نشستیم با بچهها کاردستی درست میکنیم. نرگس میگه: روز خوبیه. مگه نه؟! 😌😃
فاطمه میگه: روزه خوبیه؟! 🙃😆
نرگس: روزه گرفتما😌
فاطمه: روزه گرفتی، دو سری صبحونه خوردی؟! 😏
نرگس همچنان از رو نمیره و میگه: آره!😠
#خانوادگی
#کلبهعاطفه
https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
سوال ایشونو بخونید، در موردش بگم بهتون.😊
#مادرانه
#سوال
#کلبهعاطفه
https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
داریم ناهار میخوریم. نرگس شروع میکنه حرف زدن:
مامان اون موقعی که ما توی دلت بودیمممم، تو هم توی خونه مامانجون اینا توی دل مامانجون بودییی،...(یه لحظه مکث کرد) همه چی بهم قاتی شده بودددد...
دیگه بقیه صحبتاشو نشنیدم... ترکیدیم از خنده من و محمدحسین😂😂😂😂😂
#خانوادگی
#کلبهعاطفه
https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
امروز نوبت گردگیری و تمیزکاری سالن بود. فاطمه با یه جدیتی کمک میکرد که نگو!😄
حتی زیر فرشا هم جارو شد. هم خودش لذت میبرد از کمک کردن، هم من لذت بردم!😃
آخرشم برای جایزه و تشکر جارو برقی رو دادم یه تیکه هایی رو خودش جارو کشید. کیفففف میکردااا!😅
نرگسم وقتی دید فاطمه خیلی داره کیف میکنه، هوس کرد🙃. منم به اونم جارو دادم. بعدشم توی همین جو بودن، منم دیدم تنور داغه، چسبوندم. به فاطمه گفتم بره دستمال بیاره، میز تلفن و تلویزیونو دستمال بکشه. اونم خلاقیت به خرج داد، شیشه پاککنم زد و الان میزا هم برق میزنه!😅😅
حالا هی بگید چه طوری خونهم تمیز میشه؟!😅😅
#مادرانه
#کلبهعاطفه
https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279