D1736509T14814688(Web)-mc.mp3
4.08M
👧🏻مریم کوچولو با مشاهده عبادت های مادر و پدرش در ماه رمضان و با دیدن سفره های افطاری و سحری خیلی دوست داشت که روزه بگیرد.
🌸مریم از مادرش خواست که به او اجازه بدهد که روزه بگیرد. مادر وقت سحری مریم را بیدار می کرد و به او اجازه داد که روزه کله گنجشکی بگیرد. مریم در این روزها حسابی به مادرش کمک می کرد.
🔎موضوعات قصه
#عید_فطر
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ کودکانه #عید_فطر🌸🌸
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1738004T13105030(Web)-mc.mp3
4.14M
🧑🏻🦱جیمز» پسر خیاطی بود که توی یه شهر، یه فروشگاه کوچیک داشت. یه روز که جیمز مشغول کارش بود، صدای وِز وِزِ مگس ها رو شنید.
🤢بیرون از مغازه زباله های زیادی جمع شده بود. مگس ها به خاطر بوی زباله ها همه مغازه رو پر کرده بودن. اونا نمی ذاشتن...
🔎موضوعات قصه
#شجاعت
#غول
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1738356T13321116(Web)-mc.mp3
3.44M
🤔یه ارباب چقدر خوشبخته و چقدر کارهاش خوب پیش میره، اگه خدمتکاری داشته باشه که به دستورهاش گوش بده!
😍اما خدمتکار باید از دستورهایی اطاعت کنه که عقلش حُکم میکنه. «هانسِ هوشیار» از این دسته خدمتکاران بود... .
🔎موضوعات قصه
#زکاوت
#خدمتکار
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1738190T11149219(Web)-mc.mp3
6.63M
🧑🏻روزگاری در کوههای بلند و زیبای سرزمین «اِتیوپی» پسرکی خیالباف به نام «آلمایو» زندگی میکرد.
🐑 آلمایو روزها با گوسفندهای عموش روی کوهها میچرخید و وقتی گوسفندان میچریدن، او گوشهای دور از باد، جایی که میشد نِی چوپانیاش رو بنوازد...
🔎موضوعات قصه
#آتش
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی ماشین🚙🚙
#کاردستی
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1738073T16103312(Web)-mc.mp3
5.98M
🤴🏻روزی روزگاری در زمان های قدیم حاکمی زندگی می کرد که خیلی شکار کردن رو دوست داشت.
🍗 این حاکم هر چند روز یک بار خدمتکارانش رو جمع می کرد و راهی کوه دشت و دمن می شدند تا بلکه شکاری گیرشون بیاد و آتشی برپا کنند و کبابی بخورند و خوش باشند.
🔎موضوعات قصه
#نفرین
#پادشاه
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda