علمدارکمیل
📷گزینههای جنگ روی میز آمد 🔹گزارشهای تازه از عراق حاکی از آن است که پس از ورود لشکر عمربنسعد به ک
📷افزایش فشارها در عراق برای آغاز جنگ
🔹بعد از آنکه نامهنگاریها بین عمربنسعد و حسینبنعلی بینتیجه ماند، دو طرف تصمیم گرفتند حضوری و بهصورت محرمانه با یکدیگر گفتوگو کنند. در این گفتوگو که در زمینی بیطرف و درحدفاصل محل اقامت دو طرف برگزار شد، پیشنهادهایی برای جلوگیری از وقوع جنگ ردوبدل شد. جزئیات بیشتری از این گفتوگوها منتشر نشده. در این دیدار حسین برادرش عباس را بههمراه داشت و عمرسعد پسر و غلامش را.
🔹گفته میشود عمرسعد پس از این گفتوگو در نامهای به ابنزیاد پیشنهاد کرده از جنگ جلوگیری شده و به حسین اجازۀ بازگشت دهد. کارشناسان میگویند او دوست ندارد بدنامی جنگ با خاندان پیامبر به اسمش گره بخورد. با رسیدن نامۀ عمربنسعد، یکی از همراهان ابنزیاد به نام شمربنذیالجوشن با این پیشنهاد مخالفت کرده و ابنزیاد هم خشمگین از گفتوگوها نامهای به پسر سعد مینویسد.
🔹شاهدان میگویند او این نامه را توسط شمر برای عمرسعد میفرستد و به او دستور میدهد که اگر عمر فرمانبری نکرد، خود فرماندهی لشکر را بر عهده گیرد. ابنزیاد در این نامه به عمربنسعد دستور داده یا از حسین بیعت بگیرد یا آب را به روی کاروان بنیهاشم ببندد تا آنها را در فشار برای پذیرش بیعت قرار دهد.
🔹پسر سعد این نامه را به اطلاع حسین میرساند و او نیز از بیعت پروا میکند. درنتیجه عمرسعد که دوست ندارد امارت ری را از دست بدهد، تصمیم گرفته رود فرات را که منبع تامین آب منطقه است، محاصره کند. با این عملیات دسترسی کاروان حسینبنعلی به آب آشامیدنی قطع میشود. کارشناسان میگویند این عمل جنایت جنگی محسوب میشود.
@komail31
#محرم
باز دور و بر ما معرکه برپا شده است
یا سر قامت رعنای تو دعوا شده است
تو مگر وعده ندادی به حرم آب بری
پس چرا جایگهت سینه صحرا شده است
تیرهایی که همه از پس نخلستان ریخت
با چه نظمی به میان بدنت جا شده است
جگرم پاره نکن پای نکش روی زمین
به خدا پشت و پناهم کمرم تا شده است
چون که در بین حرم خوش قد و بالا بودی
باورم نیست که اینگونه سرت وا شده است
چقدر فاصله افتاد به ابروهایت
از چه رو خورده به هم حالت گیسوهایت
خواستم بعد ظفرهای تو تکبیر کشم
مرهمی بر جگر مادر بی شیر کشم
حال باید بنشینم به کنار بدنت
با دلی سوخته از چشم ترت تیر کشم
مانده ام فرق تو با تکه عبایی بندم
یا که از پیکر تو نیزه و شمشیر کشم
باید اینبار به زینب عوض پاسخ خود
جسم صد چاک در آیینه به تصویر کشم
کودکان تا خبر از حال عمو پرسیدند
عکس شیر حرمم بسته به زنجیر کشم
تیر ها یک به یک از پای درت آوردند
ای برادر چه بلایی به سرت آوردند
علمدارکمیل
باز دور و بر ما معرکه برپا شده است یا سر قامت رعنای تو دعوا شده است تو مگر وعده ندادی به حرم آب بر
باز برخیز که در معرکه گرداب کنی
لب خشکیده بر علقمه سیراب کنی
تو قرار است که با آب حرم برگردی؟
یا دل از زینب ماتم زده بی تاب کنی
یا بچسبان به رکاب علمت را بردار
تا که مشک حرم و قلب مرا آب کنی
چشم بر راه تو بر خیمه رباب است هنوز
تا به آغوش خودت اصغر او خواب کنی
شک ندارم که قرار است تو در خلستان
داغ خود را وسط سینه من قاب کنی
درصدد بود که دشمن بزند هست تو را
قرعه افتاد که اول بزند دست تو را
التماست بکنم تا نروی از بر من
ای امید حرم و قوت بال و پر من
تا که با قامت خم سوی تو را افتادم
هو کشیدند مرا ساقی آب آور من
باید اینبار تو را جمع کنم بین عبا
ارباً اربا شده ای مثل علی اکبر من
بوی یاس بدن و خنده بر لب از چیست؟
مادرت آمده دیدار تو یا مادر من؟
ای برادر غضب گوشه چشمت کافی است
تا که دشمن نرود دور و بر خواهر من
باید اول بدنت دور ز مرکب بکنم
فرصتی نیست تنت را که مرتب بکنم
علمدارکمیل
باز برخیز که در معرکه گرداب کنی لب خشکیده بر علقمه سیراب کنی تو قرار است که با آب حرم برگردی؟ یا دل
شمر اینجاست که با خنده تماشات کند
قد رعنای تو در علقمه خیرات کند
سر ماهت ترکی دارد و ماندم که چه سان
زینبم با تو سر نیزه ملاقات کند
غیرت الله رجز سر بده شاید دشمن
نتواند به حرم چشم خودش مات کند
این جماعت به سرش نیت بد دارد تا
خواهرم راهی دروازه ساعات کند
شمر در دور و برت پرسه زنان میخندد
مادرم آمده ای کاش مراعات کند
زخم های بدنت با چه مداوا بکنم
کاش میشد کفنی بر تو مها بکنم
✍ مجید قاسمی
@komail31
#محرم