D1737073T14939236(Web)-mc.mp3
3.13M
🐫مردی شتربان شتری بارکش داشت و با آن بارهای مردم را با شتر برایشان می برد.
🐇یک روز شتر در صحرا خرگوشی آشنا را دید. خروش به او گفت: خوب شد من از شهر فرار کردم و به صحرا آمدم. ای کاش تو هم می آمدی.
🔎موضوعات قصه
#شتر
#خرگوش
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1737284T14077280(Web)-mc.mp3
748.5K
🍉باز شب یلدا اومد
بلندترین شب سال
باز شبِ یلدا اومد
🌃بلندترین شب سال
منتظرش می شینیم
🔎موضوعات قصه
#یلدا
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1736593T14418328(Web)-mc.mp3
4.74M
👨🏻در روزگاران قدیم، مردی زندگی می کرد که بسیار بسیار خسیس بود و خانواده اش در سختی زندگی می کردند.
💰او هر روز کار می کرد و سکه روی سکه می گذاشت و شب ها هم از ترس دزد نمی توانست بخوابد.
🔎موضوعات قصه
#سکه
#خساست
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1736591T16166004(Web)-mc.mp3
3.75M
🕊️در کشتزاری روی یک درخت و سرسبز و بلند یک جفت کبوتر نر و ماده زندگی می کردند.
🌳یک روز کبوتر ماده گفت که لانه شان خیلی مرطوب است و باید لانه را عوض کنند.
🔎موضوعات قصه
#کبوتر
#صبر
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی ساده یلدا🍉🍉
#کاردستی
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1736564T13525553(Web)-mc.mp3
1.5M
👳🏻♂یکی از راجه های هندوستان دو طوطی خوش آواز و شیرین سخن داشت که گفت و گوی آنها را دوست داشت.
🦜طوطی ها حرف های تازه ای که آموخته بودند را تکرار می کردند. روزی هر دو طوطی را در یک قفس جا داد
🔎موضوعات قصه
#طوطی
#آزادی
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1736558T15018606(Web)-mc.mp3
5.57M
🧔🏻♂زمان قدیم مردی شکارچی بود که برای گذران زندگی اش شکار می کرد و گاهی هم ماهی صید می کرد.
🐟روزی مرد شکارچی تورش را پهن کرده و در کمین نشسته بود.
🕊او منتظر شد تا سه کبوتر به دام نزدیک شدند. شکارچی در این لحظه صدای بلند دو نفر را شنید.
🔎موضوعات قصه
#صیاد
#کبوتر
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1737270T13926996(Web)-mc (۱).mp3
2.75M
🌳زاغی بر روی درختی لانه درست کرده بود.
🥩 زاغ گاهی در صحرا گردش می کرد و گوشت باقی مانده ی شکار حیوانات دیگر را پای درختش می آورد و می خورد.
😋زاغ از این که آن دور و برها جانور دیگری رفت و آمد نمی کند بسیار خوشحال بود.
🔎موضوعات قصه
#زاغ
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارت پستال یلدا🍉
#کاردستی
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1736675T14871667(Web)-mc.mp3
13.26M
🧔🏻♂پیرمرد هیزم شکنی با سه دخترش در نزدیکی جنگلی زندگی می کرد.
🏞یک روز که مرد برای جمع کردن هیزم به جنگل رفته بود صدای عجیبی شنید.
🐍با تعجب به سوی صدای رفت.
دید که مار سیاهی مار سفیدی را آزار می داد. چوبی برداشت و مار سیاه را دور کرد. هر دو مار از آنجا دور شدند.
🔎موضوعات قصه
#مار
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1736594T15984728(Web)-mc.mp3
9.67M
🧔🏻تاجر مهربان و درستکاری در شهری زندگی می کرد. مردم چیزهای با ارزش شان را برای امانت به او می دادند تا نگهداری کند.
🔥روزی به او خبر دادند که خانه و زندگی اش آتش گرفته و سوخته است. تمام امانت های مردم هم سوخت و دود شد.
🔎موضوعات قصه
#تاجر
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1736675T14006102(Web)-mc.mp3
5.12M
🐟علی ماهیگیری بود که در یکی از شهرهای ساحلی زندگی می کرد.
🐢علی ماهیگیر فقیری بود. روزی علی لاکپشت بزرگی را شکار کرد که پشتش پنج خال سفید داشت.
😔لاکپشت آنقدر غمگین بود که علی تصمیم گرفت آن را آزاد کند. لاکپشت راهش را گرفت و رفت.
🔎موضوعات قصه
#لاکپشت
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی با شونه تخم مرغ و درب بطری
#کاردستی
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1736467T13990106(Web)-mc.mp3
5.61M
🧑🏻🦱حسن، پسر بسیار ترسویی بود. از بس می ترسید، چشمش را هم می بست تا جای را نبیند.
👀روزی مادر حسن او را به دستشویی برد و گفت اینجا لب آب است و بعد به خانه رفت و در راپشت سرش بست.
🔎موضوعات قصه
#ترس
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda