eitaa logo
🎈مجله کودک من🎈
2.1هزار دنبال‌کننده
774 عکس
398 ویدیو
0 فایل
هر چی برای کودکت لازم داری ما اینجا توی مجله کودک برات فراهم کردیم ؛ از کاردستی و کلاژ و نقاشی بگیر تا انیمیشن و قصه و بازی های خانگی کاری داشتی اینجا هستم https://eitaa.com/AZ6422 کپی محتوای کانال در کانال های عمومی بدون لینک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
نود درصد از افراد سالخورده که در خانه سالمندان روزگار سپری می‌کنند، فرزندانشان دارای تحصیلات عالی و موقعیت اجتماعی خوبی هستند! پس یادمان باشد به جای تربیت پزشک و مهندس اول "انسان" تربیت کنیم ...! 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند تا تفاوت توی تصویر میبینی عزیزم ؟! 👇 https://eitaa.com/koodakman
🐥 💕گنجشگک اشی مشی از قصه ها بیرون بیا برلب بوم ما نشین بپر بالا تو آسمون 💕بگو به ابر مهربون که چشم پر اشکی داره بیاد به شهر تشنمون بارون بباره شُر و شر 💕ببین هوای شهر ما تو چنگ دود اسیر شده بگو به باد با لشکرش بیاد که خیلی دیر شده 💕گنجشگک اشی مشی بخون بگوش آدما کاری کنن که شهرمون بمونه سبز و با صفا 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمریناتی که همزمان با دو دست انجام میگیرن ، تاثیر زیادی در تقویت دو نیم کره مغز دارن 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با وسایل بسیار ساده از جمله خمیر بازی بچه ها میتونن یه طرح فوق العاده ایجاد کنن 👌 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با برگ برید پارک و با بچه ها مقداری از برگ های متنوع جمع کنید ، این ایده ها رو بهشون نشون بدید و ببینید چی میتونن با برگ ها درست کنن . 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 👇 https://eitaa.com/koodakman
❣براي تقويت عزت نفس کودکتون گاه روي شانه او بزنيد و بگوييد چقدر عزيز است. ❣در آغوشش بگيريد و بگوييد "دوستت دارم" و هرگز اسم او را بدون اضافه كردن "جان"، صدا نكنيد ❣توجه و ابراز عشق ، اولين منبع تقويت عزت نفس است. 👇 https://eitaa.com/koodakman
😴😴😴 برات قصه میگم تا که بخوابی🌙 دیگه اشکی نریز نکن بیتابی⭐️ میگم حکایت بره و گرگه🌙 برات میگم که دنیا چه بزرگه⭐️ بخواب ای کودک من گریه بسه🌙 از اشکای تو این قلبم شکسته⭐️ نذار مروارید چشمات حروم شه🌙 لا لایی میخونم تا شب تموم شه⭐️ لا لایی کن لالایی کن لالایی🌙 تویی که پاکترین خلق خدایی⭐️ لالایی کن بخواب مامان بیداره⭐️ گل بوسه روی دستات میکاره🌙 لالایی کن بخواب ای نور چشمام⭐️ که با تورنگ خوش میگیره دنیام🌙 تا خواب ببینه شاهزاده قصه⭐️ به روی اسب بالداری نشسته🌙 تو را میبره رو ابرای آبی⭐️ تا رو ابرا به ارومی بخوابی🌙 لالایی کن لالایی کن لالایی⭐️ تویی که پاکترین خلق خدایی🌙 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️کاش وقتی فرزندمان نمره‌ی هفده را به خانه آورد، به جای اینکه بگوییم بقیه چند شدند ، بپرسیم در آزمون قبلی، نمره‌ات چند شده بود؟ ⭕️وقتی که یاد گرفت، معدل پایین کلاس می‌تواند توجیهی برای نمره‌ی پایین او باشد، در بزرگسالی نیز، رفتارهای نادرست بزرگ دیگران را بهانه‌ای برای رفتارهای نادرست کوچک خود خواهد کرد. ⭕️اما وقتی می‌پرسیم،‌ نمره‌ی قبلی‌ات چند بود، می‌آموزد که هر کس با گذشته‌ی خودش مقایسه می شود. او مسیر رشد و پیشرفت را طی خواهد کرد،‌ بی آنکه جلوتر بودن دیگران، بی‌انگیزه‌اش کند و عقب ماندن اطرافیان،‌ در دلش شادی نهانی ایجاد کند. 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خرگوشه و مهمونای ناخونده ... 🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰🐰 یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکی نبود یه خاله خرگوش مهربونی بود که با سنجاب دانا در کنار هم سالیان سال بود که با خوشی و خوبی زندگی میکردن . خاله خرگوشه هر روز کارش شده بود گرد گیری و نظافت و پخت و پز . خاله یه روز خیلی حوصله ش سر رفته بود و غصه دار بود . باخودش می گفت آخه تا کی اینجوری فقط بشورم و بسابم و خسته بشم . چرا نمیرم مسافرت ؟چرا نمیرم پیش دوستام ؟پس کی تفریح کنم؟ خلاصه ، اون روز حسابی دلش گرفته بود . اما یه اتفاق خیلی مهم رو فراموش کرده بود . یه اتفاق که هم واسه خودش و هم واسه سنجاب دانا خیلی مهم بود . سنجاب از این که میدید خاله خرگوشه هیچ حرفی از اون اتفاق نمیزنه تعجب کرده بود و با خودش میگفت : حتما امروز خاله میخواد منو امتحانم کنه . میدونم که اتفاق به این مهمی رو فراموش نمی کنه . بعد با خودش خندید و گفت : خاله فکر کرده من فراموشکارم . یادم رفته که امروز چه روزیه . واسه همینم بی حوصله س و دایم غر غر می کنه . اونروز داشت کم کم به شب نزدیک می شد اما خاله هیچ حرفی نمی زد . سنجاب دانا تصمیم گرفت کاری کنه . پس لباساشو پوشید و از خونه زد بیرون . 🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿 یه مدتی گذشت و از سنجاب خبری نشد . خاله غصه دار یه گوشه نشست و همونجوری که دلش گرفته بود با خودش گفت ،اینم از سنجابه . منو تنها گذاشته و رفته دنبال کارای خودش . اینجوری نمیشه . من باید واسه خودم یه کاری کنم . که یک دفه یه چیزی تو ذهنش جرقه زد . با خودش گفت بهتره که بلند شم و یه کیک خوشمزه بپزم .اینجوری هم سرم گرم میشه هم وقتی سنجاب جون برگشت خوشحال میشه چون خیلی کیک دوست داره . اینو گفت و از جاش بلند شد و رفت تو اشپزخونه و دست به کار شد . هنوز کیکشو از تو اجاق در نیاورده بود که صدای در خونه به گوشش رسید . خاله خوشحال شد و رفت سمت در . اما وقتی در رو باز کرد همه ی دوستاشو پشت در دید. از تعجب خشکش زد . اون دید که همه ی دوستاش یکی یکی با هدیه های رنگ و وارنگ اومدن تو خونه و پشت سرشون سنجابه اومد و یه هدیه ی بزرگ تو دستش بود و همگی با هم بلند گفتن ... خاله جون تولدت مبارک 🎂 تولدت مبارک 🎂 .خاله که از خوشحالی زبونش بند اومده بود بهشون گفت : وای کلا فراموش کرده بودم امروز روز تولدمه 😍 چه خوب شد براتون کیک🍰 پختم. بعد رفت کیک رو از اجاق در آورد و اومد پیش دوستاش و همگی با هم از کیک دستپخت خاله خوردن و کلی شادی کردن قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونه ش نرسید. 👇 https://eitaa.com/koodakman