eitaa logo
کلبه عاطفه🏠🌱
247 دنبال‌کننده
965 عکس
424 ویدیو
8 فایل
🏠🌱 جایی برای آموختن زندگی و انتشار مادرانه‌هایم⁦🤱🏻⁩ مادر چهار جوانه🌱(بزرگترین افتخارم) لیسانس مشاوره. تماس با من @atefeh_sadat88 موضوعاتی که داخل کانال مطرح میشه،کمک می‌کنه در نهایت کنار همدیگه، تبدیل به «زن» قویتری بشیم.🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
روش کفگیر در صورت👩🏻‍🍳 یک روش کاملا پربازدهه. به این صورته که اگر کودکتون از خوردن غذا امتناع کرد، اول با ملاطفت می‌گید: عزیزم، ازت می‌خوام غذاتو بخوری و بعد از سر سفره بری تا بتونم بهت میان وعده بدم.🙂 در مواقعی که بچه بنای ناسازگاری بذاره، معمولا این ملاطفت جواب نمیده😤 ولی برای طی کردن پروتکل لازمه. وقتی بچه امتناع کرد با کفگیری که غذا رو درست کردید به صورت زاویه صفر درجه با صورت بچه و یه حرکت نود درجه حول محور بدنتون کفگیر رو به صورت بچه حواله میدید. و در همون حال با یه صدایی بین جیق و داد می‌گید🤬: جوون مرگ شده! من وسط این همه بدبختی و کار و فکر و ذکر، یاد شکم چاقو خورده توام، اون وقت تو برای من کلاس میذاری!! کوفت کن غذا تو می‌خوام سفره رو جمع کنم. زندگی دارم. همه کارامو مونده، معطل شکم تو ام! ...😤🤬 به خداوندی خدا اینقدددررر این روش خوب جواب میده که نگو...مخصوصا وقتایی که محدودیت زمانی داریم و نمی‌تونیم ناز و قر و ادای بچه رو تحمل کنیم.🤪🤣 چیه؟! فکر کردید الان ارجاعتون میدم به فلان کتاب و دستور العمل های فلان استاد تربیت فرزند؟!😂😂😜😜 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
دیروز می‌خواستم زنگ بزنم مهد بچه ها و بگم که پنجشنبه میام وسایلشونو می‌گیرم و دیگه نمیارمشون.😐 داشتم فکر می‌کردم هم دارم هزینه می‌کنم و هم بچه هام آموزش نمیبینن و این ضایع کردن حق بچه هامه. دیروز تعریف کردم براتون که... اما یه فکری همش ذهنمو مشغول کرده بود. این که از قِبَل مهد رفتن بچه‌های من، چند نفر دارن امرار معاش می‌کنن و این باعث اختلال توی امرار معاششون میشه.😟 با وجود این که نگران اون افراد بودم، نمی‌تونستم حق بچه‌ها رو نادیده بگیرم؛ چون بیشتر مسئول بچه هامم نه مسئول کسای دیگه.😰 اما هرچی زنگ زدم، کسی گوشی رو برنداشت و می‌خواستم امروز صبح زنگ بزنم که یهو دیشب با شوهرم دیدیم که توی اخبار گفتن که دیگه به خاطر آلودگی یا بارش، مدارس یا مهد کودک‌ها یا پیش دبستانی‌ها رو تعطیل نمی‌کنن😃. به شوهرم گفتم نظرت چیه؟! چه کار کنیم؟! گفت: بذار بفرستیم برن. ما که از همه چیشون راضی بودیم، فقط این مسئله داشت ناراحتمون می‌کرد و الآنم این مسئله رفع شده.🤔🙂 منم گفتم: راستش اگر حق بچه‌ها نبود، گذشت می‌کردم چون نگران کسایی بودم که از رفتن بچه‌ها به مهد پول در میارن.😕 گفت: خدا هم نگرانی تو و نگرانی و اونا رو دیده و وضع ان‌شاءالله بهتر میشه و این همه کیفیت آموزش بچه‌ها دیگه لطمه نمیبینه!🤲🙏 خوشحالم! بدون ضرر زدن به کسی، حق بچه‌م حفظ شد.😊🌺 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
حالا امروز صبح بچه ها مهد رفتن... وقتی برگشتن، نرگس یه کارت پستال ( همون «کایت پستای» خودش😂) رو بهم داد و گفت: مامان دوستت دارم! این مونده بود مهد نتونستم بهت بدم!😢 فاطمه هی بالا و پایین می‌پرید و از کارت ایراد می‌گرفت😒.اولش محل ندادم. چون فاطمه یکم احساس «من بهترم» داره نسبت به نرگس که خیلی محلش نمیدم. می‌گم نرگس مشکلی نداره پس مهم نیست. وقتی داشتم باهاشون حرف می‌زدم و ازشون در مورد مهد می‌پرسیدم، گفتم: خوراکیتونو کامل خوردید؟🙂 فاطمه گفت بله ولی نرگس گفت نه و ظرف غذاشو باز کرد. پرتقالاشو🍊 کامل نخورده بود. یه دفعه فاطمه رو به من گفت: به نرگس پرتقالای سالمتری دادی!☹️😨 من هیچ وقت بین بچه ها فرق نمیذارم. یعنی حتی برای پودر شده کیک یا شکلات🍫 هم تقسیم به نسبت عادلانه رو در نظر می‌گیرم. حتی اختلاف وزن بچه ها رو توی تقسیم خوراکی و غذا در نظر می‌گیرم...برای همین خیلی ناراحت شدم و با لج گفتم: چون نرگس و بیشتر دوست دارم و دلم نمی‌خواد تو بیشتر از اون بخوری😤😕.( البته فاطمه فهمید که دارم از لج و با مسخره حرف می‌زنم) بعدشم گفتم: فاطمه چرا این حرف رو می‌زنی؟! من هردوتونو یه اندازه دوست دارم. به هر دو تون یه اندازه رسیدگی می‌کنم. نکنه فکر کردی به نرگس بیشتر از تو می‌رسم. هوم؟! ... ادامه شو می‌گم 😊🌺 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
فاطمه یه جوری که دور چشمش سرخ شده بود و تند تند پلک می‌زد😢 با صدای آرومی گفت: به نظر من این طور میاد که به نرگس بیشتر از من رسیدگی می‌کنی!☹️😔 یهو ته دلم خالی شد💔. علت همه دخالت هاش، همه حسودی کردن های این چند وقتش، همه اون «من بهترم» هاش رو به زبون آورده بود! دستامو باز کردم تا بیاد بغلم. نباید بهش می‌گفتم: نه این طور نیست یا چرا این حرف رو میزنی؟ و نباید واکنش هیجانی نشون میدادم. نباید بهم برمی‌خورد. باید علت و ریشه این نگاه فاطمه رو بررسی می‌کردم. توی بغلم ازش پرسیدم: چرا فکر می‌کنی که من به نرگس بیشتر رسیدگی می‌کنم؟! گفت: چون بیشتر باهاش بازی می‌کنی...😔 گفتم: اصلا اگه باهاتون بازی کنم، هردوتونو کنار هم میارم مینشونم. این چند وقته کلا خیلی وقت نکردم باهاتون بازی کنم.😔 تازه مگه ندیدی، این همه نرگس شبا میاد میگه مامان بیا پیشم بخواب، می‌گم فعلا کار دارم و اگه کارم تموم شد میام. خب یعنی این چند وقته برای نرگسم نتونستم وقت زیادی بذارم. حقیقتش این چند وقت، چون انرژی نداشتم، نمی‌شد وقت زیاد و با کیفیتی برای بچه‌ها بذارم، خیلی حواسم بهشون نبود.😢 می‌دونستم که بچه‌ها با هر کمبودی می‌تونن کنار بیان، اما کمبود منابع عاطفی رو نمی‌تونن تحمل کنن و خیلی بی سر و صدا صدمه می‌بینن. می‌دونستم که کمبود منابع، از هر جنسی، باعث ایجاد رقابت میشه و رقابت در کسب منابع عاطفی، منفیه و همون حسادت خونده میشه. ‼️❌ اما چون مریضیای پشت هم گرفته بودم حواسم نبود. بازم ادامه داره...😊🌺 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
آقا یه چیز خنده دار وسط این صحبتا... شوهرم روزه ست. نرگس فهمیده که می‌خوام برای باباش افطار آماده کنم، اومده خودشو روی مبل می‌ندازه و با ناله میگه😩: آخ چه قدر گشنمه! بعد رو به من می‌گه: مامان من روزه‌ما! 😩 پرسیدم: کی روزه گرفتی؟!🤨🙂 می‌گه: آخه غذامو تا آخر نخوردم پس روزه‌م....😩 بعد از یه مدت مکث هم گفت: باید به منم از افطار بابا بدی! 😣 کوفت گرفته شکمو!🤯 تازه فهمیدم نقشه‌ش چی بوده! 😂😂😂😂😂 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
به فاطمه گفتم: گاهی یه چیزایی رو برای نرگس بیشتر انجام میدم، گاهی هم برای تو. اما این معنیش این نیست که اونو بیشتر دوست دارم. به خاطر اینه که هرکدوم نیازای مخصوص خودتونو دارید.☺️ مثلا دیروز من بیشتر به خاطر تو به مهد زنگ زدم. میدونی چرا؟ چون تو به آموزش بیشتر نیاز داری تا نرگس. 🤗 گفت: چرا؟!😳 گفتم: چون تو بزرگ‌تری. اما نرگس که کوچیکتره، به بازی بیشتر نیاز داره. یهو پرسید: مامان منو بیشتر دوست داری یا نرگس رو؟!🤔🙃 می‌دونستم سوالات الانش خیلی مهمن و داره سیستم فکری و عاطفیش چیده میشه. برای همین باید حتما صادق و آرام و بدون هیجان منفی جواب بدم. گفتم: هردوتونو یه اندازه دوست دارم.😍 ببین الان من دو تا گوشواره دارم. می‌تونم بگم کدومشو بیشتر دوست دارم؟! نه، چون هردوشون با هم خوشگلن. می‌تونم بگم تو نباشی نرگس باشه، یا نرگس نباشه تو باشی؟! خودش با لبخند 😄گفت: نه. چون هردومون با هم خواهریم. بعدش گفتم: اما یه رفتارای خوبی تو داری، اونا رو دوست دارم و یه رفتارای خوبی نرگس که دوستشون دارم. رفتارای بد هیچ کدومتونم دوست ندارم.😇 دیگه لبخند می‌زد و گوش می‌کرد و خوشحال بود.🙃🙂🙃🙂 پرسیدم: هنوزم مثل قبل به نظرت به نرگس رسیدگی بیشتر می‌کنم؟!😍 با لبخند گفت: نه.😇 خدا رو شکر...🙏🌺 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
دیروز بعد از صحبت با فاطمه👧🏻، وقت اومدن محمدحسین👦🏻 رسید ولی هنوز نیومده بود. فاصله مدرسه‌ش تا خونه فقط پنج دقیقه ست. یکم دیر کرد. وقتی اومد دیدم یکم قیافه‌ش گرفته ست.😔 همون دم در گفتم: چی شده؟!😯 گفت: کارتتو گم کردم.😨 کارت بانکیمو برده بود برای خودش چسب ماتیکی بخره. توی کارتم زیاد پول نبود. یهو گریه‌ش گرفت😭. یادم افتاد چند سال پیش که نرگس🧒🏻 تازه به دنیا اومده بود، یه بار کارت بانکیمو گم کرد. من اون موقع افسردگی زایمان شدیدی گرفته بودم🙍🏻‍♀. توی حاملگیم هم مریض شده بودم🤒 و بعد از حاملگی هم مشکلم ادامه پیدا کرده بود. بدنم و اعصابم شدیدا ضعیف شده بود. سر گم کردن کارت، اون موقع، اینقدر محمدحسین👦🏻 رو دعوا کردم که نگو🤬😤... یه وقتایی که بعدش یادم میفتاد، اینقدر از خودم شرمنده میشدم که نگو😰😰😰😢...هرچی هم باهاشون حرف می‌زدم، انگار آتیش شرمندگی من خاموش نمی‌شد.😢😰😰🤷🏻‍♀ وقتی محمدحسین👦🏻 گریه کرد😭، فهمیدم صدمه اون رفتارهام هنوزم کامل ترمیم نشده. اما من اصلا عصبانی نبودم. فقط شرمنده صدمه‌ای که به پاره تن خودم زده بودم شدم😰. گرفتمش بغلم🤗. گریه محمدحسین شدیدتر شد😭😭. گفتم: من چه مامان بد و سختگیری بودم که تو رو قبلا به خاطر یه کارت این همهههه اذیت کردم😖! مامان جان تو اینقدر برام مهمی و اینقدر خوبی داری و اینقدر توی سختیا تحمل کردی و کمکم کردی که من اصلا گم شدن اون کارت ناراحتم نمی‌کنه.❤️❤️ اون سالایی که من حواسم بهتون نبود، دیگه گذشته. ( همین الانم که اینو می‌نویسم دارم اشک می‌ریزم😢) گفت: آخه سختت میشه بری بانک دوباره کارتتو بگیری. گفتم: سختم میشه، ولی مگه تو به من برای کارا کمک می‌کنی، یا من مریض میشم🤒 مراقب بچه‌هایی، اما به درساتم می‌رسی یا میری خرید، سختت نمیشه؟! حالا کجا گذاشته بودی؟! 🤔 گفت: توی جیبم. ☹️ _: خب توی جیب گرمکن جای مناسبی براش نبوده. تجربه شد که این جور چیزا رو توی جیب کیفت که زیپ داره بذاری. عیب نداره الان ... فکرشو نکن.🙂 هی می‌گفت: مامان ببخشید.😰 آخرش بهش گفتم: محمدحسین من اصلا ناراحت نیستم. بخشیدمت. گم شدن کارت ایجاد زحمت می‌کنه، اما ارزش نداره که تو رو نبخشم. 😉 داشت امتحان می‌کرد تا مطمئن بشه چیزی ته دلم نیست. آخرش برای اطمینان بهش گفتم: ببین منو میشناسی، ازت ناراحت بشم، حتما بروز میدم. الان اگه می‌گم بخشیدم و آرومم، یعنی واقعا چیزی برای ناراحتیم نبوده.😍 محمدحسین👦🏻 مثل فاطمه👧🏻 نیست. بررسی و تحلیلش درونیه. فقط باید بهش کلید بدی و وقتی به نتیجه برسه، اوضاع برمی‌گرده به حالت نرمال. بعدشم که یکم از اون جوّ در اومد، به باباشون🧔🏻 زنگ زدم تا مطمئن بشم لازم نیست کار خاصی برای سوزوندن کارت یا این چیزا انجام بدم و باباش رو خبر کنم تا یهو واکنش هیجانی نشون نده. 🌺😊 حالا چرا اینا رو برای شما تعریف کردم ...🤔 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
اینا رو نوشتم چون پریروز توی خصوصی وسط مشاوره، یه نفر بهم گفت: من مامان بدی هستم. من به بچه هام صدمه زدم، پس برای چی دوباره بچه بیارم؟!😔😢 خواستم بگم: این که ما به خاطر افت بدنمون یا پایین رفتن ظرفیت روانیمون، یا به خاطر شدت سختی شرایط اطرافمون، اشتباهاتی انجام بدیم، دلیل بر ترک مسیر زندگی نمیشه. این سنت خداست که از کسی که در راه حق تلاش می‌کنه مراقبت می‌کنه. خدا ما رو میشناسه و می‌دونه که ممکنه توی مسیر یاری خدا افت و خیز داشته باشیم.( آیه ای که توی پروفایل گذاشتم همین مفهوم رو می‌رسونه)🌱 خدا مجاهد در راه خودش رو یاری می‌کنه و اونو دوست داره🌸❤️. خب یکی از مصادیق این یاری، ساختن موقعیت برای جبران اشتباهات سهوی گذشته ست😌☘. پس چه طوری خدا مبدل السیئات بالحسنات میشه؟! باید یه ساز و کاری برای تجلی این اسم خدا باشه دیگه...🤔 ساز و کارش همین موقعیت های مناسب برای جبرانه. فقط کافیه ما واقعا قصدمون جبران باشه و واقعا مسیر رو رها نکرده باشیم.🙂 همه اشتباه می‌کنن. حتی منی که مشاورم و جاهای دیگه میشه گفت خوب عمل کردم هم، توی زمانی که حالم خوب نبوده و شرایطم سخت بوده؛ اشتباه کردم. همه به هم ممکنه صدمه بزنیم. اما چون همدیگه رو دوست داریم😇، خدا هم بهمون لطف می‌کنه و کمک می‌کنه ما بتونیم صدمات رو جبران و ترمیم کنیم. ❤️🌱 ❌هیچ وقت نباید به خودمون بگیم: مادر بد، مادر ناکارامد، پدر بد، پدر بی عرضه! چون کسی که به خودش این برچسب های منفی رو بزنه، به دیگران هزار بار بدتر این حرفا رو می‌زنه! این یعنی رها کردن مسیر مادری! چون یه مادر باید بتونه جلوه رحمت خدا باشه. باید بتونه مثبت اندیش و مثبت نگر باشه... مسیر مادری رو رها نکنیم، نه برای خودمون و نه برای دیگران.😊🌺 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
داشتم میومدم که اینجا مطلب بذارم، فاطمه اومده می‌گه: مامان فکر کنم فهمیدم چرا خدا می‌گه نباید با داداشا ازدواج کرد...🤔 گفتم: چرا؟! گفت:: چون این داداش منو می‌ترسونه! اگه باهم ازدواج می‌کردیم، توی خانواده مشکل درست می‌شد.🤓😌 😆😆😆 انصافا این شبهه تفکرات فاطمه رو نمی‌دونم کجای دلم بذارم.😂😂😂 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
این همون کارت پستالیه که نرگس برای روز مادر برام درست کرده بود.😍 چند روز بود می‌خواستم عکسشو براتون بفرستم جور نمی‌شد. الان تونستم عکس بگیرم، گذاشتم توی کانال. 😊🌺 @kolbe_atefeh
امروز رفتم واکسن چهارماهگی علی رو زدم. دو ماه تاخیر داشتم. آخه حساب کار واکسن این طفلک شده بود حساب جهنم ایرانیا😅 یا قیف بود قیر نبود، یا قیر بود قیف نبود، یا هر دو بودن مسئولش نبود.😂😂 یه مدت من مریض بودم، یه مدت علی مریض بود، هر دو خوب شدیم، پایگاه سلامت هی تعطیل بود( مسئول سوزن😂) هیچی دیگه...این شد که دو ماه بچه من از واکسن جون به درد برد که دیگه امروز صبح زدم تو گوشش، گفتم تنبلی کنی، وقت گذشته ممکنه دوباره تب کنه. رفتم زدم. https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
کلبه عاطفه🏠🌱
امروز رفتم واکسن چهارماهگی علی رو زدم. دو ماه تاخیر داشتم. آخه حساب کار واکسن این طفلک شده بود حساب
حالا بچه ها اومدن به نرگس می‌گم برو به داداش بگو قطره «استامینوفن علی» رو از تو کیفم بده. اول متوجه نشد چی گفتم، پرسید: چی؟! 🤨 دوباره تکرار کردم... رفت به داداشش بلند گفت: داداش «استامیلی»رو بده به مامان. 🙄🤠 «استامینوفن» و «علی» رو با هم قاتی کرد اینو از توش در آورد. 🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀ 😂😂😂 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
کلبه عاطفه🏠🌱
بچه‌ای که در دامن گوشی، تلویزیون و بازی‌ های انیمیشینی بزرگ میشود، طبیعتا دیگر حالی برای انس گرفتن ب
این مطلب رو دیشب براتون از جایی پیدا کردم. می‌خواستم از یکی از تجربیات خودم در مورد و بازی‌های اون بگم. من یه زمانی توی تبلتم بازی های مدیریتی می‌ریختم و بازی می‌کردم. بازی هایی که توی یه محیطی مثل یه رستوران یا یه مزرعه یا یه کارخونه تو باید مدیریت و اداره یه سری از کارای اونجا رو به عهده بگیری. این دست بازی ها، خشونت و هیجان نامتعارف ندارن. یعنی اکشن نیستن. اما چیزی که باعث میشه دوست داشتنی باشن اینه که شما با صرف یه هزینه کم از لحاظ زمانی و یه انرژی کم، می‌تونید مزه موفقیت رو بچشید. همین چشیدن مزه موفقیت، حس لذت‌بخشی داره و باعث میشه که بعد از یه مرحله‌ای شما حتی راضی به هزینه کردن مالی برای رسیدن به اون حس لذت‌بخش باشید. شبیه این روند، در مغز، زمانی که کسی اعتیاد پیدا بکنه هم اتفاق میفته. یعنی برای رسیدن به سطحی از لذت، فرد معتاد راضی به هزینه کردن، حتی تا حد فروش لوازم خونه و خرج کردن پس انداز هاش هم، میشه. حالا تصور کنید که این اتفاق همراه با خشونت و اکشن هم باشه!! چه شوددد...🤦🏻‍♀ حالا به نظرتون چه اتفاقی افتاد که من اون بازی ها رو حذف کردم؟! 🤔😊 من وابستگی ها و تعلقاتی در دنیای بیرون، یا بهتره بگم فضای حقیقی، داشتم که اگر سال‌ها هم بازی می‌کردم نمی‌شد به اون دوست داشتنی ها و لذت‌ها و مسئولیت ها رسیدگی کنم و اون‌ها ارتقا پیدا نمی‌کردن. پس برای ارتقای واقعی زندگیم، از رشد ها و پیشرفت های مجازی دست کشیدم. حالا می‌خوام چی بگم؟! ما با دادن گوشی به بچه هامون باعث میشیم که این طفلک های معصوم، مزه موفقیت و لذت حقیقی رو نچشن. شاید دو روز اول وقتی گوشی و تبلت رو ازشون گرفتیم، حالت بی قراری داشته باشن اما بعد از سه چهار روز که بتونن توی فضای حقیقی خودشونو پیدا کنن، این حالت کلافگی از بین می‌ره. مورد دوم این که با دادن مسئولیت های سبک و تشویق بچه ها بعد از انجامشون، مزه موفقیت های حقیقی رو به اون‌ها بچشونیم. با دادن لذت های واقعی مثل گفتگوی خانوادگی و یا بازی های سرگرم کننده با بچه هامون و یا گردش های خانوادگی، مزه لذت های واقعی و حقیقی رو به اون ها بچشونیم تا بتونن دنیای حقیقی خودشونو، متعادل و پویا بسازن. یکی از دلایل حضور جوان ها و نوجوان ها در اغتشاشات اخیر، در تعادل نبودن دنیای مجازی و حقیقی اون‌ها بود. ان‌شاءالله هرجور خطر و انحرافی از همه بچه ها دور باشه!🤲 🌺😊 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
پریروز رفته بودیم خونه پدرم👴🏼 تا برای روز پدر عرض ادب کنیم. زن داداشم هم بعد از دو سه ساعت اومد. من یه بچه داداشی دارم که حدود دو سالشه👶🏻. یه پسر که فاطمه خیلی دوستش داره. وقتی اومد کلی فاطمه ذوق کرد...💃🏻 وسط بازی بودن که نمی‌دونم یهو چی شد این طفلک ناراحت شد...یه کوچولو جیغ زد و گریه کرد.😩 یهو فاطمه با تعجب گفت: چه قدر عجیبب ناراحت میشه!😳 انتظار هرجور ابراز احساساتی رو داشتم الا این جمله...عجیب! خنده‌م گرفت. به زن داداشم می‌گم: فاطمه حالا عاشق بچه‌ته و این طوری ابراز احساس می‌کنه، اگه دوست نداشت فکر کنم کلا براش با دیوار فرقی نمی‌کرد ناراحتی و رفتارای این بچه.🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀ 😂😂😂 دوتایی مرده بودیم از خنده. https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
سوال اون طور که یادمه، این بود: در مورد تربیت دینی دختران توضیح بدم. من توی یه سری از صوت ها در مورد تربیت فرزند در هفت سال دوم، گفتم، در مورد مسائل عبادی در دختران، این هفت سال در واقع دو ساله. چون دختران در نه سالگی مکلف میشن و یعنی باید در این زمینه به جایی از تربیت رسیده باشن که بتونن مسئولیت امور دینی خودشونو، بدون مدیریت کسی دیگه انجام بدن و دچار مشکل نشن. پس باید به این مسئله توجه ویژه کرد. البته تربیت دینی بچه در واقع از چهار سالکی شروع میشه، اما به شکل مواخذه( یعنی پرسیدن و بررسی افت و اهمال کاری ها) بعد از هفت سالگیه. یعنی قبل از هفت سالگی باید بچه، چه پسر و چه دختر با مسائل عبادی خودش آشنا بشه، مثل آموزش نماز( ترتیب اعمال نماز و وضو مثلاً)، اما بعد از هفت سالگی باید در این مورد که آیا بچه ما در خواندن نمازش نظم داره یانه، دقت کرد و بهش یاداوری کرد و اگر بچه کوتاهی کرد، براش جریمه( در حد محدودیت و محرومیت کوتاه و سبک و نه جریمه سنگین که باعث خشم و سرخوردگی بشه) معین کرد. اینجا مورد سوال دختران هستن پس باید احکام خاص دختران، که اولویت دارن، بهشون آموزش داده بشه. نماز مهمه اما روزه، وضو، امانت داری، حجاب، روابط محرم و نامحرم( کی محرمه و کی نامحرم و چه طور باید پرهیز کرد) و احکامی از این دست که حتما بچه در نه سالگی بهشون مبتلا میشه اولویت دارن. اما چیزی که در خلال این آموزش ها باید بهش توجه ویژه کرد، لزوم امربری و اطاعت از خداست. این که جایگاه خدا به معنی« معبود» و جایگاه انسان به معنی «عبد» چیه؟ چه لزومی برای رعایت این احکام و دونستنشون هست؛ باید در نظر گرفته بشه و به اندازه توان ذهنی دختر هفت تا نه ساله، برای بچه ها توضیح داده بشه. وگرنه به مرور بچه ها برای آموزش این احکام و عمل به اون‌ها بی انگیزه میشن و باعث ایجاد مقاومت و پس زدن این امور میشه. البته اینجا منظورم توضیح فلسفه احکام الهی نیست. چون اون فلسفه رو واقعا جز خود واضع اصلی این احکام(خدا) نمی‌دونه بلکه به معنی لزوم و چرایی اطاعت از خدا، به عنوان علت اصلی رعایت احکام هست. امیدوارم این توضیح کافی و روشنگر باشه، اما اگر سوالی هست بازم در خدمتم.😊🌺 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
کلبه عاطفه🏠🌱
سوال اون طور که یادمه، این بود: در مورد تربیت دینی دختران توضیح بدم. من توی یه سری از صوت ها در مو
در مورد این متن و سوال داخل متن «جایگاه خدا به عنوان "معبود" و جایگاه انسان به عنوان "عبد"» یه توضیحی باید بدم. صوت پایین👇 رو گوش بدید لطفا.🌺😊 https://eitaa.com/joinchat/3451519230C6fa3f1b279
تا الان با محمدحسین حرف می‌زدم. حدود ده دقیقه پیش...😴😬 از بغل دستیش توی کلاس می‌گفت که درسش خیلی خوب نیست... مخلص کلام: بهش گفتم دو مدل بچه زرنگ داریم: یکی اون که با هوشش نمره خوب می‌گیره.😎 یکی اون که با ش نمره خوب می‌گیره. 🤓 اولی نمی‌تونه روی اطرافیانش اثر مثبت بذاره ولی دومی می تونه...اما چرا؟!😊 چون استفاده از هوش یه فرایند ذهنیه که نمود بیرونی نداره پس طرف مقابل نمی‌تونه ازش الگو بگیره. اما یه رفتاره که نمود بیرونی داره و طرف مقابل می‌تونه از اون الگو بگیره. پس اگه می‌خوای بغل دستیت، بهتر درس بخونه، باید خودت بیشتر برای درس کنی. اگر اون بچه میل به بهتر شدن داشته باشه، با دیدن تو درس می‌گیره و اونم می‌کنه؛ و اگر میل به بهتر شدن نداشته باشه،حداقل نتیجه اینه که تو با مراوده با اون، تاثیر منفی نمی‌گیری...😊 برای ماها توی اطرافمون هم همین صدق می‌کنه.😊 @kolbe_atefeh
اون روز که رفته بودم برای سنجش فاطمه👧🏻 یه چیزی خیلی توی ذوقم می‌زد.😟 مادرا با این که مشخص بود خیلی زحمتکش و دغدغه‌مند هستن، اما برای بچه‌هاشون نوازش کلامی نداشتن. خب من توی یه مدت طولانی اونجا بودم تا کارم انجام بشه. یه ذره، دو ذره با مادرا تماس نداشتم. فهمیدم که اولاً وارد گفتگو با بچه‌ها نمی‌شن👥 و ثانیاً اصلا به اون صورت نوازش کلامی ندارن🫂. یکی که خیلی داغون بود!🤦🏻‍♀ بچه کرونا گرفته بود و صورت پیس شده بود.( یعنی وایتیلیگو، یه جاهایی از صورتش رنگدانه نداشت و سفید شده بود.) بعد جلوی چشم بچه داشتن در مورد این که صورتش افتضاح شده حرف می‌زدن و بچه هم داشت گوش می‌داد🤦🏻‍♀. من جای مادرش دلم برای اون بچه سوخت و گفتم: ولی معلومه پسر مهربونی هستی! 🙂 یه دفعه صورت بچه طفلک، به خنده😃 باز شد و تازه فهمیدم صورتش توی حالت استرس بوده!🙁 چه قدرم ناز بود خنده‌ش!🥰 همون جا بهش گفتم: چه قدرم قشنگ می‌خندی پسر خوب! 😍 ( الان که دارم براتون می‌نویسم بغضم گرفته به خدا😢!) در کل این طور بهتون بگم: بچه‌ها👼🏻 انسان هستن و باید براشون شأن انسانی قائل شد. نه مبل🛋 و میز و فرشن که تمیز و خوشگل و لاکچری باشن و باعث تفاخر، و نه ( دور از جون) خر و اسب🐎 و بدتر از اون، سگ🐶 و گربه🐱 خونگی، که توی حرفامون رعایت احساسشون و امنیت روانیشونو نکنیم و فکر کنیم متوجه معنی حرفامون نمیشن. @kolbe_atefeh
همین امروز توی ویراستی، یکی بهم پیام داد و خواست در مورد حجاب🧕🏻 باهاش حرف بزنم. یه دختر چهارده ساله بود. وقتی باهاش حرف زدم دیدم اصلا هیچ ذهنیتی 🤔در مورد حجاب و امر خدا بودن نداره اما به شدت از مدل حرف زدن مادرش خشم داره.🤬 مادر...( نمی‌دونم چی بهش بگم) با بدترین ادبیات ممکن دختر رو مجبور به حجاب می‌کنه و وقتی هم دختر توی محدوده مجاز می‌خواد ابراز سلیقه کنه، با روش غلط دختر رو محدود می‌کنه.😰 طلفک به من گفت: وقتی روسریم عقب میره مامانم بهم میگه موهاتو قایم کن. بعدشم وقتی روسریمو جلو می‌کشم میگه: چرا این جوریش کردی، عین پیرزنا شدی.👵🏻 خب منم همین جوری به مامانم بگم، ناراحت نمیشه؟! 😢 بچه طفل معصوم، از دست مادرش که باید توی این سن بهترین مأمن و رفیقش باشه، به دامن من بی‌مقدار پناه آورده و درد دل می‌کنه! 🥺 منم بهش گفتم به روش مادرت اصلا حق نمیدم.😖 آدم وقتی می‌خواد از یه نفر انتقاد کنه، باید محترمانه باشه.🙂 این دختر اینجا حق داره! نمیشه بگم مادرته، ساکت باش، هیچی نگو! 🤫 باید بدونیم و یاد بگیریم که اگر حریم انسانی بچه‌هامونو رعایت نکنیم و مراعات حرمت نفسشون رو نکنیم، اون‌ها برای رسیدن به استقلال، حرمت جایگاه مادری و پدری ما رو خواهند شکست و اینجا هم پدر و مادر و هم بچه، متضرر خواهند شد! 🙅🏻‍♀ دلم برای بچه‌های این دوره و زمونه خیلی می‌سوزه!😢 طفلکی ها با وجود فطرت پاک و خدایی، وارد یه دنیایی شدن که هیچ چیز اون‌ها رو به سمت فطرتشون نمی‌بره.😢 @kokbe_atefeh
قراره با دخترا کیک🥮 درست کنیم. مدتها بود به خاطر مریضیها🤧 این جور فعالیت هامون تعطیل شده بود. نمی‌دونم می‌دونید یا نه، اما یکی از بهترین فعالیت های مشترک با بچه ها آشپزی🧑‍🍳با اونهاست. البته قرار نیست محصول مشترک خیلی روی قاعده باشه، ممکنه حتی بد مزه بشه، هدف از همچین فعالیتی، گذروندن وقت با بچه ها و برقراری ارتباط برای یه کار مشترک و ایجاد شادی مشترک بین خودمون و بچه‌هاست. پس اگر حتی این کیک مشترک بسوزه، هدف تامین شده و منابع هدر نرفتن و اسراف نشدن.
دیروز جایی رفته بودیم یه خانواده کنار ما بودن. پر فرزند هم بودن🤩😍 میشه گفت خانواده سنتی‌ای بودن. اما یه چیز بدی توی روال بچه‌ها توی ذوقم زد.😒 بچه‌ها وقتی با مادرشون حرف می‌زدن با داد و فریاد و خیلی بی‌ادبانه خواسته هاشون رو مطرح می‌کردن و مادر هم نیازشون رو برطرف می‌کرد😖. این شاید در نگاه اول به نظر دلسوزی مادر رو نشون بده اما در واقع این مادر داره در حق بچه‌هاش اجحاف می‌کنه! 🙁 حالا چرا؟!🧐 چون ادب در حضور والدین نه تنها وظیفه بچه‌هاست، بلکه حق اونها و نیازشون هم هست. حتی اگر پدر و مادر از حق والدینی خودشون بگذرن، خود ادب در مقابل پدر و مادر برای بچه رشد و تعالی شخصیتی و روحی داره و مادر و پدری که دلسوز واقعی بچه‌ باشن در مقابل جسارت و بی‌ادبی بچه بی‌تفاوت نخواهند بود. مثل این که بچه نیاز به تحصیل داشته باشه یا نیاز به غذای خاصی داشته باشه و اگر پدر و مادر دلسوز باشن، این نیاز رو رفع می‌کنن.😌 به خاطر همین توی روایت هست که بهترین میراثی که پدربرای فرزندش به یادگار میذاره «ادب» هست. 🥀 خب بزرگ‌ترین مصداق این ادب، ادب در مقابل پدر و مادر هست. در مورد این مسئله چیزای زیادی میشه گفت اما به نظرم تا همین جا کافیه.🌺😊 التماس دعا
بچه‌ها دوباره مریضن!🤦🏻‍♀ دیشب تا صبح بالای سر فاطمه👧🏻و علی👶🏻 بیدار بودم! ویروس گوارشیه. البته می‌دونید که مودبانه حرف می‌زنم قبلنا که ما بچه بودیم، بهش چیز دیگه می‌گفتن!🤮🤢 😅😅 دیشب یاد مریضیای بچگی خودم افتاده بودم. به شوهرم🧔🏻‍♂تعریف می‌کردم که وقتی بچه بودم این طور میشدم، بهم کته ماست با نعنا خشک می‌دادن! یعنی رنج مریضی یه طرف، رنج خوردن همچین ملغمه‌ای یه طرف! 😫😖 آخه کی به بچه مریض بی‌اشتها به جای غذای آدمیزاد، یه چیز ترش داغ چسبونکی میده؟!!🤦🏻‍♀😂😂 اصلاً کلا این باعث تغییرات مهمی در ذائقه من شده و من از هر چیز ترش داغی بدم میاد! 😖 بابا بچه مریضه، اولا ً که تا یه روز عادیه اشتها نداشته باشه، خب بالاخره بدن توان هضم نداره و انرژیش رو میذاره برای دفع مرض.🤒 آخ‌آخ! چه گیری می‌دادن بهم برای خاکشیر خوردن! حالا باز خاکشیر قابل قبول بود چون خنک و شیرین بود ولی وای از سوپ و کته ماست!😖 😅😅 ثانیاً که یه غذای مقوی کم حجم میدن بهش که سریع جذب بشه، مثل عصاره گوشت 🥣یا عصاره مرغ نهایتاً، نه کته ماستی که آدم سالم نمی‌تونه هضم کنه!! 🥵 اون موقعا انگار یه چیزایی بین مامانا مد بوده، مثل الان که مثلا جشن تعیین جنسیت مده، یا مثلا عکس آتلیه‌ای گرفتن مده، حالا چه بچه دوست داشته باشه و چه نداشته باشه...🦸 اون موقعا هم انگار کته ماست🍚 دادن به بچه مریض🤒🤢 و سوپ با هویجای گنده مد بوده!🥘 خلاصه که، خودم مریض شدم از بس مریض‌داری کردم!🤦🏻‍♀😂😂😂 اصلاً اینقدر بد کته‌ماست رو گفتم هوس کردم منم یه مرضی به جون بچه‌هام بریزم براشون کته ماست درست کنم تا شاید مریض شدن یادشون بره!😂😂😂 یه قابلمه هم سوپ هویج‌دار بپزم بفرستم دم خونه داداشم! آخه اون خیلیی بیشتر از من از هویج پخته بدش میومد! 😈😈 😂😂😂 خدایا این تفریحات سالم رو از ما نگیر🤲😇 😅😅😅
این کتاب رو دیشب برای بچه ها می‌خوندم.خیلی نثر جالبی داره. برای سن اوایل دبستان و تا اواسط نوجوونی مناسبه. در مورد پول و نگاه اسلام و شیوه های مدیریت مالیه. توی فروشگاه کتاب مسجد جمکران میشه پیداش کرد. اگر قم نیستید، توی نت و فروشگاه های اینترنتی احتمال داره پیداش کنید. گفتم به دردتون می‌خوره همون دیشب براتون عکس گرفتم که بفرستم.☺️ تاریکی عکسم برای همینه😜
کلبه عاطفه🏠🌱
توی خونه ما به محض این که بچه‌ای بتونه بدون خطر و کمک بشینه، شیفت میشه کنار سفره و دیگه غذا میذاریم
بذارید بچه‌ها غذابازی🫕 کنن! من برای بچه‌ها یه پیشبند دوختم که دامن پر‌چین و بلند داره و یه قسمت جلوی سینه. شبیه پیشبند آشپزخونه🧑🏻‍🍳. می‌بندم به گردن و دور کمرشون و زیرشون هم یه پارچه میندازم. این طوری هم با غذاشون بازی می‌کنن و لذت می‌برن، هم چون دست می‌زنن به غذا و لمسش می‌کنن، مغزشون رشد می‌کنه، هم مهارت سر سفره نشستن و غذاخوردنشون رشد می‌کنه. اون وسطا هم یکم غذا توی دهنشون میذارم. معمولا هم با دست لقمه میذارم توی دهنشون. که خودم هم لمس پوستی داشته باشم باهاشون.😊 از طرفی هم چون توی جمع هستن و با بقیه دارن غذا می‌خورن، حس خوبی به بچه ها منتقل میشه. این که توان همراهی با خانواده رو دارن بهشون اعتماد به نفس میده! 💪 در مورد تغذیه جسمی هم، هم شیرشونو می‌خورن و هم مکمل و هم همون غذایی که می‌خورن براشون کافیه. بذارید غذا خوردن یه روند لذت‌بخش برای بچه‌ها باشه!😊🌺