eitaa logo
🏴کلبه عاطفه🏠🌱🇮🇷
209 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1هزار ویدیو
9 فایل
🏠🌱 جایی برای آموختن زندگی و انتشار مادرانه‌هایم⁦🤱🏻⁩ مادر چهار جوانه🌱(بزرگترین افتخارم) لیسانس مشاوره. تماس با من @atefeh_sadat88 موضوعاتی که داخل کانال مطرح میشه،کمک می‌کنه در نهایت کنار همدیگه، تبدیل به «زن» قویتری بشیم.🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
مامان بهم که گفتی یدونه پرتغال جدا بخورم، فاطمه هعی داشت اذیتم می کرد اولش بهم گفت که مامان بهت چی گفت؟ گفتم :{تو...} همین کلمه ی تو رو بهش گفتم. گفت: آخه مامان بیشتر از این نوشته بود😳🤯 گفتم: به من گفته، اگر نیاز بود به تو هم می گفت. بعد این اومد از سر و کولم بالا رفت و منم داشتم قه قهه میزدم😂🤣 بعدش رفت. سریع پرتقالو برداشتم پوست گرفتم بعد بهش مو چسبید. رفتم شستمش پرتغالو که چیزی بهش نچسبیده باشه، یه دفعه فاطمه اومد. وسط شستن پرتغال بودم، برای همین اون دستی که پرتغال داشت رو بردم پایین تر که فاطمه نبینه، 🧐با اون یکی دستم فاطمه رو دورِش می کردم که افتاد. همون جا بود که پرسیدی:{ چی شده؟} بعد فاطمه رو شو برگردوند با تأکید گفت: {قهر...!} منم گفتم: {چه بهتر}🤪 رفتم پرتغالو چهار تیکه کردم، رفتم دم پنجره بدون اینکه کسی ببینه پرتغال ها رو (نه فاطمه و نه بیرون) دوتا شونو خوردم یه دفعه فاطمه اومد یه چیزی بگه. منم پرتغال هارو یکم پایین تر از پنجره بردم که فاطمه نبینه. با اون یکی دستم هم نگهش داشتم، باز دوباره فاطمه افتاد. پاشد. اما دیگه مثل قبل بهم حمله نکرد از پنجره بیرونو نگاه کرد. منم سریع یکی از پرتغال ها رو برداشتم خوردم. فاطمه زردی پرتغال ها رو از پشت شیشه مات کن پنجره دید فاطمه شک کرد بهم.... https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
با کلی ضرب و زور دورش کردم گفتم هیچی نیست دستمُ اینا. این وسطه، فاطمه یه دفعه رفت آپ پاشو برداشت منم اومدم کلشو کردم توی کمدی که آپ پاش بود، گفتم: همونجا یه لحظه بمون😜 بعد آپ پاشو ازش گرفتم یه دوتا بهش آب پاشیدم، فرار کرد. منم آپ پاشو توی کمد بالایی، بغل هود قایم کردم بازم فاطمه اومد، رفتم توی سرویس بهداشتی که مثلا فرار کنم از دستش، در رو هم نگه داشتم، بعد یه دفعه بازش کردم اومدم گفتم که: {فاطمه! کار دارم} واقعا داشتم... گفت: {سرویس بهداشتی بهونه ست!}😓 یعنی داشتم می مردم از خنده، همونجا دور از چشش آخرین تیکه ی پرتغالو هم خوردم. یکی از دستام خیس بود. کردمش توی صورت فاطمه😅 بعدش رفت که آب پاشو بیاره، هرچی گشت پیداش نکرد، چون بغل هود قایمش کرده بودم و دستش هم نمی رسید. منم داشتم می مردم از خنده که اومد قمقمه رو برداشت، درش رو باز کرد خواست بهم بپاشه که ازش گرفتم. فاطمه ترسید فرار کرد. منم قمقمه رو توی سرویس بهداشتی گذاشتم که فعلا بمونه پیشم... ... هیچی دیگه، فقط الان فکر کنم قمقمه رو توی دستشویی جا گذاشتم (^_^) یه سلام هم می کنم خدمت اعضای کانال مادرم! می دونم که براتون میزاره🙃 ۲ https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279