eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
پیرهن آبی پوشیده بود با کت وشلوار کاربنی. عطر لِجِندش قبل از اینکه خودش برسه پیچید تو مشام بشری.... حس عجیبی داشت. زمزمه کرد: نیازی نبود ان‌قدر به خودت برسی امیر.‌.. با ساده‌ترین لباسا هم به دل من امیری.... امیرِ دلم! امیر زندگیم.... دسته‌ گل رزهای آبی رو جلوش گرفت. - قابلتو نداره - لطف کردین. خیلی قشنگه - گفتم که قابلتو نداره فینگیلی... بشری سرخ شد. داغ شده بود از خجالت. - چته تو. سرتو بیار بالا آرتروز می‌گیری. هیشکی نیست این‌جا... http://eitaa.com/joinchat/1661206541C0e4b8095c6 چه رمانتیک هستن این دو تا💋💋 پر از هیجان🔥 #براساس‌واقعیت نخوانی از کفت رفته 😉😉
پیرهن آبی پوشیده بود با کت وشلوار کاربنی. عطر لِجِندش قبل از اینکه خودش برسه پیچید تو مشامش.... حس عجیبی داشت. زمزمه کرد: نیازی نبود ان‌قدر به خودت برسی امیر.‌.. با ساده‌ترین لباسا هم به دل من امیری.... امیرِ دلم! امیر زندگیم.... دسته‌ گل رز آبی و سفید رو جلوش گرفت. - قابلتو نداره - لطف کردین. خیلی قشنگه - گفتم که قابلتو نداره فینگیلی... سرخ شد. داغ شده بود از خجالت. - چته تو. سرتو بیار بالا آرتروز می‌گیری. هیشکی نیست این‌جا... http://eitaa.com/joinchat/1661206541C0e4b8095c6 چه رمانتیک هستن این دو تا💋💋 پر از هیجان🔥 نخوانی از کفت رفته 😉😉
پیرهن آبی پوشیده بود با کت وشلوار کاربنی. عطر لِجِندش قبل از اینکه خودش برسه پیچید تو مشامش.... حس عجیبی داشت. زمزمه کرد: نیازی نبود ان‌قدر به خودت برسی امیر.‌.. با ساده‌ترین لباسا هم به دل من امیری.... امیرِ دلم! امیر زندگیم.... دسته‌ گل رز آبی و سفید رو جلوش گرفت. - قابلتو نداره - لطف کردین. خیلی قشنگه - گفتم که قابلتو نداره فینگیلی... سرخ شد. داغ شده بود از خجالت. - چته تو. سرتو بیار بالا آرتروز می‌گیری. هیشکی نیست این‌جا... http://eitaa.com/joinchat/1661206541C0e4b8095c6 چه رمانتیک هستن این دو تا💋💋 پر از هیجان🔥 #براساس‌واقعیت نخوانی از کفت رفته 😉😉
ڪوچہ‌ احساس
رمان زیبای خوشه ماه😍 🌛🌜🌛🌜🌛🌜 ۲۰۰ پارت اول پی دی اف ۲۰۰ پارت اخر اینجا👇👇👇 https://eitaa.com/joinch
۲۰۰قسمت اول رمان دلبراانه خوشه ماه🌙 هیوا دختری که بخاطر فقر و مشکلات مالی به هر دری میزنه تا پول عمل پدرش رو فراهم کنه😔 دست سرنوشت اونو وارد عمارت حسام الدین پسر کارخونه دار بزرگ و ثروتمندی میکنه که تازه از فرنگ برگشته . هیوا مجبوره زیر دست حسام الدین کار کنه و کم کم علاقه ای بینشون به وجود می آید ولی ...... 😍 و فوق العاده 😇 با قلم اخلاقی بانو زهرا صادقی (هیام)
ڪوچہ‌ احساس
از زیر زمین عمارت صدای سه تاری بلند شده بود. نزدیک رفتم و گوش ایستادم.از لای در نگاه کردم .حسام بود
هیوا دختر یه خونواده ی فقیره که به هر دری میزنه تا پول عمل پدرش رو فراهم کنه😔 مجبوری میره تو یه خونه کارمیکنه صاحب اون خونه حسام هست پسر یه کارخونه دار بزرگ و ثروتمند که تازه هم از خارج برگشته . هیوا مجبوره زیر دست حسام کار کنه .حسام عاشقش میشه و.... https://eitaa.com/joinchat/1843265684C8672323f1c 😍 پارت‌های داغ آنلاین 🔥❤️