#ارسالی_مخاطب
ملیکا و محدثه ۸ و ۱۱ ساله گل دختران بوشهری
توی کانالها پرسه میزدم.
داغ سید دلمان را پر از غم کرده بود.
پیامی ذهنم را درگیر کرد.
- خانمهای بوشهری پویش نذر طلا برای لبنان گذاشتهاند.
دختر بزرگم گردنبندش را در آورد. دختر کوچکترم پلاک اسمش را. انگار میخواست از تمام دلخوشیهایش بگذرد انگشتر محبوبش را هم گذاشت روی پلاک طلایش. به دخترها و طلاهایشان نگاه کردم.
جای گوشوارههایم آنجا خالی بود.
حالا روی لب هر سهمان لبخندی نشسته بود.
جهت ارسال طلا به شناسه زیر پیام دهید :
@madar_o_koodak
#بوشهر
#کمک_به_جبهه_مقاومت
#مادرانه_کنج_خلیج
https://eitaa.com/konje_khalij_bu
#ارسالی_مخاطب
دوران دانشجویی سرکار میرفتم با حقوق تقریبا۶ ماه سرکار رفتنم تونستم این انگشتر رو بخرم .
اونموقع دلم میخواست برم سرکار و با اولین حقوقم مامانمو بفرستم کربلا ( بخاطر قدردانی و زحمتایی که برام میکشید)
اما حقوقم خییییلیییی کم بود و نشد . 🥲
حالا اگر ثوابی از این کار میبرم هدیه میکنم به مامانم بخاطر تمام زحمتاش
امیدوارم این کم ناچیز از من پذیرفته بشه😌
جهت ارسال طلا به شناسه زیر پیام دهید :
@madar_o_koodak
#بوشهر
#کمک_به_جبهه_مقاومت
#مادرانه_کنج_خلیج
https://eitaa.com/konje_khalij_bu
#ارسالی_مخاطب
شما با اولین حقوقتون چکار کردین ؟🤔
پس انداز
خرج یا پس دادن بدهکاری
هدیه به عزیزترین ها
هرطور خرج بشه خیلی میچسبه و خاطره ش موندگار میشه ❤️🔥
من با اولین حقوقم این پلاک رو خریدم که پس انداز برام بمونه 😇
و حالا به عشق رهبرم هدیه میکنم به جبهه مقاومت 🍃
جهت ارسال طلا به شناسه زیر پیام دهید :
@madar_o_koodak
#بوشهر
#کمک_به_جبهه_مقاومت
#مادرانه_کنج_خلیج
https://eitaa.com/konje_khalij_bu
#ارسالی_مخاطب
حاضر بودم کلیه هامو بفروشم ولی این گوشواره رو نه !
به دلایلی تو این چند سال طلاهام رو فروخته بودم و این گوشواره رو شوهرم امسال برای تولدم گرفت. اینقدر برام عزیزه که محال بود خودم رو توی آینه ببینم و بهش دقت نکنم.
پریشب چند بار به میز طلاها نگاه کردم و اشک ریختم. هر چند توی اون شلوغی حساب و کتاب صندوق، زیاد وقت نبود حدیث نفس کنم.
ولی چند بار دستم رو کشیدم روی گوشم و با خودم گفتم حاضرم کلیه ام رو بدم اما این گوشوار رو نه. حاضر بودم دار و ندارم ضرو بدم ولی عمیقا این گوشوار رو دوست داشتم و نمیتونستم ازش دل بکنم. نه بخاطر این که طلا بود. اصلا. شوهرم برام روسری هم بگیره همینقدر برام بینهایت ارزشمنده. برای عقدمون که رفته بودیم مشهد، حلقه ام به طرز عجیبی گم شد. خیلی شوکه شدم و دلم میخواست وجب به وجب مسیرهایی که رفتیم رو بگردم. پیدا نشد که نشد و هر روز جای خالیش رو توی دستم احساس میکنم. این گوشواره رو که برام گرفت گفتم اینو دیگه هرگز از خودم جدا نمیکنم. امروز به خودش گفتم از گوشم درش بیاره. بغض کردم و ترسیدم خدا بخاطر این بغض کارم رو نپذیره. امروز طبق عادت هر روزم هی دست میکشیدم روی گوشم که مبادا باز هم... و برای اولین بار دلم آروم بود که دیگه هرگز گوشواره ام گم نمیشه.
جهت ارسال طلا به شناسه زیر پیام دهید :
@madar_o_koodak
#بوشهر
#کمک_به_جبهه_مقاومت
#مادرانه_کنج_خلیج
https://eitaa.com/konje_khalij_bu