eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.8هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
17 فایل
رمانکده تخصصی خانم زهرا صادقی_هیام نویسنده و محقق کانال شخصی نویسنده: @khoodneviss پارتگذاری روزانه 😍 لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6 ❌کپی رمان ممنوع و پیگرد قانونی دارد❌
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️✨ ﴿بِۡسْــٌــمٰ‌الرۢبّ‌العِشـــٰـقْٰ﴾.‌! ✨♥️ بذرے در دستانش گرفتہ و طے میڪند جادھ‌ جنگل تا آسماݩ ابرے شده از دلتنگے‌هاے عاشقے را... سرما را ݒذیرا میشـود آغوشِ گرمش(: راھ هموار نیست و بغض ترڪیده آسماݩ؛سختے را دوچندان میڪند. صاعقہ به زمیݩ هجوم آوردہ و نبض زمین میخشڪد! ماهتاب را مینگرد؛ یادِ یار دوپینگے میشود براے دوچندان شدنِ امیدش... سرعتش را بالاتر بردھ و بہ آسمان سلام میدهد! چشمانش دودو میزند و نگاھِ ماھ را طلب میڪند!'. شڪوفۂ‌لبخندش، جاݩ میدھد تنِ بی رمقش را... بذر را در دستانش میفشارد؛ یادِ گرماے نگاھِ یار، مصمم‌ترش میڪند! آغوشِ ماـہتاب را پذیرا شدہ و دل به دلش میدهد. تردید را بہ ابرـہا سݒرده و آستینِ فراغ را بالا میدهد بہ امیدِ وصال... بہ ماھ چنگ میزند تا بذر را در درونش بخواباند! ڪارش به اتمام میرسد.ڪمبودی را حس میڪند؛ نگرانے در جانش ریشہ دوانده و ذهنش را بہ تلاطم مےاندازد! قدم‌هایش را سرعت بخشیده و راھِ آمده را برگشت میزند. بھارِ خزان‌زدهٔ این روزھایش را میبیند. پرِ چادرش را گرفتہ و راھِ ماھ را طے میڪنند! بالاے سرِ بذر میرسیند؛ قلبِ مہربانش،واژه‌هاے چشمانش را میخواند... اشڪ‌هایشان آب شده و ڪولہ‌بارِ درد‌هایشان بنیہ‌اش‌ را قوت میبخشد...(: شڪوفہ باز شد در قلبے ڪہ بیابان بود از غم... جرعۂ نگاهش را روے مہردختِ مقابلش ریخٺ! عشق در تار‌ و ݒودِ وجودشاݩ ریشہ دوانده و با خونشان عجین شده بود...(: نگاهش را بہ خوشہ هاےِ درختِ مقابلش دوخت خوشہ‌اے نزدیڪ بہ خدا؛ دستانش را دراز ڪرد و آن دورا بہ‌ سوے خود ڪشاند! خوشہ بود و ماھ بود و خدا بود! یار بود و وصال بود و بوے ماھ(:✨ دستانِ لرزانشان، قرار گرفته بود در راحتےِ خیال...(: مھرشــان بوے خدا میداد و بوے خدا، مگر بویے غیر از بہشٺ اسٺ؟!ッ 🌿✨♡'♡'♡'♡'♡'♡'♡'♡'♡'♡'♡''♡✨🌿 و عشق ٺنــہا عشق؛ ٺورا بہ گرمےِ یڪ سیب میڪند مأنوس! و عشق ٺنــہا عشق؛ مرا بہ وسعٺِ اندوھِ زندگے‌ـہا برد!' مرا رساند بہ امڪانِ ݒرندھ شدݩ(:! [سہراب‌سݒھرے] ❤️