عاشقانی که عکسشان قاب شد و..
فکرش رو هم نمیکردیم به این زودی #حاج_قاسم عزیز و رئیس جمهور مون رو از دست بدیم.😭
خدا رهبرمان رو برامون حفظ کنه.❤️🖤
شود به صبر دوا دردهای بیدرمان
اللهم عجل لولیک الفرج
خدا کند ک بیایی
❤️🖤!
🖤🌟اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ وَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً
اللَّهُمَّ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ لِدِينِكَ وَ انْصُرْ بِهِ أَوْلِيَاءَكَ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ شِيعَتَهُ وَ أَنْصَارَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْهُمْ
🖤🌟
علمدارکمیل
📷گزینههای جنگ روی میز آمد 🔹گزارشهای تازه از عراق حاکی از آن است که پس از ورود لشکر عمربنسعد به ک
📷افزایش فشارها در عراق برای آغاز جنگ
🔹بعد از آنکه نامهنگاریها بین عمربنسعد و حسینبنعلی بینتیجه ماند، دو طرف تصمیم گرفتند حضوری و بهصورت محرمانه با یکدیگر گفتوگو کنند. در این گفتوگو که در زمینی بیطرف و درحدفاصل محل اقامت دو طرف برگزار شد، پیشنهادهایی برای جلوگیری از وقوع جنگ ردوبدل شد. جزئیات بیشتری از این گفتوگوها منتشر نشده. در این دیدار حسین برادرش عباس را بههمراه داشت و عمرسعد پسر و غلامش را.
🔹گفته میشود عمرسعد پس از این گفتوگو در نامهای به ابنزیاد پیشنهاد کرده از جنگ جلوگیری شده و به حسین اجازۀ بازگشت دهد. کارشناسان میگویند او دوست ندارد بدنامی جنگ با خاندان پیامبر به اسمش گره بخورد. با رسیدن نامۀ عمربنسعد، یکی از همراهان ابنزیاد به نام شمربنذیالجوشن با این پیشنهاد مخالفت کرده و ابنزیاد هم خشمگین از گفتوگوها نامهای به پسر سعد مینویسد.
🔹شاهدان میگویند او این نامه را توسط شمر برای عمرسعد میفرستد و به او دستور میدهد که اگر عمر فرمانبری نکرد، خود فرماندهی لشکر را بر عهده گیرد. ابنزیاد در این نامه به عمربنسعد دستور داده یا از حسین بیعت بگیرد یا آب را به روی کاروان بنیهاشم ببندد تا آنها را در فشار برای پذیرش بیعت قرار دهد.
🔹پسر سعد این نامه را به اطلاع حسین میرساند و او نیز از بیعت پروا میکند. درنتیجه عمرسعد که دوست ندارد امارت ری را از دست بدهد، تصمیم گرفته رود فرات را که منبع تامین آب منطقه است، محاصره کند. با این عملیات دسترسی کاروان حسینبنعلی به آب آشامیدنی قطع میشود. کارشناسان میگویند این عمل جنایت جنگی محسوب میشود.
@komail31
#محرم
باز دور و بر ما معرکه برپا شده است
یا سر قامت رعنای تو دعوا شده است
تو مگر وعده ندادی به حرم آب بری
پس چرا جایگهت سینه صحرا شده است
تیرهایی که همه از پس نخلستان ریخت
با چه نظمی به میان بدنت جا شده است
جگرم پاره نکن پای نکش روی زمین
به خدا پشت و پناهم کمرم تا شده است
چون که در بین حرم خوش قد و بالا بودی
باورم نیست که اینگونه سرت وا شده است
چقدر فاصله افتاد به ابروهایت
از چه رو خورده به هم حالت گیسوهایت
خواستم بعد ظفرهای تو تکبیر کشم
مرهمی بر جگر مادر بی شیر کشم
حال باید بنشینم به کنار بدنت
با دلی سوخته از چشم ترت تیر کشم
مانده ام فرق تو با تکه عبایی بندم
یا که از پیکر تو نیزه و شمشیر کشم
باید اینبار به زینب عوض پاسخ خود
جسم صد چاک در آیینه به تصویر کشم
کودکان تا خبر از حال عمو پرسیدند
عکس شیر حرمم بسته به زنجیر کشم
تیر ها یک به یک از پای درت آوردند
ای برادر چه بلایی به سرت آوردند