eitaa logo
کوثَریسم🍄
49 دنبال‌کننده
76 عکس
11 ویدیو
1 فایل
این منم: @kosardashti3
مشاهده در ایتا
دانلود
صوتی شازده کوچولو شروع و پایان: ۱۴۰۳/۰۱/۲۹ شما کتاب صوتی رو توی لیست کتاب‌های خوانده‌شده درنظر می‌گیرید؟ من میگیرم! وقتی ۱۳ یا ۱۴ سالم بود، کتاب شازده کوچولو رو از دوستم امانت گرفتم و خوندم. ولی اون موقع ازش خوشم نیومد. تا امروز هرکی راجع‌به شازده کوچولو حرف میزد، همش میگفتم مگه چی داشته این کتاب که انقدر تعریفشو میکنید؟ آخر با خودم گفتم شاید اون ترجمه‌ای که من ازش خوندم خوب نبوده یا شایدم توی سن و حال و هوایی بودم که از این مدل داستان خوشم نمی‌اومده. دیشب که خوابم نمی‌برد، یه سری به طاقچه بی‌نهایت زدم که کتاب صوتی گوش بدم تا راحت‌تر خوابم ببره. شازده کوچولو جزء لیست پرشنونده‌ترین‌ها بود. دیدم زمان خوبیه که یه فرصت دوباره به این کتاب بدم. وقتی پلی کردم، فهمیدم هر شخصیت رو یه گوینده قراره بخونه و همین بیشتر ذوق‌زده‌ام کرد. دیشب، امروز صبح موقع آماده شدن و امروز ظهر موقع غذا پختن همراه شهریار کوچولوی احمدشاملو بودم. و بسیار لذت بردم‌؛ از ذهن خلاق نویسنده، از تصویرهای گویا، از فلسفه‌های پر از تلخی که با شیرینی به کامم ریخته شد و از داستان شنیدن به معنی واقعی داستان ❣ [دو از بیست] ✨۱۴۰۳/۰۱/۲۹✨
[ تفنگت را زمین بگذار] دالتون ترامبو ترجمه شاهپور سخی نشر تیسا آمریکا فیدیبو جو بونهام یکی از سربازانی است که در جنگ جهانی اول، قربانی خشونت‌ها و وحشی‌گری‌های این جنگ عظیم شده است. حالا که با وضعیتی ناشناخته در بیمارستان است، در قسمت اولیه کتاب که به نام "مرگ" است، با زندگی و تجربیاتش به روش مهندسی متن آشنا می‌شویم؛ و در ادامه در قسمت "زندگی" با او همراهی می‌کنیم که ببینیم چطور می‌خواهد با این وضعیت جدیدش زندگی کند. کتاب با زاویه دید سوم شخص محدود به ذهن شخصیت نوشته شده که در حین خواندن کتاب فقط میتوانیم از دریچه ذهن شخصیت اصلی به جهان دور و اطرافش نگاه کنیم و تمام کتاب واگویه‌های ذهنی جوبونهام است. موقع خواندن این کتاب، احساسات مختلفی را تجربه کردم. وحشت و ترس از مردن درحالی‌که نفس میکشی و حتی می‌توانی فکر کنی و هنوز مغزت مانند یک ساعت عمل می‌کند. شوق و ذوق به‌خاطر تلاش‌هایی که شخصیت اصلی برای بهتر کردن شرایطش انجام می‌داد و پیگیری هرچه‌ سریع‌تر داستان. محتوای کتاب از چیزی که فکر می‌کردم، فلسفی‌تر بود. با زبانی ساده و در موقعیت‌هایی طلایی مانیفست‌هایش را علیه جنگ و قدرت‌های جهانی ارائه می‌داد. و تو به‌خاطر همراهی عمیقی که با شخصیت داری، توی ذهنت ایستاده برایش دست می‌زنی. یکی از موضوعاتی که خیلی باعث شد من به فکر فروبروم، این بود که ذهن ما به تنهایی برای زندگی هم کافیست و هم ناکافی! ما در لحظه لحظه زندگی انقدر جزئی از دست و زبان و بینی و گوش و تک تک اجزای صورت و بدن، استفاده می‌کنیم و انقدر به این استفاده عادت کرده‌ایم که تا از دست ندهیم، یا تا به نبودنشان فکرنکنیم، متوجه اهمیت بودنشان نمی‌شویم. و موضوع بعد تفاوت جانبازان دفاع مقدس با قربانیان جنگ‌های جهانی است! خواندن این کتاب حتما باید در کنار خواندن کتاب اوضاع و احوالات جانبازان عزیزمان صورت بگیرد وگرنه این کتاب به تنهایی می‌تواند ما را به یک فرد ضدجنگ تبدیل کند که تمام جنگ‌ها را محکوم کنیم. [سه از بیست] شروع: ۱۴۰۳/۰۱/۲۰ پایان:✨۱۴۰۳/۰۲/۰۱✨
۴۰۳ را که برای خودم ترسیم می‌کردم، نوشتم روزی ۳۰ دقیقه و در ماه ۱۵ ساعت مطالعه! همین ماه اول ۴ ساعت از هدفم عقبم ولی خوشحالم؛ خوشحال از اینکه همین‌قدر هم که شده استمرار داشتم. خوشحال از اینکه کمالگرایی را کنار گذاشتم و هنوز در مسیر هستم. اردیبهشت را با ۶۰ دقیقه شروع کردم :) ۰۳/۰۲/۰۱
خدا رحم کرده یه داروی حیاتی نبوده وگرنه الان بازماندگانم این ایمیلو میدیدن😐 آخه بعد چهارسال این پیامه به من میدی؟😒
امروز هوا یه حال دیگه‌ای داره :) خودِ خودِ اردیبهشته 🥺 ✨۱۴۰۳/۰۲/۰۴✨
[ و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد] شاید اگر پارسال این کتاب را می‌خواندم، یا نصفه رهایش می‌کردم و یا بعد از به پایان رساندنش عصبانی بودم. این کتاب را باید با دید احترام به تمام عقاید خواند. با خواندن کتاب، عمیقا اهمیت نظام محاسباتی و نوع جهان‌بینی را در برخورد با زندگی متوجه شدم. مهزاد الیاسی پر از تجربه و دانایی است که همه را مدیون سفرها و مطالعه بسیار است. و این کتاب خودافشایی‌های نویسنده است در طول سفرها و در برخورد با پدیده‌ها و اتفاقات مختلفی که از سرگذرانده است. در تمام مدت خوانش کتاب، حس می‌کردم دوستی تازه و غمگین کنارم نشسته و از زاویه دید خودش، ماجرای سفرهایش را برایم تعریف می‌کند. گاهی دلم میخواست او را در آغوش بگیرم و باهم گریه کنیم و گاهی از دست مقایسه‌های بی‌انصافانه‌اش حرصم در می‌آمد. ولی در تمام لحظات واقعا به حال و تجربیاتش غبطه خوردم. و فهمیدم هیچوقت نمی‌توانم این چنین اهل سفرهای پی‌درپی و بی‌برنامه باشم!! شاید کتاب خواندن اصلا برای همین باشد. تجربه‌کردن کارهایی که فعلا دستت به آن‌ها نمی‌رسد. نه می‌توان به این متن نامنسجم سفرنامه گفت و نه جستار! شاید اگر بگوییم روایت، بهتر باشد. خانم مهزاد الیاسی ممنون که نوشتید! | ۴ از ۲۰ |
بر این عشق اگر جان فشانم رواست... ❤️ ✨۱۴۰۳/۰۲/۰۸✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتی تصورش هم دیوانه‌ام می‌کند! از اول که پا توی این دنیا گذاشتم، با تربت کامم باز شده و با حسین حسین گفتن تا به این سن و سال رسیدم. معیار و شاخصم هم چه برای دوستی‌ها و چه برای ازدواج همین "سلم لمن سالمکم" بود و هست. حالا فکرکن کسانی توی این دنیا نفس میکشند که حتی یک‌بار هم نام حسین را نشنیده‌اند. حتی مسلمانانی هستند که نوه پیامبرشان را نمیشناسند. آنها باید بیایند ببینند بررسی کنند و بعد به قافله عشق بپیوندد. آن روز ازل من کجا ایستاده بودم که مِهر شما را به قلبم مُهر کردند؟ آه سوزناک کدام یکی از اجدادم دودمانم را با عشق آتشین شما سوزانده؟ من که خودم را میشناسم میگویم اگر شما منت نمی‌گذاشتید هیچوقت ظرفم لایق این ارادت نمی‌شد. شما حتی برای لایق شدن نوکرهایتان هم وقت میگذارید. تا ابدالدهر حتی لحظه‌ای را هم نمی‌توانم شکرکنم. شکر که به جای خود مثل این چند روزِ سفر روز به روز به حیرتم اضافه می‌شود و روز به روز شرمنده‌تر از دیروز... |روبروی ضریح حضرت ابوفاضل| ✨۱۴۰۳/۰۲/۱۲✨
شد دوسال!! منزل دوم سفر ابدی‌ای که سال ۱۴۰۱ روز عیدفطر شروع شد، به کربلا رسید. یک پکیج هدیه هم از طرف بعثه مقام‌معظم رهبری دادند دستمان و آرزوی خوشبختی کردند. و من هنوز در حیرت و هنوز شرمنده از این لطف و عنایت... ✨۱۴۰۳/۰۲/۱۳✨
ممنونم از رزقی که امسال به ما دادید :) ممنون که بلیط پیدا نشد و ما شب شهادت شما تو کربلا موندگار شدیم. ممنون بابت مکتب پر از مهر و برکتی که برامون به ارث گذاشتید یا صادق القول و الفعل 🖤
وطن واژه و چیز عجیب و غریبی است. دلبری که در وصف نگنجد و آرامشی مثل دریا که تا از آن بیرون نباشی قدر بودنش را نمیدانی... امام حسین جای خودش را دارد وطن هم جای خودش. اصلا انگار از آغوشی به آغوش دیگر جابه‌جا شدیم. ✨۱۴۰۳/۰۲/۱۵✨
•۷• زیرسقف‌دودی فیلمی که برخلاف تصورم افتضاح بود. مریلا زارعی تنها عنصر معرکه این فیلم، سوژه، قربانی شده ضعف داستان و بازی‌های شعاری و گاها اغراق شده بیشترین دلیل برای اینکه از فیلم بدم بیاید! طلاق عاطفی موضوع اصلی فیلم بود و با پخش دعای کمیل اول فیلم و صلوات‌شمار دست شخصیت اصلی و چادر نماز سرکردنش انگار اولین علت این موضوع همین مذهبی بودن زن معرفی شده بود. (چون هیچ استفاده‌ دیگری از این عناصر مذهبی در طول فیلم نشده بود.) پیرنگِ بسیار ضعیف و شخصیت‌هایی که کنش‌هایشان دیکته شده بود و.... می‌توانند گزینه‌های لیست بلندی باشند برای اینکه این فیلم را جزء ندیدنی‌ها قراردهم. ✨۱۴۰۳/۰۲/۱۸✨
خیلی عصبانی‌ام!! از غلط‌های تایپی و اضافاتی که باید توی ویرایش‌ها و بازنویسی‌ها حذف می‌شدن و نشدن از جمله‌های بلند و سخت‌خوان از شخصیت‌‌های شبیه به همِ بدون لحن از جایزه‌ها و انتشارات‌هایی که چیزی به‌جز تعداد عناوین کتاب‌هاشون انگار چیزدیگه براشون مهم نیست! از سوژه‌های نابی که قربانی بدنویسی شدن همه اینا باعث شدن انگیزه‌مو برای نوشتن از دست بدم و کلا بترسم از اینکه بخوام به این فکرکنم که یه روزی کتاب چاپ کنم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفته پیش شب جمعه دم اذان مغرب چندقدمی قبه حضرت حسین(ع) سخنران پشت بلندگو دعاهایی خواند و همه جمعیت بعد از او تکرار کردند و آخرش ختم شد به این زیبایی... دلتنگم‌وبا هیچ‌کسم میل سخن نیست❤️‍🩹 فیلم مربوط به ۱۳ اردیبهشت ✨۱۴۰۳/۰۲/۲۰✨
باز انتخابات شد ماهم پاشدیم اومدیم پای صندوق شماهم اگه انتخابات دارید پاشید برید رای بدید👩‍🦯
عزرائیل (جلداول) کتاب عزرائیل؛ داستانی که طرح جذاب و پیرنگ تقریبا جان‌داری داشت. اما شخصیت‌ها کامل شکل نگرفته بودند و فقط به چند ویژگی محدود بسنده شده بود. راوی سوم شخص و زمان فعل‌ها که ماضی بودند، از جذابیت و کشش داستان خیلی کم کرده بود. و فاجعه‌ غلط تایپی در چاپ هشتم کتاب!! آزاردهنده‌ترین موردی بود که هرجا به آن برخورد می‌کردم دلم میخواست کتاب را بکوبم توی دیوار روبرو. جدا از تئوری واقعی یا خیالی بودن کتاب، از آن‌جایی که نویسندگانِ خیلی متعهد، علاقه وافری به نوشتن کتاب‌های امنیتی و نظامی دارند، این کتاب یک نور امیدی دارد. با اینکه محتوا هنوز خیلی فانتزی بود ولی تلاش برای دوری از فانتزی بودن در طرح و ایده کاملا مشهود و در نتیجه موفق بود. در آخر باید بگویم که پایان‌بندی کتاب، شخصیت‌ها را به نتیجه نمی‌رساند و شما حتما باید جلد دوم را هم بخوانید. (که من فعلا قصدش را ندارم.) ولی قطعا جذابیتش را دارد. [ پنج از بیست] شروع: ۱۴۰۳/۰۲/۱۶ پایان: ۱۴۰۳/۰۲/۲۸
هدایت شده از حرفیخته
. اللهم صلّ على سيدنا محمّد و آل محمّد و ادفع عنّا البلاء المبرم من السماء و الارض انّك على كلّ شيء قدير .
همیشه توی لحظات حساس زندگی لال می‌شوم. یا فقط زل میزنم به نقطه‌ای و هیچ‌کاری نمیکنم یا میخوابم. بدنم به اضطراب اینجوری واکنش می‌دهد. دل‌نگرانی را جور دیگر نمی‌توانم تحمل کنم. ولی امید تنها جزء جدانشدنی از قلب بی‌تاب من بوده و هست. حتی درتار‌یک‌ترین روزهای زندگی... الان هم چشمم فقط به تلویزیون است نه به استوری‌های اینستاگرام نه به توئیت معاون اجرایی رئیس جمهور...
صبح ۱۳ دی ۹۸ برعکس بود. اول از تلویزیون خبر را شنیدیم. تازه گوشی را برداشتم تا بالاخره تکذیبیه را از یک جایی پیدا کنم. نشد! حاجی رفته بود... حالا تازه قلبم تکه و پاره شد و نتوانستم آرام شوم... امروز تا لحظه آخر همه می‌گفتند شهید شدند و من فقط چشمم به تلویزیون بود که حداقل یک نفر بیاید بگوید علائم حیات دارند... تمام تلاشمان را برای بهبودشان به کار می‌بندیم... تا لحظه اعلام خبر از شبکه خبر، گریه کردم، هق زدم، صلوات فرستادم، دم گرفتم، غصه خوردم. خبر که اعلام شد، فرو ریختم.... و دیگر ساکت شدم... انگار که مغزم بالاخره به قلبم فهمانده بود که تمام شده... حاجی سه سال بود که شده بودی نقطه امیدِ ما. حاجی بچه‌های حماس برای ادامه کارشان به مجاهدت‌های شبانه‌روزی شما و وزیرامورخارجه‌ات هنوز نیاز دارند. حاجی ما بسته بودیم روی انتخابات بعدی که سرمان را بالابگیریم و بگوییم شماها که برای دوباره رای دادن به روحانی میگفتید بذارید کارشو تموم کنه، ما با سند و مدرک میگیم کلی کار کرده و ما بهش امیدداریم که کارای بیشتری بکنه پس بهش رای میدیم. حاجی پاشو بیا با همان خنده‌های همیشگی‌ات، یک‌بار دیگر حرفی بزن، جمله‌ای بگو... بخدا که داغ شدیم از داغت...
: به لحظه هایِ آخر فکر میکنم ؛ که چه چیزهایی را تجربه کردند روی لب، نامِ کدام امام را به زبان آورده اند ، و دلتنگِ کدام لحظه شده اند و در ذهن مرور کرده اند. همان لحظهء اصابت و تمام شدن، آخرین فکر، آخرین ذکر، آخرین به یاد آوردن، آخرین کار… https://t.me/l3udan/5799
هدایت شده از مدرسه نویسندگی مبنا
راست می‌گفت ۶ کلاس بیشتر سواد نداشتی؛ اگر بیشتر خوانده بودی خب حتما ادبیات هشتم را می‌خواندی دیگر. مبحث کنایه: «کنایه سخنی است که دو مفهوم دور و نزدیک دارد و مقصود گوینده معنای دور آن است.» یعنی وقتی می‌گویی «تا پای جان برای ایران» باید معنای دور آن مدنظرت باشد. یعنی مثلاً خیلی زحمت بکشی، نهایت تلاشت را کنی، کمتر بخوابی و بیشتر کار کنی. نه اینکه واقعا «تا پای جان»؛ نه اینکه واقعا جانت را برای ایران، برای مردم بدهی. زبان تو، زبان کنایه نبود؛ زبان صدق بود. ممنون که به مهمترین شعارت عمل کردی. شاید سه سال قبل، با اکراه اسم تو را روی برگه رأی نوشتم؛ ولی این‌بار به خاطر همین عمل به وعده‌ات، با انگیزه تمام انتخاب می‌کنم. راستی حوزه انتخابی بعدی‌ات کجاست؟ | @mabnaschoole |
‌ لباس شهادت برازنده تن کسی است که لباس دنیایش، در راه خدمت خاکی شده باشد... این فرمول شهادت است... @kosarism
از صبح خودم را مجبور کردم به زندگی برگردم. برنامه امروز را نوشتم و حتی چند تا وسیله هم جابه‌جا کردم که یکی از کارها تیک بخورد. ولی نتوانستم... دوباره به خوابیدن پناه بردم. دوباره نشسته‌ام و زل زدم به صفحه تلویزیون. دست و دلم به هیچ‌کاری نمی‌رود. حتی عوض کردن لباس رنگی‌ام.... من سوگ را نمیشناسم... ولی میتوانم بفهمم که عمیق‌ترین جای قلبم حالش خوب نیست...
:))