دعادعا میکردیم معلم ما از ماشین نیاد پایین 😄😁
به ترتیب اومدن پایین
مرحوم #محرابیدوست مدیر مدرسه اولین نفر بود (ایشون متأسفانه چند سال بعد بهمراه پسرش دچار برقگرفتگی شدن و فوت کردن 😔)
بعدش آقای سیدصالحی ناظم، آقای عباس اسدی (اعجوبه ی #والیبال) ، آقای خوشنویسان، آقای شیرازی (بداخلاق) ، آقای قطبی(مهربون) ، آقای طیباتی (جدی) ، آقای بطحایی(طراح و ایده پرداز #تنبیهات برای دانشآموزان) ، آقایشوکتی (فوتبالیست و عالی تو همه چیز) ، آقای فضائلی(خندان) و آقای فراست
(بعضی کلاسها دو تا کلاس بود)
🔷 چون اکثرا معلم خودم هم بودند همه رو میشناختم
متاسفانه معلم ما آقای بطحائی (مغز طراحی انواع تنبیه 😁) هم تو نفرات بود 😂😂😢😢
از اونور از مینیبوس آبی معلمای راهنمایی داشتن میومدن پایین
آقای عنایتی معلم علوم، آقای شفیعی معلم ریاضی، آقای اشفعی معلم فارسی، آقای سلطانی معلم تاریخ و جغرافیا ، آقای میرزایی معلم حرفهوفن ، آقای احمدی معلم عربی ، آقای شجاعی معلم ورزش، آقایعزتی معلم زبان، آقای یاوری و #شهیدان آقا ناصر توکلی مدیر مدرسه و آقا جواد سیدصالحی معلم دینی و قرآن که سال ۶۵و ۶۷ تو #شلمچه شهید شدند😔🌷
البته شهید سیدصالحی معلم قرآن ما هم بودند تو ابتدایی درس قرآن میداد.
معلما به این خاطر زیاد بودند که برا مدرسه راهنمایی دخترا هم میرفتند.
به صف شدیم . دیدم طبق معمول شنبهها داییحسنآقا دلّاک و سلمونی روستا هم اومده کسانی که موهاشون بلند بود هول افتاد تو جونشون😂
اول معلما رو برای ناهار #روضه که معمولا آبگوشت بود دعوت کرد خونه یه نفر
معلما همیشه از دیدن داییحسنآقا خوشحال میشدند چون دیگه نمیخواست ناهار بیارن یا درست کنن 😂😂
بعد رفت گوشه حیاط وایساد.
چند نفر که موهاشون بلند بود و مدیر و ناظم از صف برد بیرون،
داییحسنآقا (آرایشگر قدیمی و مهربون روستای خُمپیچ) شروع کرد به چهارراه انداختن وسط سرشون اینا تا غروب همینجوری تو مدرسه بودند تا عصر برن پیش داییحسنآقا تا از ته براشون بزنه
😂😂😂
🔮قسمتهای بعدی خاطرات در کانال #تلگرامی کوهساران هست دوست داشتید برید بخونید✋
#کوهساران
❤️💙💚🧡💛💜
@kohsar5