eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
8.3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
20 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪوچہ‌ احساس
رمان زیبای خوشه ماه😍 🌛🌜🌛🌜🌛🌜 ۲۰۰ پارت اول پی دی اف ۲۰۰ پارت اخر اینجا👇👇👇 https://eitaa.com/joinch
۲۰۰قسمت اول رمان دلبراانه خوشه ماه🌙 هیوا دختری که بخاطر فقر و مشکلات مالی به هر دری میزنه تا پول عمل پدرش رو فراهم کنه😔 دست سرنوشت اونو وارد عمارت حسام الدین پسر کارخونه دار بزرگ و ثروتمندی میکنه که تازه از فرنگ برگشته . هیوا مجبوره زیر دست حسام الدین کار کنه و کم کم علاقه ای بینشون به وجود می آید ولی ...... 😍 و فوق العاده 😇 با قلم اخلاقی بانو زهرا صادقی (هیام)
از زیر زمین عمارت صدای سه تاری بلند شده بود. نزدیک رفتم و گوش ایستادم.از لای در نگاه کردم عبایی روی دوشش انداخته بود و آرام شروع به نواختن سه تار میکرد. ناگهان عطسه ام گرفت. دست به دهان گرفتم و با عجله از پله های زیر زمین بالا اومدم. همین که پامو توی حیاط گذاشتم صدام زد و گفت: همیشه عادت دارید فال گوش وایسید؟ سرجام میخکوب شدم. وقتی برگشتم با لبخندی که سعی داشت پنهانش کنه نگاهم میکرد. _من...چیزه ..صدایی میومد اومد ببینم صدای چیه که دیدم شما دارید ... چشمامو بستم و با لحن دردمندی گفتم:ببخشید دستاش میلرزید. نزدیک بود قلبش از قفسه ی سینه اش بزنه بیرون .با سرعت دوید و سرش رو توی حوض فیروزه ای حیاط فرو کرد. هینی کشیدم و جلو رفتم . _اینجوری مریض میشید آخه چرا ...؟ سرش را بالا آورد و گفت:خواهش میکنم برید...تو رو خدا برید. دلش لرزیده بود؟💔 https://eitaa.com/joinchat/1843265684C8672323f1c 😍 پارت‌های داغ آنلاین🔥❤️
کنارحوض فیروزه ای عمارت ایستاد. عکسش توی آب افتاده بود. نگاهم میکرد. دوست نداشتم سرم را بالا بیاورم ، میخواستم تا مدتها آنجا بایستم و یواشکی نگاهش کنم. دستش را توی جیبش فرو کرد و با همان صدایی که دل آدم را می لرزاند گفت: آدم پولدار فکر میکنه با پول میتونه همه چیز رو بدست بیاره ،همه چیز رو بخره .غافل از اینکه عشق خریدنی نیست. _هیوا خانم! میشه بگید چطوری میشه به عشق رسید؟ صورتم گر گرفت. لبم را به دندان گرفتم. با من بود..... " https://eitaa.com/joinchat/1843265684C8672323f1c 😍 پارت‌های داغ آنلاین🔥❤️
از زیر زمین عمارت صدای سه تاری بلند شده بود. نزدیک رفتم و گوش ایستادم.از لای در نگاه کردم .حسام بود که یه تار میزد...محوش شده بودم که یه دفعه عطسه ام گرفت. دست به دهان گرفتم و با عجله از پله های زیر زمین بالا اومدم. همین که پامو توی حیاط گذاشتم صدام زد و گفت: همیشه عادت دارید فال گوش وایسید؟ سرجام میخکوب شدم. وقتی برگشتم با لبخندی که سعی داشت پنهونش کنه نگام میکرد. _من...چیزه ..صدایی میومد اومد ببینم صدای چیه که دیدم شما دارید ... چشمامو بستم و با لحن دردمندی گفتم:ببخشید دستاش میلرزید. نزدیک بود قلبش از قفسه ی سینه اش بزنه بیرون .با سرعت دوید و سرش رو توی حوض فیروزه ای حیاط فرو کرد. هینی کشیدم و جلو رفتم . _اینجوری مریض میشید آخه چرا ...؟ سرش را بالا آورد و گفت:خواهش میکنم برید...تو رو خدا برید. دلش لرزیده بود؟💔 https://eitaa.com/joinchat/1843265684C8672323f1c 😍 پارت‌های داغ آنلاین🔥❤️
ڪوچہ‌ احساس
از زیر زمین عمارت صدای سه تاری بلند شده بود. نزدیک رفتم و گوش ایستادم.از لای در نگاه کردم .حسام بود
هیوا دختر یه خونواده ی فقیره که به هر دری میزنه تا پول عمل پدرش رو فراهم کنه😔 مجبوری میره تو یه خونه کارمیکنه صاحب اون خونه حسام هست پسر یه کارخونه دار بزرگ و ثروتمند که تازه هم از خارج برگشته . هیوا مجبوره زیر دست حسام کار کنه .حسام عاشقش میشه و.... https://eitaa.com/joinchat/1843265684C8672323f1c 😍 پارت‌های داغ آنلاین 🔥❤️
از زیر زمین عمارت صدای سه تاری بلند شده بود. نزدیک رفتم و گوش ایستادم.از لای در نگاه کردم عبایی روی دوشش انداخته بود و آرام شروع به نواختن سه تار میکرد. ناگهان عطسه ام گرفت. دست به دهان گرفتم و با عجله از پله های زیر زمین بالا اومدم. همین که پامو توی حیاط گذاشتم صدام زد و گفت: همیشه عادت دارید فال گوش وایسید؟ سرجام میخکوب شدم. وقتی برگشتم با لبخندی که سعی داشت پنهانش کنه نگاهم میکرد. _من...چیزه ..صدایی میومد اومد ببینم صدای چیه که دیدم شما دارید ... چشمامو بستم و با لحن دردمندی گفتم:ببخشید دستاش میلرزید. نزدیک بود قلبش از قفسه ی سینه اش بزنه بیرون .با سرعت دوید و سرش رو توی حوض فیروزه ای حیاط فرو کرد. هینی کشیدم و جلو رفتم . _اینجوری مریض میشید آخه چرا ...؟ سرش را بالا آورد و گفت:خواهش میکنم برید...تو رو خدا برید. دلش لرزیده بود؟💔 https://eitaa.com/joinchat/1843265684C8672323f1c 😍 پارت‌های داغ آنلاین🔥❤️