فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺼﻒ ﺣﮑﻤﺖ ﺍﺳﺖ.
ﺗﻌﻘﯿﺐ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ،
ﻧﺼﻒ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ،
ﻧﺼﻒ ﺍﺩﺏ ﺍﺳﺖ.
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻢ ﮐﻪ:
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻗﻮﯼ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻤﺘﺮ ﺯﻭﺭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ.
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ.
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺁﺭﺍﻡ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ
ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﻧﻔﻮﺫ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ.
و ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﺑﻘﯿﻪ ﺭﺍ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺗﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
بیایید خودمان را دوست بداریم
🛖@kolbehAramsh🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی گذشت میکنم
گاهی گذر؛
معنای این دو فرق میکند !
بخشیدن دیگران دلیل
ضعیف بودن من نیست
آنها را می بخشم
چون آنقدر قوی هستم
که میدانم آدمها اشتباه می کنند
بزرگترین هدیه گذشت
آرامش است
🛖@kolbehAramsh🌿
به ريشه چنگ بزنید نه برگ.
در دین، در ازدواج، حتی در کار و جستجوی علم، به ریشه چنگ بزنید، نه برگها.
در دین، به پالایش قلب خود پایبند باشید، نه شکل نماز و ظاهر بیرون.
در ازدواج، به محبت و آرامش چنگ بزنید، نه گردش و سفر کردن.
در کار، به کیفیت و مهارت چنگ بزنید، نه ترفیع و رتبهبندی.
در علم، به رگ و ریشۀ سازندگی و شکیبایی در طلب آن چنگ بزنید، نه مشاجره و جدال لفظی.
برگها زود تغییر میکنند، اما ریشه برای مدت زیادی باقی میماند.
🛖@kolbehAramsh🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم تواین روزا
خدامهمونت کنه
به یک اتفاق خوبِ یهویی
که بعدمدتها یه آخیش بگی
درست از نقطهای که
انتظارشو نداری ..
#سلام_امروزتـونعـالی 😍🌼🍃
🛖@kolbehAramsh🌿
🌸 #درحوالی_عطریاس.
🍃🌸قسمت ۱
خدارو شکر کلاس تموم شد....
واقعا دیگه حوصله ام سر رفته بود،سریع وسایلامو جمع کردم اومدم بیرون پله ها رو تند تند دویدم و رسیدم به محوطه، نفس مو با خیال راحت دادم بیرون، سمت سمیرا که رونیمکت پشت به من بود راه افتادم،
آروم دستامو رو چشماش گذاشتم، سریع دستشو رو دستام گذاشت
-خودِ نامردتی!
با خنده دستامو از روی چشماش برداشتم و کنارش رو نیمکت نشستم
-حالا چرا نامرد؟!
در حالی که گوشیش رو تو کیفش می انداخت گفت:
_نیم ساعته منو اینجا کاشتی اونوقت میگی چرا نامرد
-خب عزیزم چکار کنم استاد مگه میذاشت بیام بیرون هی گیر داده بود جلسه ی آخر و چه میدونم سوال و ...
پرید وسط حرفم
-باشه باشه قبول، حالا پاشو بریم تا دیر نشده
بلند شدیم راه افتادیم ..هنوز چند قدم برنداشته بودیم که گفت:
_نظرم عوض شد
چادرمو یه کم جمع کردم و گفتم:
_راجبه چی؟
-پسر خاله ی نردبونم!
زدم زیر خنده که گفت:
_در مورد کادو برای بابام دیگه
درحالیکه میخندیدم گفتم:
_خیلی دیوونه ای سمیرا ..من نمیدونم اون پسرخاله ی بنده خدات آخه چه گناهی کرده اومده خاستگاری تو
روشو برگردوند و گفت:
_اییشش، ولش کن اونو ..فعلا تولد بابا رو بچسپ
سری تکون دادمو گفتم:
_والا چه میدونم به نظرم همون پیراهنی که اون روز دیدیم خوب بود همونو بگیریم
-آخه میدونی میترسم زیاد تو چشم نیاد .. مثلا قراره چشم فامیل رو دربیارما
لبخندی زدم و گفتم:
_امان از دست تو دختر!
💜ادامه دارد....
🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس
🛖@kolbehAramsh🌿
چه زیبا گفت..
#ﺩﮐﺘﺮ_ﺍﻟﻬﯽ_ﻗﻤﺸﻪ ﺍﯼ :
ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ
ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ؟؟
ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ؟
ﺑﺎ همسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟
ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ،ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ !
ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ
ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ، ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ ...
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﻐﻔﺮﺗﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﺴﺖ…؟
🛖@kolbehAramsh🌿
از مرتضی پاشایی پرسیدم
الان که میدانی بیماریت سرطان بدخیمه و
درمان نداره زندگیت چه فرقی کرده ؟
مرتضی گفت : زندگیم فرقی نکرده ٬
همون کارهایی را میکنم که قبلا میکردم
ولی با شماها یک فرقی دارم ٬
قدر ثانیه های زندگیم را بیشتر می دونم
و از هر ثانیه بیشتر از شما لذت میبرم .
قدر نگاه مادرم و لبخند پدرم را بیشتر
از شماها میدونم .
هر ثانیه از عمرم را با عشق سپری میکنم
چون هر لحظه ممکنه این نفس بره و بر نگرده
چون میدونم دیگه فرصت جبرانی نیست
باید بهترین باشم باید بهترین استفاده را بکنم .
بیایید بجای اندوه ما هم چنین کنیم
و از زندگی لذت ببریم شاید فردایی نبود .
فردا خیلی دیر است .
همین الان تغییر کنیم ...
🛖@kolbehAramsh🌿
🌸 رمان جذاب #درحوالی_عطریاس🌸
💜قسمت ۲
نیم ساعتی طول کشید تا خرید کنیم و برگردیم خونه....
خونه ی سمیرا سر کوچه بود،
بعد از خداحافظی باهاش راه افتادم سمت خونه ی خودمون،
یادِ سمیرا و خوشحالیش برای تولد باباش افتادم، لبخند تلخی رو لبم نشست، باز این بغض چندین ساله قصد داغون کردن منو داشت،
در و آروم باز کردم و رفتم داخل حیاط، چشمامو بستم و با تمام وجود نفس کشیدم، یه نفس عمیق،
دلم میخواست تمامِ اون عطر ملیح یــــاس و به ریه هام بکشم ...
از حیاط دل کندم و رفتم داخل
-سلام مامان عزیــزم
مامان که مشغول ظرف شستن بود با مهربونی نگام کرد و گفت:
_سلام به روی ماهت گلم
با لبخند تکیه دادم به در آشپزخونه
-خوبین مامان؟
-بله که خوبم، وقتی دختر گشنه و خسته ام رو میبینم خوبِ خوب میشم
با اخم ساختگی گفتم:
انقدر قیافه ام داد میزنه گشنمه!
-از بس قیافت ضایع است!
برگشتم سمت محمد، با خوشحالی گفتم: _سلام، چه خبر یه بار زودتر از من رسیدی خونه
_علیک سلام، اگه گفتی چرا
پریدم بالا و گفتم:
_خریدیش؟؟
سرشو تکون داد و گفت:
_اره خریدمش بالاخره
مامان شیر آب و بست و اومد کنارمون
- ولی من نگرانم
محمد با مهربونی نگاهی به مامانم کرد و گفت:
_آخه نگران چی مامان جان، باور کن دیگه راحتیم، هرجاهم خاستین برین من خودم درخدمتم
لبخندی زدم و گفتم:
_آره مامان خیلی خوبه که خودمون ماشین خریدیم دیگه نگران هیچی نیستیم
مامان فقط سرشو تکون داد..
نگرانی مامان رو میفهمیدم .. میدونستم با اومدن اسم ماشین خاطره ی تلخ تصادف دایی جلو چشماش میاد
💜ادامه دارد....
🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس
🛖@kolbehAramsh🌿
از قدیم تو گوشمون خوندن که احترام بزرگترها واجبه! اما این حرف کاملا اشتباهه
احترام بزرگترها تا وقتی واجبه که بزرگیشونو حفظ کنن
بزرگتر کسیه که بلد باشه بزرگی و بزرگواری کنه
بزرگ کسیه که بلد باشه نسبت به کوچکتر از خودش احترام بذاره و عشق بورزه، محبت کنه و مهربون باشه...
بزرگ کسیه که بتونه نسبت به کوچکتر از خودش گذشت داشته باشه...
اما وقتی این آدم بزرگ به کوچکتر از خودش رنج و عذاب میده، حرف زور میگه و ظلم میکنه، این آدم نه آدم بزرگیه نه لیاقت احترام داره...
یادمون باشه هر بزرگی، بزرگوار نیست
🛖@kolbehAramsh🌿
‹🤍🌼›
برای رسیدن به اهدافت فقط کافیه یک چیز رو یاد بگیری:
قوانین جهان هستی و اتصال به منبع الهی
هر چیزی که داری و میخوای بیشتر داشته باشی
هر چیزی که نداری و میخوای زیاد داشته باشی
از ثروت بیحساب
عشق بیقید و شرط
سلامتی ابدی
آرامش قلب
رونق کسب و کار
تحقق رویاهات
ساختن زیباترین زندگی
با قوانین کوانتومی جهان هستی در سریعترین و راحتترین حالت ممکن محقق خواهد شد
اینها حرفهای انگیزشی نیست
این واقعیته!
🛖@kolbehAramsh🌿
✅چند ویژگی خیلی مهم در رابطه سالم:
۱.سازگاری
اختلاف نظر حتی در روابط سالم هم وجود دارد! بنابراین سازگاری رکن خیلی مهم در روابط است .
وقتی با طرف مقابلمان از دغدغه هاصحبت میکنیم، احساسات و نظراتش را درنظر میگیریم و این می تواند هدایتگر یک رابطه درست و سالم باشه (سازگاری این نیست که تسلیم خواسته دیگری بشویم.)
۲.برابری
وقتی در رابطه عاطفی برابری وجود داشته باشد، طرفین به احساسات طرف مقابلشان احترام می گذارند.
۳.استقلال
زوج های سالم هردقیقه را با هم نمیگذرانند و زندگی خارج از روابطشان را هم با حفظ حدو مرزهای رابطه مشترکشان ، دارند.
۴.حمایت از همدیگر
زندگی سخت است و همیشه باب میل ما پیش نمی رود. بنابراین داشتن یک پشتیبان قابل اعتماد بسیار مهم است و در رابطه سالم افراد پشتیبانی و حمایت از همدیگر را فراموش نمی کنند.
🛖@kolbehAramsh🌿
#درحوالی_عطریاس
💜قسمت۳
اتاقم تنها جایی بود که آرامشو توش احساس میکردم ..
دراز کشیدم رو تختم، دلم میخاست به چیزای خوب فکر کنم
به داشته هام
به نعمتهایی که داشتم
به روزهای خوب زندگیم
به خونواده ای که برام از جانم عزیز تر بودن،
چشمامو بستم و به رویای شیرینی فکر کردم که برای خودم می ساختم به رویای عطرِ یاس!
هنوزم اون عطر و حس میکنم
یادم نمیره بعد اون روز که دیدمش انقدر بهم ریختم که اولین کاری که کردم اصرار به مامان بود که برام یــــاس بکاره تو حیاط ..
یاس ..یاس، هیچ وقت نمیتونم یاس رو فراموش کنم
اون عطر یاسی که بعد یک سال هنوز هم با تمام ذهن من بازی می کنه ..
نمی دونم چه اتفاقی افتاد ..
فقط از کنارم رد شد ..
حتی یادم نمیاد چهره اش چطوری بود .. حتی رنگ چشماش حتی خنده هاش .. هیچی، هیچی یادم ..
تنها عطر یاسش بود که منو درگیر خودش کرد و بعدش تعریفایی که از محمد درباره ش شنیدم .. تنها سهم من از اون شد گلهای یاس تو حیاط که هر بار با تنفس رائحه شون دلم آروم میشه ..
تو رویای شیرینم غرق بودم که مهسا بدو بدو اومد تو و باجیغ نسبتا بلندی گفت:
_هوووورا بالاخره تعطیل شدیم
و با یه پرش پرید رو تختش من که از رویای خودم پریده بودم بیرون نگاهی بهش کردم و گفت:
_سلامت کو؟
خندید وبا خوش حالی باهمون مانتو و مقنعه ی مدرسه اش دراز کشید رو تخت و گفت:
_سلام علیکم حاج خانوم، روزهای خوش زندگیم آغاز شد
خندیدمو جواب سلامشو دادم، به سقف خیره شدم ..
من مهسا رو خیلی دوست داشتم ..
با این که از من چهار سال کوچیکتر بود ولی برام بهترین خواهر و دوست دنیا بود ..
دوباره چشمامو بستم تا باز به خلسه ی شیرینم فرو برم!
قدمامو تند کردم.نمیدونم چرا بهم ریخته بودم مگه قرار بود چی بشه؟! چرا انقدر آشفته ام،
رسیدم دم خونه ی سمیرا اینا زنگ زدم، بعد چند دقیقه در باز شد و سمیرا اومد بیرون با دیدنم انگار جا خورده باشه
- چیشده مگه؟!
💜ادامه دارد....
🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس
🛖@kolbehAramsh🌿