D1737089T15236684(Web)-mc.mp3
6.85M
🧑🌾روستایی بود که روستاییان اش مشغول کشاورزی و دامداری بودند. آنها کوشا و پر تلاش بودند.
🌳جنگلی در نزدیکی روستا بود که میمون های زیادی داشت.
👳🏻♂یک روز تاجری جهانگرد به آن روستا آمد و چند روزی در آنجا ماند.
🔎موضوعات قصه
#میمون
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1737853T13938212(Web)-mc.mp3
4.91M
🐎حاتم اسبی بادپا داشت که هیچ اسبی به گرد پاش نمی رسید.
🥰اسب نگو بگو برق و باد. هم مرکب بی مانندی بود و هم بسیار امن بود و بارها و بارها سوارش رو از خطر نجات داده بود.
🔎موضوعات قصه
#اسب
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1738325T10789683(Web)-mc.mp3
6.35M
👴🏻روزی پدری سه پسرش رو احضار کرد.
🐓 به اولی خروس، به دومی داس و به سومی گربهای داد و به اونها گفت: «سنوسالی از من گذشته و مرگم نزدیکه.
😞میخواستم قبل از مرگ، مالومنالی براتون باقی بذارم، اما آه در بساط ندارم و چیزی که به شما میدم...».
🔎موضوعات قصه
#ارث
#اقبال_بلند
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1736909T14734610(Web)-mc.mp3
4.98M
🐺شغالی در بیشه ای به راحتی زندگی می کرد.
🐴روزها گذشت و گذشت تا این که یک روز صبح الاغی را در بیشه دید.
شغال با دیدن الاغ تعجب کرد و ناراحت شد و گفت: اینجا چکار می کنی؟
😞الاغ گفت که من فقط آمده ام اینجا گردش کنم چرا ناراحتی؟
شغال گفت: من دلم نمی خواهد با حیوانات دیگر دوست شوم ...
🔎موضوعات قصه
#شغال
#الاغ
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
D1739049T13087572(Web)-mc.mp3
5.13M
🥰توی جنگل قصهی ما همهی حیوونا با خوبی و خوشی کنار هم زندگی میکردن.
🌊 یه رودخونهی بزرگ هم از وسط این جنگل میگذشت. یه روز صبح، «نقرهای» که یه آهوی قشنگ بود، به کنار رودخونه اومد. اون گُلای بنفشه رو خیلی دوست داشت... .
🔎موضوعات قصه:
#جنگل
#شب_بخیر_کوچولو
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/r68890
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
D1739035T14496780(Web)-mc.mp3
2.38M
🥛یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود ...یه لیوان بود که خیلی ناراحت بود ...
👦🏻می پرسین از چی ناراحت بود ؟ از اینکه مامان سر سفره نذاشته بود پسر کوچولو نوشابه بخوره! آخه لیوان نمی دونست که نوشابه چقدر ضرر داره !
🔎موضوعات قصه:
#لیوان
#سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/a51627
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda