🌸🍃﷽ا🌸🍃
#بیان_فضایل... #امام_علی(علیه السلام) از زبان #دلداده(ضرار) برای معاویه🖤💥
معاویه که می دانست ضرار یکی از #دلباختگان امیرالمومنین علی علیه السلام است او را به نزد خود فراخوانده و دیداری بین آن یار دیرین و این دشمن پر کین صورت می پذیرد.
👌دیداری که در آن سخنانی شنیدنی بین طرفین رد و بدل می شود.
معاویه از ضرار می خواهد که #حضرت را برایش توصیف کند. (صِفْ لِی عَلِیّاً)
✍️ضرار که این کار را خارج از توان خود می بیند در همان اول کار از معاویه می خواهد که او را از این کار معاف بدارد؛
اما معاویه اصرار می کند و منتظر می ماند تا ضرار لب به سخن بگشاید.
ضرار که می بیند معاویه عذرش را نمی پذیرد رو به او کرده و می گوید: حال که اصرار بر شنیدن داری پس بشنو تا برایت #توصیف کنم:
به خدا قسم که او #دوراندیش بود و سخت #نیرومند.
#گفتارش_قاطع بود
و #قضاوتش_عادلانه.
#علم از #چشمه_پرفیض وجودش مى جوشید
و #حکمت از ابعاد وجودیش به سخن درمی آمد.
⛔ از دنیای فریبنده وحشت داشت و از شکوفه های بی ثمرش برحذر بود؛
در عوض با #شب و #تنهائیش_مونس بود و دمساز.
به خدا سوگند #اشک_فراوان می ریخت
و در #تفکر_و_اندیشه، ید طولایی داشت.
دست، پشت دست می کوبید و با #خودش_نجوا می کرد
و با #خدایش_خلوت کرده و به #مناجات او می پرداخت.
لباس زبر و خشن او اعجاب برانگیز بود
و غذای بی خورش و ساده اش شگفت آور.
قسم به خدا که همانند ما بود و مثل ما زندگی می کرد.
هرگاه که به محضرش شرفیاب می شدیم به ما نزدیک می شد و در #حلقه_ما می نشست؛
سوالاتمان را پاسخ می گفت و درخواست های ما را اجابت می کرد.
👌 با اینکه به ما نزدیک بود و ما هم دمخور او بودیم؛
با این حال، در برابر #هیبت_علوی اش توان حرف زدن نداشتیم و #عظمت_شخصیتی اش ما را از نگاه مستقیم به جمالش باز می داشت.
❣️
هرگاه #لبخندی بر چهره دلربایش می نشست تو گویی #مرواریدهای منظمی را بین دولب مطهرش مشاهده می کنی.
#اهل_دین را #بسیاراحترام می کرد
و نسبت به #درماندگان و #بیچارگان، #محبت_فراوانی داشت.
َ⛔ قدرتمندان جامعه، امیدی نداشتند که بتوانند به ناحق از او بهره ببرند
✍️و #قشرضعیف همواره به #عدالتش امیدوار بودند.
#خدا را شاهد می گیرم در نیمه شبى كه تاریكى همه جا را فرا گرفته بود و ستارگان هم به غروب خود نزدیك مى شدند و از پایان شب خبر مى دادند او را دیدم كه در محرابش ایستاده، #محاسن مبارك را در دست گرفته و چون مار گزیده اى به خود مى پیچد و صداى گریه و ناله ای جانسوز از او بلند است؛ صدای آسمانیش هنوز در گوشم است كه مى گفت:
« یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَةَ لِی فِیكِ قَدْ بَتَتُّكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ لِی فِیهَا فَعُمُرُكِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُكِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِیرٌ آهِ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ وَحْشَةِ الطَّرِیقِ وَ عِظَمِ الْمَوْرِدِ»
«اى دنیای پست! آیا خودت را بر شخصى مانند من عرضه مى دارى یا نسبت به من اظهار علاقه مى كنى؟ هیهات! هیهات! برو غیر مرا فریب بده؛ من هیچ نیازى به تو ندارم. من تو را سه مرتبه طلاق داده ام كه بعد از آن دیگر، رجوع جایز نیست. عمر تو كوتاه است و ارزشت کم و امید داشتن به تو تنها ذلت است و خوارى. آه! آه! از كمى زاد و توشه و دورى سفر و تنهایی و وحشت راه و عظمت آنچه بر ما وارد خواهد شد».
وقتی سخنان ضرار به اینجا رسید :
«فَوَكَفَتْ دُمُوعُ مُعَاوِیَةَ عَلَى لِحْیَتِهِ»؛
#قطرات_اشک از چشمان معاویه بر ریشش جارى شد «فَنَشَفَهَا بِكُمِّهِ»؛ و او با آستینش آنها را خشك می كرد. اطرافیان نیز تحت تاثیر این سخنان، گریه گلوگیرشان شد.
آنگاه معاویه گفت: به خدا سوگند! كه ابو الحسن همین گونه بود كه تو مى گویى. فقط بگو بدانم که چقدر او را #دوست دارى؟
ضرار گفت: آن طور كه #مادر_موسى علیهما السّلام او را دوست مى داشت؛ هر چند مى دانم كه حق آن #حضرت بیش از این حرفهاست از این رو عذر تقصیر به درگاه الهى مى برم.
معاویه گفت: اى ضرار! چگونه در #فراق_او_صبر مى كنى؟!
ضرار پاسخ داد:
همانند مادرى كه فرزندش را بر روى سینه اش سر بریده باشند كه چنین مادرى هرگز #اشكش خشك نخواهد شد و #حرارتش_آرام نخواهد گرفت.
✍️❣️در اینجا ضرار برخاست و در حالى كه #گریه مى كرد از مجلس خارج شد.😭
منابع:
الصواعق المحرقة : 131
مروج الذهب : ج 2 / 433
الاستيعاب : ج 3 / 209
خصائص الأئمّة عليهم السلام : 70
المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 / 103
کنزالفوائد ج2 ص160
🍃🍃🍃🌺🌺🌺🌺🌺
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
#یا_اباصالح_المهدے_ادرکنا
🕊 🕊🕊 🕊🕊
❀🕊 #کوثر_ولایت🕊❀
eitaa.com/kosarvaliyt