eitaa logo
کوچه دکتر کوثری
144 دنبال‌کننده
294 عکس
132 ویدیو
0 فایل
خاطرات دوران کودکی .نوجوانی و جوانی من
مشاهده در ایتا
دانلود
فرهاد قنبری صنعت زشت‌سازی واقعیت غم‌بار امروز جامعه ما گرایش عجیب و بسیار زیاد بخشی از جامعه به دستکاری جسم و بر هم زدن تناسب ظاهر با اعمال جراحی سخت و دردناک است. این مسئله امروز به قدری فراوان است که دلالان و جراحان پلاستیک و آرایشگران و ناخن‌کاران را به مشاغل بسیار پردرآمد جامعه تبدیل کرده است. گرایش شدید به این میزان تغییر در ظاهر و صورت، عوامل متعددی دارد که یکی از مهمترین آنها عدم اعتماد به نفس و نبود آرامش و عدم رضایت درونی افراد از خویشتن است. انسان هر چه از درون احساس خلاء معنایی و عاطفی نماید و یا نسبت به خویشتن رضایت نداشته باشد، نیاز به جلب توجه دیگران دارد و یکی از راه های این شیوه جلب توجه دستکاری در ظاهر و صورت و بدن است. جامعه ما به دلایل مختلف از جمله تاثیر مخرب صداوسیما و شبکه های ماهواره ای، عدم آموزش هنر و زیبایی شناسی در مدارس و مهم‌تر از همه مبتذل بودن سطح زیبایی شناسی مسئولان و سیاستگذران هنری و فرهنگی، شناخت عمیق و بالایی از مفهوم زیبایی ندارد. (موسیقی و فیلم و شعر و کتابهای پرفروش تصویری از این وضعیت است). در این شرایط فاجعه بار آرایشگران و جراحان زیبایی هم که عموما درک و شناخت بسیار سطح پایین و نازلی از زیبایی دارند، به هم ریختن تناسب ظاهر و دست و صورت یا رنگ آمیزی های مبتذل دست و صورت را به جای زیبایی جا می زنند و چهره هایی به غایت دِفُرمه، بدون تناسب، از ریخت افتاده و زشت را به جای چهره و ظاهر زیبا، به جامعه تشنه توجه می فروشند. این ناخن های عجیب و غریب و به غایت زشت، این رنگهای تند و زننده لب و چشم و صورت، این دماغها و لب های دستکاری شده، این لباس های پاره پاره، این چشم های غم زده پنهان در میان رنگ آمیزی‌های ناساز و عجیب...، بیشتر از آنکه نشان زیبایی باشد، نشان از بحرانهای عاطفی و معنایی عمیقی است که در میل به جلب توجه افراطی خود را نشان می‌دهد. زیبایی اصیل و مانا نه فقط در ظاهر و دستکاری و رنگ آمیزی آن بلکه در روح و دل و جان انسان اثر می گذارد، زیبایی که با فکر و اندیشه و آگاهی و خودشناسی عجین شده و در همه سطوح زندگی خود را نمودار می‌سازد. این شکل از زیبایی نه در اتاق‌های پر از خون و چرک جراحان پلاستیک و نه در محل کار بدبوی آرایشگران کم‌سواد بلکه در فکر و اندیشه هنرمندان و متفکران و زیبایی‌شناسانه بزرگ تاریخ بشری قابل مشاهده است. عطار: «ذکر تو را گر کنند ور نکند اهل فضل حاجت مشاطه نیست روی دلاَّرام را» سعدی . «وگرنه منقبت آفتاب معلوم است چه حاجت است به مشاطه روی زیبا را» حافظ: «تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت چه حاجت است که مشاطه‌ات بیاراید» حافظ: «ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را» *مشاطه یعنی آرایشگر
🌸خاطرات کوچه دکتر کوثری🌸 🌿یاد ایام دهه چهل شمسی در تربت جام ☃️شبهای چله❄️(1) مقدمه 🌱سنتها و آداب و رسوم ریشه در فطرت، فرهنگ، اخلاق و منش انسانها دارد. بنابراین آداب و رسوم، مکمل و بخشی از روند زندگی ما آدمها محسوب شده و نیازهای روحی، معنوی و حتی جسمی ما را تامین می کنند. شب چله یکی از این سنتها است. 🌱شب چله در واقع یک شب نیست. بلکه شبی است که چهل روز به طول می انجامد که اولین شبش شب یلدا است. مادرِ طبیعت به مدت چهل روز؛ تمامِ فعالیتهای خود را تعطیل می کند و زمین را به حالت انقباض در می آورد و به خواب زمستانی فرو می برد. ❄️حتی فعالیت جنبندگان نیز به صفر یا به حداقل خود می رسد. انسانهایی که حرفه شان با طبیعت سر و کار دارد؛ مثل کشاورزان و دامداران و باغداران و شبانان، فعالیتشان به صفر یا نزدیک به صفر می رسد. حرکت و فعالیت رودخانه ها به صفرمی رسد و برخی یخ می زنند. ❄️دما ی هوا به صفر می رسد و فعالیت موجودات ریز همچون حشرات را به صفر و حتی زیر صفر می رساند و باعث مرگشان می شود. ❄️درختان بارشان را زمین گذاشته و با ریختن برگهایشان گویا دستهایشان را به هم می کوبند و به انسانها یادآور می شوند که!: ببینید! چیزی بر شاخ و برگمان نمانده ! تمام شد! دستانمان خالیست. پی کارتان بروید و تا 40 روز به سراغمان نیایید.می خواهیم استراحت کنیم. ❄️حتی زمین نیز منقبض می شود و به کشاورزان اجازه شخم زدن و کندن را نمی دهد. مگر اینکه بخواهد قبض روح شده ای را در دل خود جای دهد. 🌱بزرگداشت این شب، در خانواده های ایرانی امری میمون و مبارک محسوب می شود. چرا که انسانها فارغ از فعالیتهای حرفه ای، فرصت می کنند تا به خودشان بپردازند. سرنوشت برخی انسانها، تصمیم گیری برخی مسائل مهم و... به این شب گره می خورد. شب چله بهانه ای می شود برای رفع کدورتها و کینه ها. پی افکندن بنای زندگی هایی تازه. بیان پندها و اندرزها و تربیت دینی و اخلاقی فرزندان. سرکشی و خبرگیری از احوال یکدیگر و حل مشکلات خویشان و بستگان و... 🌱با ورود علم و فن آوری به زندگی انسانها، اصالت و سلامت این مناسبتها نیز دستخوش تغییراتی شد که برخی از آنها مفید و برخی دیگر غیر مفید تشخیص داده شده اند. 🌱بیان خاطرات این حقیر در خصوص شب چله در بخشی از شهر تربت جام( کوچه دکتر کوثری) ، بر می گردد به دهه چهل شمسی؛ زمانی که هنوز اصالت این رسم باشکوه به قوت خودش باقی بود. زمانی که هنوز کودک بودم. / ع.ذ ـ دیماه 1399 ☃️ادامه دارد.👇🪴 https://eitaa.com/koochecosari
هدایت شده از علی ذکایی
🌸خاطرات کوچه دکتر کوثری🌸 🌿یاد ایام دهه چهل شمسی در تربت جام ❄️شبهای چله☃️(2) "خانه ما" 🌱خانواده و فامیل ما؛ همچون سایرخانواده های شهرِجام، اهمیت خاصی برای بهتر برگزار کردن مراسم شب چله قائل بود. تدارک و تهیه ملزومات این شب و شبهای دگرش، یکی از دغدغه های مادرم برای برگزاری هرچه باشکوهتر طولانی ترین شب سال و چله ی بزرگ بود. 🌱خانه ما؛ در کوچه دکتر کوثری بود. خانه ای نسبتا بزرگ با کوشه هایی برابر که درِ ورودی آن از مشرق به کوچه دکتر کوثری باز می شد. دو ردیف خانه های مسکونیِ تو در تو در دو گوشه شمال و خاور بنا شده در هر گوشه 4 خانه یا اتاق موجود بود که هر کدام جداگانه به داخل حیاط راه داشت. 🌱خانه ها به نسبت کف حیاط حدود 30 سانت بالاتر ساخته شده که امتداد این ارتفاع نزدیک به سه متر به داخل حیاط پیشروی داشت و یک فضای پیاده رو را ایجاد کرده بود که از نفوذ آب آبیاری باغچه ها به داخل خانه ها پیشگیری می کرد. 🌱در آن زمان هر خانه سهمی از آب شهرداری داشت تا حوض انبار را پر و فضای سبز را آبیاری کند . مازاد آن اگر از باغچه ها سرریز می شد، آب به داخل اتاق ها سرایت می کرد و این ارتفاع هوشمندانه در معماری های آن زمان از این اتفاق ناخوشایند جلوگیری می کرد. 🌱در نقطه تلاقی گوشه شمالی و خاوری حیاط مان مطبخ قرار داشت که ساکنین هر دو بخش شمالی و خاوری می توانستند از آن بهره برداری کنند. گوشه باختر آن آفتاب نشین و دیوار به دیوار خانه حاجی وطنخواه فرش فروش بود و از جنوب، دیوار به دیوار ِحیاط منزل حاجی شجاع الدین جامی بود. در نقطه تلاقی بخش باختری و جنوبی نیز مستراح و انباری وجود داشت. 🌱بزرگی این خانه نه تنها کفاف خانواده پر جمعیت ما را می کرد، بلکه تعدادی همسایه نیز داشتیم. حوض آب در مرکز حیاط قرار داشت که همه چیز حول آن به طور قرینه ساخته شده بود. چهار باغچه مشجر که چهار معبر با عرض 4 گام آنها را از هم جدا می ساخت و به حوض 8 ضلعی منتهی می شد. 🌱کف حیاط، تمام با آجرهای مربعی مفروش شده و حاشیه باغچه ها به عرض نیم متر برای کاشت انواع گل در نظر گرفته شده بود که با آجر های مستطیل به شکل کنگره کنگره بر روی هم سوار شده و زیبایی خاصی به حیاط می بخشید. 🌱دور تا دور باغچه ها هم انواع درختان مثمر همچون توت مشهدی، توت بخارا. شاه توت، سه نوع درخت زرد آلو (که یکی شان هسته تلخ بود)، سیب گلاب و سیب ترش که در بهار محصول می داد. انبروت(گلابی)، انگور و انار های شیرین و درشت کاشته شده بود. دو سه تا درخت غیر مثمر سپیدار و تبریزی نیز در حیاط خانه ی ما کاشته شده بود. 🍁/ع.ذ ادامه دارد. https://eitaa.com/koochecosari
🌸خاطرات کوچه دکتر کوثری🌸 🪴یاد ایام دهه چهل شمسی در تربت جام🪴 ❄️شبهای چله❄️(3) «تدارکات» 🌱مادرِ ما از اواخر بهار آرام آرام مقدمات تدارک مایحتاج شب های زمستان و یلدا را آغاز می کرد. توت خشک یا کِشته توت که مستاجر مشهدی مان به آن قِیسی می گفت اولین خشکباری بود که در سبد خوارکی های شب چله(یلدا) خانواده ما قرار می گرفت. 🌱سپس نوبت به ورق کردن سیبها و خشکاندن آنها داخل سبدهای چلو صافی ساخته شده از چوب ارغوان می رسید. 🌱از کار سیبها که فارغ می شدیم،( البته ما پسرها از خوردنِ دزدکی و مادرم و خواهرم از زحمت ورق کردن آنها) منتظر رسیدن زرد آلو ها می ماندیم. 🌱پهن کردن بساط رختخواب در شبهای تابستان از سوی پسران خانواده توی حیاط ،مصادف بود با رسیدن زرد آلوها. 🌱زرد آلوهای زودرس متعلق بود به درخت تناور زرد آلوی هسته شیرین که سرآمد همه درختان حیاطمان که تک و تنها در ضلع جنوبی خانه جاخوش کرده بود؛ اما بزرگی و ارتفاع آن سایه انداز خوبی را ایجاد کرده بود. 🌱 این قسمت زیر درخت زردآلوی دانه(هسته) شیرین خاکی بود و پیست توشله ( تیله) بازی بزرگترها را تشکیل می داد. 🌱یک تاب بزرگ هم از بالاترین شاخه تنومند آن که دو سه متری افقی رشد کرده بود و سایه انداز خوبی را ایجاد کرده بود آویزان کرده بودیم که مورد استفاده ما بچه ها بود. 🌱 دم دمای صبح با شنیدن صدای تُپ تُپ نامنظم بر اثر افتادن زردآلوها از فراز این درختِ {خسته)هسته شیرین که به سان کوبیدن توپ هفت جلد به دیوار بود، از خواب بر می خواستم. 🌱 مادرم را می دیدم که قبل از رسیدن مورچه ها، به سراغ زرد آلوهای رسیده رفته و به طرز ماهرانه آنها را جمع آوری و بدون جداکردن هسته از گوشت، زرد آلو های له شده را بر روی چار پایه ی مخصوص تُنُک(پَهْن) می کرد تا در آفتاب تبدیل به کِشته شوند. /ع.ذ‌ ـــ زمستان ۹۸ ادامه دارد. 🍋 https://eitaa.com/koochecosari
🌸خاطرات کوچه دکتر کوثری 🌸 🪴یاد ایام دهه چهل شمسی در تربت جام🪴 ❄️شبهای چله(4)❄️ «عشق کودکی» 🌱یکی از دلایل رشد این درخت نزدیکی به حوضچه و راه آبی بود که از خانه همسایه جنوبی وارد منزل ما میشد. برخی شاخه هایش از دیوار عبور کرده و وارد حریم همسایه شده بود. به نحوی که ما می توانستیم از روی شاخه ها به روی دیوار قدم گذاشته و از آنجا به بالای پشت بام انباری و سپس پشت بام سایر همسایه ها برویم . 🌱این درخت تنومند و مرتفع با برگهای انبوه می توانست دو سه تا بچه را در دل شاخ و برگ خود پنهان کند. 🌱 هنگام بازی گرگم به هوا ظرف چند ثانیه از درخت زردآلو بالا رفته و میان شاخ و برگش گم می شدم؛ در حالی که همه به دنبالم می گشتند من اما از آن بالا آنها را می پاییدم. زرد آلو می خوردم و هسته هایش را به سمت آنها نشانه می رفتم. 🌱آن بالا بیکار نمی نشستم.گهگاهی با شیطان دست به یکی کرده و دزدکی دختران همسایه جنوبی را که روی ایوان خانه شان به عروسک بازی و خانه بازی مشغول بودند را از سر اخلاص و صدق و صفا در عالم خواهر برادری دید می زدم. 🌱این را شیطان به من یاد داده بود که هر چیز اگر از روی اخلاص باشد به نتیجه منتج می شود. 😉 🌱یکی از آنها که هم سن خودم بود نظرم را به خودش جلب کرده بود و در خیالم بنا داشتم با او تشکیل زندگی مشترک بدهم. 🙈 🌱یکی دوبار که تنها توی حیاط قدم می زد با پرتاب هسته زرد آلو به او اظهار عشق کرده بودم و او هم وقتی مرا روی درخت دید! یک دل نه صد دل در حالی که به من پشت می کرد، با خلوص نیت و از روی صدق و صفا مرا خطاب قرار داد و گفت: آهای میمون از بالای درخت بیا پایین به مامانم میگم به مامانت بگه ها. ☺️ 🌱جالب بود! مادر آنها دختر زا با یک پسر و مادر ما پسر زا با یک دختر و تقریبا هم سن هم بودیم. ع.ذ ــ زمستان ۹۹ ادامه دارد. https://eitaa.com/koochecosari
🍃 🔶کاش همه می دانستیم که زندگی...‎ آنقدر‎ ابدی نیست ... که خوب بودن را برای‎ فردا‎ بگذاريم...!!! 🔸ولادت باسعادت حضرت امام جواد(ع)راتبریک می گویم سلاااااام صبح به خیر 🙏🧡👌
این خانه گربه است. هوا سرد است.😳 وقتی این نوع نگاه نسبت به حیوانات خانگی باشد،باید وول خوردن موشهای درشت توی جوی ها و خیابانها را شاهد بود. و نعوذ باا...عدالت خلقت خداوندی را زیر سئوال برُد! چرا چرخه حیات را با دوستی های خاله خرسه ای مان مختل می کنیم؟ این آقا گربه روزی۲۰۰ گرم گوشت چرخ کرده خالص و صد گرم غذای گربه نوش جان می کنند و از زور پرخوری نای راه رفتن ندارندو با موشها پیمان صلح امضاءکرده اند. ( آدرس منزل این بزرگوار مشهد.دانش آموز ۱۷ است ) https://eitaa.com/koochecosari
🌸خاطرات کوچه دکتر کوثری 🌸 🪴یاد ایام دهه چهل شمسی در تربت جام ❄️شبهای چله❄️(5) «دَلو(دوول)» 🌱انبوه زردآلو بر روی این درخت و ناتوانی من و برادر بزرگتر از خودم در چیدن آنها باعث شده بود که روی زمین بریزند و لِه شوند. 🌱مادر می گفت: اییی هَمَه نعمت اگه استفاده نَکُنِن خدا قهِرش میَِه. بنابراین مادر فکری به خاطرش رسید ... یک روز صبح مادرمان 4 نفر از شیر پسرانش را یک راست از رختخواب به سمت درخت زرد آلو بسیج کرد به هرکدام از ما یک سطل جیری یا همان دَلو که ما تربت جامی ها به آن دوول می گوییم داد تا بالای درخت رفته و زرد آلوی سالم بچینیم.(البته مستاجر مشهدی ما نظر دیگری در باره واژه دوول داشت! نمی دانم چرا هروقت ما این واژه را به کار می بردیم،، بنده خدا لبش را گاز می گرفت و پشت به ما می کرد و ما فقط لرزش شانه هایش را می دیدیم😉.) 🌱ناگفته نماند از برکت خداوندی، با اینکه خانواده ما پرجمعیت بود؛ اما میوه هایمان مستاجران و همسایه هایمان را هم بی نصیب نمی گذاشت و مادر برای همسایه ها ظرف میوه می فرستاد و من تلاش می کردم حامل ظرفی باشم که برای همسایه جنوبی در نظر گرفته شده بود؛به ویژه در فصل توت تکانی که مادرمان هنرمندانه دیسها و سینی هایی را ابتدا با برگ سبز رنگ درخت توت می پوشانید و سپس با کفگیر بره توت های سفید توی چادر را داخل آنها می ریخت و مثل قاب پلو پر از توت می کرد و در آخر بر روی هرکدام از دیسها و سینی ها چند تا گل سرخ و صورتی محمدی می گذاشت که پرچم سه رنگ کشورمان را به یادمان می آورد. 🌱ما هم با اشتیاق تمام آنها را به خانه همسایه ها می بردیم و البته بهترینش را من به همسایه جنوبی مان می دادم. 🌱آنچه برای تشریفات شب یلدا از درخت زرد آلو حائز اهمیت بود، هسته های زرد آلو بود نه گوشت آن؛ زیرا برای کِشته کردن مناسب نبود. اما مغز شیرینِ آن مطلوب ترین آجیل شب یلدایمان بود وگل سر سبد آجیلها به حساب می آمد. 🌱از این رو مادرم خیلی مراقب بود تا هسته های این درخت از سوی پسرانش به یغما نرود. 🌱مادرم به اندازه یک پیت هفده کیلویی( که در و زلفی داشت و قابلیت قفل شدن هم داشت ) را از هسته (خِستَه)زرد آلو که ما به آن "دانَه" می گفتیم پر می کرد. 🌱مازاد آن را به ما می داد که بشکنیم و تحویلش دهیم و به ازای 10 مشت مغز یک مشت مغز رایگان دریافت کنیم. 🌱معامله خوبی بود اما گاهی شیطنت به سراغمان می آمد؛ ما هم زیر آبی می رفتیم و دور از چشم مادر مغزهای زرد آلوی هسته تلخ را قاطی می کردیم و به تعداد آنها از مغز های شیرین نوش جان می کردیم. 🌱هسته های مغز شده را که تحویل می دادیم مادرمان دستمزدمان را پرداخت می کرد و ما خوشحال به گوشه ای می رفتیم و شروع به خوردن می کردیم. اما نمی دانم چرا مغز ها همه تلخ از آب در می آمد. 😳😃 به نظر شما مادرمان دستمان را خوانده بود. ؟ ع.ذ ــ زمستان ۹۹ ادامه دارد. https://eitaa.com/koochecosari
🌸خاطرات کوچه دکتر کوثری🌸 🪴یاد ایام دهه چهل شمسی در تربت جام ❄️شبهای چله❄️(6) «خِربِزِه شَختَه » 🌱در مقابل درخت هسته شیرین اما درخت زرد آلوی هسته تلخ که در باغچه روبرویی با فاصله چند متر کنار حوض غرص شده و زرد آلویش دیر تر می رسید، میوه هایی خوش رنگ و سفت داشت که باب کِشته کردن بود و به خوبی از هسته جدا و برگ می شد. 🌱مادر برگه های آماده شده زرد آلو را پس از خشک شدن داخل کیسه های سفید دست دوز می کرد و با نخ محکمی درِ آن را می بست واز دیوار مطبخ خانه آویزان می کرد؛ برای مصرف شب چله و عید. 🌱فصل میوه های جالیزی که می رسید پدرم هفته ای یکبار سفارش یک خر بار جالیزی دیم می داد و ما همیشه خربزه هندوانه کافی برای مصرف داشتیم. 🌱 خربزه هایی که پدر برایمان شتر شتر می کرد خیلی خوشمزه بود. آن موقع از خربزه های خاتونی خبری نبود و به خربزه های دوکی شکل می گفتیم خربزه شَخته. 🌱 خربزه شخته به طریقه آبی کشت می شدند و سفارشی بودند و کمیاب. زیرا بار فروشان و بارچین ها بیشتر؛ این نوع خربزه را به مشهد و تهران صادر می کردند و مردم تربت جام بهره کمتری از آنها می بردند. 🌱پدرم تنها یک قاچ از خربزه شخته را برایمان شتر شتر می کرد. اما بزرگی و درازی قاچها و شیرینی بیش از حد آنها به ما کودکان اجازه نمی داد بیشتر از یک قاچ مطالبه کنیم؛ چون هم لبهایمان تَرَک بر می داشت و هم دستانمان شِکَری می شد و انگشتان مان به هم می چسبید و برای آنکه آب خربزه روی فرش نریزد ما را می فرستاد توی حیاط تا کنار باغچه خربزه را نوش جان کنیم. 🌱مادرم هیچ چیز از میوه های جالیزی را دور نمی ریخت. تخم های خربزه را داخل یک پیت حلبی وتخمهای هندوانه را در ظرفی دیگر قرار می داد و هر زمان که این ظرفها پر می شد تخم ها را توی تشت کنار تلمبه حوض انبار با آب می شست و تخم های خربزه را از جوف آن خارج و توی آفتاب می گذاشت تا خشک شود. / ادامه دارد. ع.ذ ــ اسفند ۹۹ https://eitaa.com/koochecosari
🍃 🔸با مردم به همان بدی که با شما رفتار کردند رفتار نکنید...! به اندازه خوبی خودتان، با آنها برخورد کنید...! هميشه خودت را "نقد"بدان تا ديگران تو را به "نسيه" نفروشند. سعی كن استاد"تغيير"باشی نه قربانی"تقدير" در زندگی به کسی اعتماد كن كه به او "ايمان"داری نه"احساس" هرگز به خاطر مردم "تغيیر"نكن... سلااااام وقت به خیر 🙏🧡👌
🌸خاطرات کوچه دکتر کوثری 🌸 🪴خاطرات دهه پنجاه خورشیدی 🪴 «همای رحمت» 🌱به گمان حقیر انتساب روز میلاد حضرت علی علیه السلام به عنوان« روز مرد » جفایی است در حق این بزرگ مرد عالم امکان. 🌱بنده معتقدم باید روزی را به نام « انسانیت » نامگذاری می کردند و آن را مصادف با میلاد مولود کعبه حضرت امیرالمومنین قرار می دادند. 🌱شاید بشود گفت یکی از بهترین القابی که به ایشان نسبت داده شده است همین « همای رحمت» باشد که در شعر بسیار زیبای استاد شهریار به آن اشاره شده است. 🌱لازم نمی دانم در باره چگونگی سرودن این شعر آسمانی از جانب استاد شهریار توضیحی ارائه بدهم؛ چون همگان با آن آشنا هستند. 🌱قصد دارم همراه شما عزیزان به نیم قرن قبل یعنی مرداد سال ۱۳۵۳ شب میلاد حضرت علی علیه السلام و سیزده رجب به مهدیه و سپس هیئت علوی تربت جام سفری داشته باشم‌ . 🌱غیر از جلسات روشنگرانه قرآن، یکی از ابتکارات شهید دهقان و مرحوم حاج محمد رضا مجددی تشکیل گروه سرود ازمیان دانش آموزان دوره راهنمایی بود. 🌱گروه سرود صاحب الزمان مهدیه تربت جام که اولین اجرای خود را در اول شهریور ۱۳۵۲ مصادف با شب میلاد حضرت صاحب الزمان (عج) با شعر « یا مهدی ادرکنی » انجام داد که بسیار مورد توجه شرکت کنندگان قرار گرفت . 🌱در مرداد سال بعد یعنی سال ۱۳۵۳ تشویق شد تا سرود « علی ای همای رحمت» را اجرا کند. 🌱مرحوم مجددی با گذاشتن یک آهنگ مفرح و سنگین ظرف یک هفته گروه را آماده اجرا کرد. ساعت ۸ شب مسجد مهدیه شب سیزده رجب 👇 🌱گروه سرود از ته مسجد در یک ستون صفوف جمعیت را شکافته به سمت محراب و میکروفون حرکت می کند. ادامه دارد. ع. ذ -- سیزده رجب ۴۰۳ -https://eitaa.com/koochecosari