eitaa logo
کانال‌حوزه‌علمیه‌خواهران‌استان‌البرز
1.4هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
336 فایل
کانال‌مدیریت‌حوزه‌علمیه‌خواهران‌استان‌البرز منتظر ارسال اخبار شما هستیم eitaa.com/kowsarnews_Alborz اطلاع رسانی ☎️شماره تماس : 📞 02634995630
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱چای آلبالویی مادر ✍️زینب سیدمیرزایی، مدرس حوزه هر صبح که زمین صورتش رادر آبشار اذان می‌شوید، بانوی خانه سرِچشمه‌ی سپیده وضو می‌گیرد و نماز بندگی می‌گزارد. بانوی خانه چای عاشقی دم می کند، سفره مهربانی می‌گشاید، سفره‌اش بوی نان تازه‌ی مادری می‌دهد. وقتی بر ساحل لبخند خسته‌اش می‌نشینی، خستگی دنیا از یادت می‌رود این را از طعم چای آلبالویی رنگی که جلویت می‌گذارد، می‌فهمی. بانوی خانه فاصله‌ها را به هم " کوک" می‌زند و دل‌ها را به هم می‌دوزد. او فرشته پیوند زمین و آسمان است. بانوی خانه به وقت نیایش از باغ آسمان برایت گل می‌چیند و تو عطر آن را تا پان عمر در زندگی‌ات حس می‌کنی. بانوی خانه، ایمان بار می‌گذارد و باچاشنی تربیت، مزه‌دارش می‌کند. صبر می‌کند‌، وقتی‌که خوب جا افتاد‌، سفره‌ای به گستره عشق می‌گشاید. عطر دست‌پختش تا چند کشور آن‌طرف‌تر راهم فرا می‌گیرد. تا حدی که همه دنیا بر سفره بهشتی‌اش می‌نشینند. بانوی خانه زنی شهید پرور است، دست‌پختی به طعم مقاومت و آزادگی و امنیت دارد‌ درست مثل مادر شهید سردار سلیمانی‌، مادر سید روح الله عجمیان و آرمان و دیگر مادران و همسران شهدا. بانوی خانه، کلید دار مقتدر بهشت است که به اذن و رضای او می‌توانی گام در بهشت زهرای سعادت بگذاری. بانوی خانه عاشق است و عفیف، مهربان است و نجیب‌. بانوی خانه جاده‌های انتظار را برای آمدن عدالت‌گستر مهربان آماده می کند‌، او اهل دیار ولایت است و خانه زاد خانه‌ی مادر هستی، فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
🇮🇷فریاد الله اکبر ✍️زینب سید میرزایی، مدرس حوزه،عضو تحریریه مجتهده امین شادمانه‌های کودکی‌ام با حضور و حماسه گذشت. کلاس دوم ابتدایی بودم که سال ۵۷ به ماه‌های پایانی خود نزدیک می‌شد. حدود آذر ماه در خانه از پدر و مادرم جسته گریخته کلمات جدیدی می شنیدم، کلماتی نظیر تظاهرات، تیر اندازی، زخمی شدن و شهادت! از این کلمات سر در نمی آوردم که منظورشان چیست؟ سرم به درس‌های کلاس دوم گرم بود و بازی با کودکان هم سن و سال خودم؛ تا اینکه حضرت امام (ره) فرمان اعتصاب سراسری دادند و از آنجایی که مرحوم پدرم مقید بود که واو به واو اوامر حضرت امام(ره) را اطاعت کنند از من هم خواستند که به مدرسه نروم و این حرکت شد آغاز حرکت‌های مبارزاتی من! اولین روز حضور در تظاهرات برایم بسیار جذاب بود.مادر خواهر کوچکم را که تازه راه افتاده بود، در آغوش می‌گرفت ومن هم گوشه چادر مادر را می‌گرفتم و در کنار پدر، به سیل خروشان انقلابیون می‌پیوستیم. روز به روز شوقم‌ برای حضور در راهپیمایی‌ها بیشتر می‌شد. آن‌روزها کل روز به راهپیمایی می‌گذشت، (حداقل در کرج این‌گونه بود!) ساعت ۸ صبح در میدان شهدا که آن‌روزها به خیابان مظاهری معروف بود راهپیمایی شروع می‌شد و تا امامزاده محمد (حصارک کرج) که مسیری طولانی بود، ادامه می یافت. یکی از نوستالژی‌های کودکانه من ویفر «یام یام‌» بود که مادرم به یمن حضورم‌ در راهپیمایی و اینکه به قول ایشان دختر خوبی بودم و خوب شعار می‌دادم تعلق می گرفت،که آن را هم با خواهر کوچکم‌ نصف می‌کردیم. مرحله بعدی راهپیمایی حدود سه بعد از ظهر شروع می.شد و از همان مبداء به سمت کوه‌های عظیمیه امتداد پیدا می‌کرد. شب‌ها هم ساعت ۹ بر فراز بام‌ها فریاد تکبیر سر می‌دادیم. چون‌منزل ما مشرف به خیابان بود، اکثر همسایه ها راس ساعت ۹ بر پشت‌بام خانه ما حاضر می‌شدند و این‌گونه بود که یک محله پر می‌شد از فریاد تکبیر! •┈┈••✾❀✿🌸✿❀✾••┈┈• @hawzah_khaharan_alborz •┈┈••✾❀✿🌸✿❀✾••┈┈•