﷽
💫نماد وفاداری و گذشت؛امیدی که هرگز از بین نرفت...
🔸منیژه لشگری ۱۸ ساله بود که با حسین لشگری ازدواج کرد و یک سال بعد فرزند خود را به دنیا آورد که همان سال همسرش به دست نیروهای بعث عراقی به اسارت درآمد
🔹 سالها درد و رنج و دوری را تحمل کرد به او گفتند شوهرش مفقودالاثر شده اما هیچ وقت ناامید نشد به تنهایی تنها یادگاری همسرش را بزرگ کرد و تمام زندگیش را وقف انتظار کرد
▪️سرانجام در سال ۱۳۷۷ بعد از ۱۸ سال این انتظار پایان یافت و پس از تحمل ۸ سال اسارت در سلول انفرادی و ۱۰ سال اسارت در اردوگاه های عراق به کشور بازگشت.
▫️امام خامنه ای فرمانده معظم کل قوا در سال ۱۳۸۷ درجه سرلشکری و عنوان «سید الاسرا» را به وی اعطا کرد.
□این خلبان بزرگوار و دلیر سرانجام ۱۹ مرداد سال ۱۳۸۸ در بیمارستان لاله تهران به شهادت رسید.
🔻منیژه لشگری،این بانوی وفادار نیز در سال ۱۳۹۸ از دنیا رفت تا این همه انتظار و سختی هم پایان بپذیرد...
#خلبان_شهید_حسین_لشگری
#بانو_منیژه_لشگری
#سید_الاسرا
#انتظار
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کلام شهـید:
خدایا ؛
در این عُمر
نامم عبدالحسیــن ،
دانشگاہ امام حسیـن ،
لشکر ۱۴ امام حسیـن ،
گردان ۱۰۴ امام حسیـن ،
خـداوندا ، خودت من را
در راہ امام حسیــن (ع) قراردادی
پس قربانی امام حسیـن کن !
#شهـید_عبدالحسین_یوسفیان🌷
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
💔
#میخوای_شهید_بشی⁉️
شهید صدرزاده میگفت:
همــیشه آدم
با چیزایی که
خیلی دوســت داره
امــتحان میشه..!
حالا دوستداشتنیهای ما چیه؟
ارزش امتحان شدن دارن؟
میتونیم از پسِ امتحانش بربیاییم؟
#شهيد_مصطفی_صدرزاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
غیر از ماه رمضان
یازده ماه در سال وجود دارد
که میتونید سریال های حلال ببینید
برای هواخوری بیرون برید
شب نشینی کنید،
اما یه ماه در سال میآید که...
|شهیدسیدحسننصرالله|
"درسِاخلاقِشُهدا"
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
دعاء الافتتاح.mp3
14.89M
#دعای_افتتاح
به گفته علامه مجلسی در کتاب زاد المعاد به سند معتبر، از حضرت امام زمان(عج) منقول است که به شیعیان نوشتند که در #هرشب_ماه_رمضان دعای افتتاح را بخوانند.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍#از_روزی_که_رفتی ❤️ قسمت ۲۷ و ۲۸ صدرا: _شوخی
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷
💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی
🤍#از_روزی_که_رفتی
❤️ قسمت ۲۹ و ۳۰
صدرا فکر کرد :
"معصومه هم اینقدر بیتابی کرد؟
اگر خودش بمیرد، رویا
هم اینگونه بیتابی میکند؟
رها چه؟
رها برایش اشک میریزد؟
یا از آزادیاش غرق لذت میشود و مرگش برای او نجات است؟"
نگاهش روی تابلوی «وَ إِن یَکاد» خانه ماند، خانهای که روزی زندگی در آن جریان داشت و امروز انگار خاک مرده بر آن پاشیدهاند...
صدرا قصد رفتن کرده بود.
با حاج علی خداحافظی کرد و خواست رها را صدا کند.
رها، آیه را به اتاقش برده بود تا اندکی استراحت کند. اینهمه فشار برای کودکش عجیب خطرناک است. حاج علی تقهای به در زد و با صدای بفرمایید رها، آن را گشود.
_پاشو دخترم، شوهرت کارت داره؛ مثل اینکه میخواد بره.
دل رها در سینهاش فرو ریخت؛
حتما میخواهد او را ببرد؛ کاش بگذارد بماند!
وقتی مقابل صدرا قرار گرفت، سرش را پایین انداخت و منتظر ماند تا او شروع کند . و انتظارش زیاد طولانی نشد:
_من دارم میرم، تو بمون پیش آیه خانم. هر روز بهت زنگ میزنم، شماره موبایلت رو بهم بده؛ شمارهی منم داشته باش، اگه اتفاقی افتاد بهم بگو. سعی میکنم هر روز یه سر بزنم که اگه کاری بود انجام بدم. خبری شد فوری بهم زنگ بزن، هر ساعتی هم که بود مهم نیست؛ متوجه شدی؟
لبخند بر لب رها آمد.چقدر خوب بود که میدانست رها چه میخواهد.
_چشم حتما...
شمارهاش را گرفت و در گوشیاش ذخیره کرد.
صدرا رفت... رها ماند و آیهی شکستهی حاج علی.
رها شام را زمانی که آیه خواب بود آماده کرد. میدانست آیهی این روزها به خودش بیاعتناست. میدانست آیهی این روزها گمشده دارد. میدانست مادرانه میخواهد این آیهی شکسته؛ دلش برای آن کودک در بطن مادر میسوخت؛ دلش برای تنهاییهای آیهاش میسوخت.
با اصرار فراوان اندکی غذا به آیه داد. حاج علی هم با غذایش بازی میکرد
آیه در پیچ و تاب مردش بود....
کجایی مرد روزهای تنهاییام؟
کجایی هم نفس من؟ کجایی تمام قلبم؟ و سخت جای خالیاش درد داشت. و سخت بود نبود این روزها... سخت بود که کودکی داشته باشی مردت نباشد برای پرستاری.
سخت بود سختی روزگار او.
سخت بود که مرد شود برای کودکش؛ سخت بود #مادر و #پدر شدن. جواب مادرشوهرش
را چه میداد؟
💭به یاد آورد آن روز را:
فخر السادات: _من اجازه نمیدم بری! اون از پدرت اینم از تو... آیه تو یه چیزی بگو!
🕊_آیه رو راضی کردم مادر من، چرا اذیت میکنی؟ خب من میخوام برم!
دل در سینهی آیه بیقراری میکرد.
دلش راضی نمیشد؛ اما مانع رفتن مردش نبود. مردش برای #دین_خدا میجنگید.
مردش گفته بود اگر در #کربلا بودی چه میکردی؟ جزو #زنان_کوفی بودی یا نه؟ مردش گفته بود الان وقت #انتخاب است آیه. آیه سکوت کرد و مردش سکوت علامت رضایت دانست.
حال #مادرت چه میگوید مرد من؟
من #مانعت شوم؟ من #زنجیر پایت شوم؟مگر قول و قرار اول زندگیمان #بال_پرواز بودن نیست؟ مگر قول و قرار ما نبود که زنجیر پای هم نشویم؟
زیر لب زمزمه کرد:
" یا زینب کبری (سلاماللهعلیها)..."
مردش زمزمهاش را شنید.
لبخند به تمام اضطرابهایش زد، قلبش آرام گرفت.
دستهای لرزانش را مشت کرد؛ مردش #حمایت خواست:
_مامان! اجازه بدید بره! میگن بهترین محافظ آدم، اجلشه، اگه برسه، ایران و سوریه نداره!
لبخند مردش عمیقتر شد
"راضی شدی مرد من..!؟ "
مادرشوهرش ابرو در هم کشید:
_اگه بلایی سرش بیاد تقصیر توئه! من که راضی نیستم.
چقدر آنروز تلاش کردی برای رضایت مادرت مرد!
_مادرش چرا نیومده؟
حاج علی قاشق را درون بشقاب رها کرد، حرف را در دهانش مزمزه کرد:
_حاج خانم که فهمید، سکته کرد. الان حالش خوبه ها، بیمارستانه؛ به «محمد» گفتم نیاد تهران، مادرش واجبتره! گفتم کارای قم رو انجام بده که برای تدفین مهمون زیاد داریم.
آیه آهی کشید.
میدانست این دیدار چقدر سخت است. دست بر روی شکمش گذاشت :
"طاقت بیار طفلکم! طاقت بیار حاصل عشقم! ما از پسش بر میایم! ما از پس این روزا برمیایم! به خاطر پدرت، به خاطر من، طاقت بیار!"
-آیه!
پدر صدایش میکرد.
نگاهش را به پدر دوخت:
+جانم؟
_تو از پسش بر میای!
+برمیام؛ باید بربیام!
_به خاطر من..به خاطر اون بچه... به خاطر همه چیزایی که برات مونده از پسش بربیا! تو تکیهگاه خیلی ها هستی. یه عالمه آدم اون بیرون، توی اون مرکز به تو نیاز دارن! دخترت بهت نیاز داره!
+شما هم میگید دختره؟
_باباش میگفت دختره! اونم مثل من دختر دوست بود.
+بود... چقدر زود فعل هست به بود تغییر میکنه!
_تو از پس تغییرات بر میای، من کنارتم!
رها: _منم هستم آیه! من مثل تو قوی نیستم اما هستم، مطمئن باش!
آیه لبخندی زد به دخترک شکستهای که تازه سر پا شده بود. دختری که.....
💚ادامه دارد.....
🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
💔
امروز سالروز ولادت شهیدیست که
به پاس مشاوره وی در آزادسازیِ
شهر دجیل، لقب "سبع الدجیل" شیرمرد دجیل را به خود اختصاص داد.
همان شهیدی که گلوی تشنهاش جز با شهادت، سیراب نمیشد، خودش گفته بود:
"هیچ چیز گلوی تشنه مرا
سیراب نمی سازد
جز شهادت ، شهادت" ...
#شهید_سیدجاسم_نوری
#جانباز_شهید
تولد : ۱۵ اسفند ۱٣۴۶
شهادت : ٧ خرداد ۱٣٩۴
محل شهادت : سامرا/ عراق
مزار شهید : گلزار شهدای اهواز
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
~🕊
🌴برگیازخاطرات✨
🍁علی خواب دیده بود شهید میشود. صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری. ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید میشود.
🍁می گفت: وقت #اذان شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام میکنم، بعد میروم سر وقت نماز.
همان موقع پایش رفت روی مین.
تمام چاشنیهای داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد.
🍁می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم.
🌷شهید#علی_محمودوند🕊
📚یادگاران، ج ۳۰
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات #قرآن_ڪریم ؛
💠 ۩ بــِہ نـیّـت
#شهید_سید_جعفر_طاهری
#صفـ۱۹۰ـفحه 📚
🍀|شبتون شهدایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
درمان ریشه ای مشکلات مفصلی👌
از زانو درد و کمر درد خسته نشدی⁉️
تا کی میخوایی درد رو تحمل کنی⁉️
چقدر هزینه فیزیوتراپی و مسکن کردی⁉️
💫طی یک دوره 21 روزه مشکل رو از ریشه درمان کن 💫
رفع تضمینی مشکلات 👇
🔻آرتوروز 🔻کمر_درد 🔻دیسک
🔻گردن درد 🔻سیاتیک 🔻زانو درد
بدون مواد شیمیایی 💊 بدون حرکات ورزشی 🧘بدون عمل جراحی 🏥
لینک کانال👇👇
https://eitaa.com/joinchat/606405577Cabb43ef08f
5.mp3
4.01M
5⃣تندخوانی جزء پنجم قرآن کریم
🎙 استاد معتز آقایی
🌱ثواب قرائت هر جزء هدیه میڪنیم به مولا و سرورمان حجت بن الحسن🌱
#خلوتی_با_معبود🕊
#ماه_رمضان 🌙
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🤲دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان🤲
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ ،اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین.
خدایا، قرار ده مرا در این ماه از آمرزش جویان و از بندگان شایسته فرمان بردار و از اولیای مقرّبت ( دوستان نزدیکت )،به مهربانی خودت ای مهربان ترین مهربانان.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯