eitaa logo
کــوݪـہ بــآࢪ ؏ـاشـقــے🖤
333 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
212 ویدیو
39 فایل
﷽ حُـ‌بّکَ‌فـ‌ی‌قلْـ‌بی‌وَانْ‌کُـ‌نتَـ‌عاصـ‌یـ‌اً🖇 الهی!دلم‌بی‌هوا؛هوای‌توراکـرد هوای‌دلم‌رابی‌هوا‌داشتہ‌باش‌:)🦋 شـ‌نوآی‌حرفـ‌اٺون https://harfeto.timefriend.net/16947726174479 خـوش‌اومدی🖐🏻 کـآنـ‌‌آݪ‌وقـ‌ف‌مادرمـون‌حـ‌ضـ‌رٺِ‌زهـ‌راست کپـ‌ی؟حـݪآلـٺ💙
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از معروفانه
25.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ به یک شبهه رایج‼️ این شبهه رو زیاد میشنویم ، پس پاسخش رو یاد بگیریم که خیلی کاربردیه ، مخصوصا چهارمین مورد که درواقع اصلی ترین جوابه... 👌 برای نشر کلیپ رو شما حساب کردما 😁😎 ‌🧡 ای شو👇 https://eitaa.com/joinchat/1179058499C4ee0700aeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋 🦋💙🦋 💙🦋 🦋 🦋بِـ‌‌‌سـ‌م‌ِالـ‌رَب‌ِّالـ‌عـ‌الَـ‌میـ‌نَ🦋 وَرَقِ‌بیستُم بـ‌ه‌قلـ‌م‌حَـ‌نیـ‌فا‌|مَـ‌جهـ‌ول‌الـ‌هـ‌ویـ‌ه‍ دندان رویِ هم میسابد و حرصش را سرِ دخترِ بیچاره خالی میکند. حس میکنم نفس کشیدنش شرطی شده! نمیخواهم حالا که تا اینجا آمده‌ام، بدقولی‌ام را یدک بکشم. فریاد میزنم: ولش‌کن‌عوضی! طرف‌حسابت‌منم..بزارامین‌و‌این‌بچه‌برن. امین با بهت زمزمه میکند: مرصاد؟ به رویش لبخندِ خسته‌ای میزنم و روبه‌مایکل میگویم: مگه‌ازمن‌انتقام‌نمیخوای؟ خب‌بقیه‌برن..ماهم‌باهم‌دیگه‌تسویه‌حساب‌میکنیم. خنده‌ی عصبی‌اش روی مغزم ناخن میکشد و بهم میریزم. نگاهم را به دختر‌بچه میدوزم در چشمانِ نیمه‌بازش التماس موج میزند. دلم بدجوری می‌لرزد. قدمی جلو میگزارم و میگویم: ولش‌کن‌کثافت! مگه طرفت‌من نیستم؟ در ثانیه، خنده‌اش تبدیل به فریاد میشود و داد میکشد: -گمشو‌عقب! وگرنه... حرفش را قطع میکنم: وگرنه‌چی؟ میزنی؟ واسه توکه کاری نداره کثافت! ده‌تا مثل این دخترو بی پدرمادر و هزارتا پدر و مادرو عزادارِ بچه‌هاشون کردی! اونم چون فهمیدن چه آدمِ کثیفی هستی و نخواستن به مردمشون خیانت‌کنن. واسه تویی که خون سیرت نمیکنه کاری نداره عوضی! بزن! قدم به قدم جلو میروم و او با عقب‌تر رفتنش فاصله را ثابت حفظ میکند. فریاد میکشد: میزنم..جلوتر‌بیای‌هم‌تورومیزنم‌هم‌این‌بچه‌رو..! بی‌توجه به صدازدن‌هایِ امین و فریاد‌هایِ آن بی‌غیرت، فقط به دختربچه‌ای نگاه میکنم که باچشمانِ روشنش به من چشم دوخته و نگاهم میکند. منتظر است! مثلِ مادرش.. مثلِ نجوآ! چشمِ امیدشان منی هستم که دستم به جایی بند نیست. زمزمه میکنم: یاعباس..نزارمن‌شرمنده‌ی‌دلِ‌یه‌مادر‌بشم. برقِ دوربینِ اسلحه‌ی سینا، از روبه‌رو دلم را قرص میکند. منتظرِ اشاره‌ای از من است. اینکه بگویم و او از بِ بسم‌الله حرفم را بخواند. مایکل را میخواهم تا پرونده را ببندم اما، برایِ بودنِ او، باید بچه‌ی بیچاره را فدا کنم. زمزمه‌ام رمزِ عملیات و یک یازهرایِ التماسی‌ست. دستانم را از رویِ سرم برمیدارم و به طرفِ او حجوم میبرم. با سوزشی که میانِ عضله‌های شانه و بازویم می‌افتد، از درد، مچاله میشوم. صدایِ شلیکِ بعدی که می‌آید، سرم با ضرب بالا می‌آید. نگرانِ امینم که مایکل، به تهِ ساختمان رسیده و با افتادن فاصله‌ای ندارد. امکان دارد هردویِ آنها پایین پرت شوند. در صدمِ ثانیه می‌پرم و بچه‌‌را درآغوشم جای میدهم. دستم رویِ خاک و ماسه‌هایِ زمین کشیده میشود و فریاد میکشم: یاحسین.. ـادامـه‌دارد:)💙 -کپی‌بدونِ‌هماهنگی‌و‌ذکر‌نام‌نویسنده‌و‌آیدیِ‌کانال، رضایتی‌درپی‌ندارد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه‌خوش‌است‌درفراقی...💔
ولی‌بدان‌که‌گدایت‌فقط‌تورادارد!🙂🤍