22 قانون داستانگوییِ پیکسار
قانون شماره 1:
ما شخصیت را به خاطر تلاشهایش تحسین میکنیم، نه موفقیتهایش.
حکایت عجیبی است؛ دلمان میخواهد شخصیت اصلی موفق شود، اما نمیخواهیم موفقیتش آسان باشد. بالا و پایینها، تقلا و رنج، تردید و اضطراب—همینها هستند که به داستان حیات میدهند.
از شخصیتی که همه کارهایش را درست و بی نقص انجام میدهد هیچ داستانی در نمیآید.
ادامه دارد....
22#قانون_داستانگوییِ_پیکسار
✍️اما کوتس، کارمند پیکسار
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
📚مردم چه کتابی هایی را به یکدیگر معرفی می کنند
موسیقی هایی در جامعه ما ماندگار شده که مردم می توانند راحت آن را لب بزنند.
موسیقی را برای خودشان زمزمه کنند ، یا لب بزنند و به افراد مختلف این موسیقی را معرفی کنند.
یک کتاب خوب هم برای اینکه بتواند راحت اشتراک پیدا کند و مردم در مورد آن صحبت کنند باید همین ویژگی را داشته باشد؛
یعنی نکاتی را در کتابتان داشته باشید که آن را بتوانند برای دیگران تعریف کنند
و همین تعریف سبب موفقیت و ویروسی پخش شدن کتاب شما می شود.
روشی که موسیقی دانها در موسیقی شان استفاده میکنند در کتابتان استفاده کنید و چیزی در کتابتان بگذارید که مردم با کلامشان برای دیگران به اشتراک بگذارند.
حتما این روش باعث موفقیت کتاب شما خواهد شد.
✍️یکناشر
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
بعضی از دوستان می پرسند آیا چالش داستاننویسی معکوس جوایز و آثار برگزیدهای هم دارد؟ 😊
باید بگم که بله! قراره چند تا از آثار برگزیده رو به طور رایگان ویراستاری و توی کانال منتشر کنیم 🤩
مصاحبه کننده: آیا وقتی چیزی نمینویسید باز هم دائم در حال مشاهده و جستجو هستید؟ دنبال چیزی که شاید بتوانید از آن در جایی استفاده کنید؟
همینگوی: مسلم است. اگر نویسندهای دست از مشاهده و جستجو بردارد کارش تمام است. اما او مجبور نیست تعمدا و آگاهانه دست به جستجو بزند. به علاوه لازم نیست فکر کند که چطور میتواند از چیزی در جایی استفاده کند. او هر چیزی را که میبیند به دانستنیهای بیشمار دیگرش اضافه میکند. یک نویسنده باید براساس اصولی که کوهِ یخِ شناور در دریا، به ما میآموزد بنویسد. فقط یک هشتم از هر قسمتِ کوه یخ روی آب دیده میشود. شما میتوانید هر آنچه را که میدانید از داستانِ خود حذف کنید و این قدرت و استحکام کوه یخ شما را زیادتر میکند. چون هر آنچه که حذف میکنید همان قسمتهایی از کوه یخ است که زیر آب قرار گرفته. من میتوانستم داستان پیرمرد و دریا را در بیش از هزار صفحه بنویسم و همه اشخاص دهکده را در آن بیاورم. این کاری است که نویسندگان دیگر در حد کمال انجام میدهد. در عالم نویسندگی هر آنچه که نویسندگان دیگر به نحوی عالی و رضایتبخش انجام دادهاند، شما را محدود میکند. بنابراین سعی کردم کاری متفاوت انجام دهم. اول اینکه تلاش کردم طوری تجربیاتم را به خواننده انتقال دهم که آن تجربیات، بخشی از تجربیات خودِ او بشوند. برای این کار همه چیزهای غیر ضروری را زدم. و دیگر اینکه، نوشتهام طوری باشد که انگار واقعا اتفاق افتاده است. میدانید این کاری بسیار مشکل است و من برای انجام دادنش تمام توان و فکرم را به کار انداختم.
#یک_جرعه_کتاب
📚از روی دستِ رمان نویس|ترجمه محسن سلیمانی
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
همه چیز درباره قهرمان داستان (پروتاگونیست)
قسمت 1
میگویند هر کسی قهرمان داستان خودش است—اما واقعاً قهرمان داستان یعنی چه؟ در این سلسله درسهای کوتاه، با هم بررسی میکنیم که قهرمان داستان چه ویژگیهایی دارد، در چه دستهبندیهایی قرار میگیرد و برای هر دسته چند نمونه معرفی خواهیم کرد. همچنین، به سراغ شخصیتهایی میرویم که بهترین نمونه از هر الگو هستند تا ببینید چطور میتوان یک شخصیت اصلی ماندگار خلق کرد.
تعریف قهرمان داستان
قهرمان، شخصیت محوری یک داستان است؛ ستون اصلی که کل روایت حول آن شکل میگیرد و نیروی پیشبرندهای که داستان را به جلو هل میدهد. قهرمان، معمولاً همان کسی است که باعث میشود خواننده با داستان ارتباط برقرار کند، چرا که روایت از دریچهی نگاه او پیش میرود. پس باید یا دوستداشتنی باشد یا آنقدر جذاب که مخاطب بخواهد دنبالش کند.
گاهی داستانها دو قهرمان هموزن دارند، مثل رومئو و ژولیت، یا حتی یک گروه از شخصیتها نقش قهرمان جمعی را بازی میکنند، مثل گروه کارآگاهی اسکوبی دو. اما بیشتر داستانها روی یک شخصیت متمرکز میشوند که هستهی اصلی روایت را تشکیل میدهد.
نکتهی مهم اینجاست که قهرمان همیشه همان راوی نیست. ممکن است شخصیت ناظر، داستان را روایت کند اما نیروی اصلی پیشبرندهی ماجرا فرد دیگری باشد. مثلاً در چشمهایش – بزرگ علوی
داستان از زبان یک معلم روایت میشود که در حال تحقیق دربارهی استاد ماکان است، اما قهرمان واقعی، استاد ماکان و تأثیر او بر زندگی شخصیتهای دیگر است.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#نکات_کوتاه_نویسندگی
شما فقط زمانی نویسنده میشوید که بنویسید. راه ديگری وجود ندارد. بيشتر بنويسید. لطفاً دوباره و بهتر بنويسید و حتی با هر بار شکست بهتر میشوید.
مارگارت اتوود
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
کتاب سفید 📚
#دوره_داستان_کوتاه درس3 واقعیت اینه که موضوع داستان لازم نیست همیشه خاص و منحصربهفرد باشه. خیلی
#دوره_داستان_کوتاه
درس4
قانون کوه یخ و شخصیتهای عمیق در داستان کوتاه
همه ما قانون معروف ارنست همینگوی دربارهی کوه یخ را شنیدهایم:
یک نویسنده باید براساس اصولی که کوهِ یخِ شناور در دریا، به ما میآموزد بنویسد. فقط یک هشتم از هر قسمتِ کوه یخ روی آب دیده میشود.
در نوشتن داستان کوتاه، این قانون به ما یادآوری میکند که شخصیتها باید لایههای پنهانی داشته باشند—چیزهایی که مستقیماً در متن بیان نمیشوند، اما در رفتار، دیالوگها و تصمیمهایشان آشکار خواهند شد. در یک داستان کوتاه، جایی برای توضیحات اضافی نداریم، اما اگر پیش از نوشتن، به درستی شخصیتپردازی کنیم، این لایههای پنهان بهطور طبیعی در داستان نمایان میشوند.
چگونه میتوان شخصیتهایی با عمق و پیچیدگی خلق کرد؟
ایجاد کتابچهی شخصیت
یکی از مهمترین ابزارها برای آمادهسازی داستان کوتاه، کتابچهی شخصیت است. برخلاف رمان که تا حد زیادی به پیرنگ وابسته است، در داستان کوتاه، شخصیتها بیشترین اهمیت را دارند. بنابراین، لازم است اطمینان حاصل کنیم که آنها چندبعدی، پیچیده و باورپذیر هستند.
نام «کتابچهی شخصیت» ممکن است این تصور را ایجاد کند که باید صدها صفحه دربارهی شخصیت بنویسیم، اما در حقیقت، این کتابچه مجموعهای از سؤالات است که جزئیات مختلفی را دربارهی شخصیتها روشن میکند. بسیاری از این اطلاعات ممکن است هرگز مستقیماً در داستان مطرح نشوند، اما دانستن آنها به ما کمک میکند از خلق شخصیتهای تکبعدی و کلیشهای پرهیز کنیم.
به عنوان مثال، تصور کنید شخصیتی را خلق کردهاید که همیشه با صدای بلند صحبت میکند و دائم خشمگین است. پس از چندین بار تکرار این ویژگی، مخاطب احساس یکنواختی میکند و شخصیت تخت و تکراری به نظر میرسد. دلیلش این است که خشم بهتنهایی یک احساس سطحی است و در واقع، ریشه در احساسات عمیقتری مانند درد، سردرگمی، شرم یا حسادت دارد.
اگر بدانیم که منشأ اصلی خشم شخصیت چیست، میتوانیم آن را در رفتارهای ظریفتری نمایش دهیم. مثلاً به جای فریاد زدن، شخصیت ممکن است پاسخهای کوتاه و سرد بدهد، از تماس چشمی پرهیز کند یا عادت خاصی مانند لمس نامحسوس عینکش هنگام اضطراب داشته باشد.
همین جزئیات کوچک که در کتابچهی شخصیت ثبت میشوند، باعث میشوند شخصیتها واقعیتر و پیچیدهتر به نظر برسند. انسانها موجوداتی چندلایه و پیچیده هستند—پس شخصیتهای داستانی ما نیز باید چنین باشند.
در قسمت بعد، به بررسی چند پرسش کلیدی میپردازیم که به شما در طراحی کتابچهی شخصیت و خلق شخصیتهایی عمیق و باورپذیر کمک میکنند.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
هدایت شده از کتاب سفید 📚
📜 مسابقه نویسندگی زندگی با آیهها
فرصتی برای انس با آیههای قرآن
🔹 نحوه شرکت در مسابقه:
1️⃣ یکی از آیه های قرآن (از این فایل پی دی اف) را انتخاب کنید.
2️⃣بر اساس آن آیه، یک داستان کوتاه بنویسید.
3️⃣اثر خود را برای ما ارسال کنید(به شناسه @dabirKtbsefid)
📅 مهلت ارسال: تا پایان ماه مبارک رمضان
🔖 شرایط ارسال اثر:
✔️ متن ارسال شما در قالب داستان کوتاه باشد (دلنوشته، شعر یا قطعه ادبی پذیرفته نمیشود).
✔️ بین ۱۰۰۰ تا ۱۰,۰۰۰ کلمه باشد.
✔️ در پایان داستان، نام و نام خانوادگی خود را ذکر کنید.
🎁 جوایز نفرات برتر (رتبه ۱ تا ۵): کمکهزینه سفر به کربلا🤩 ✨
#زندگی_با_آیه_ها
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
رازهایی که بعد از فروش بیست میلیون نسخه کتاب فهمیدم 👇
من تا چهلسالگی نوشتن رو شروع نکرده بودم. اولش همهچی آزمون و خطا بود، ولی هیچوقت ناامید نشدم. توی ده سال گذشته، بیست تا کتاب پرفروش منتشر کردم. از صفر شروع کردم و کمکم بالا اومدم. حالا هر روز از اینکه میتونم از راه نوشتن کسب درامد کنم، خوشحالم. وقتشه که چیزایی که یاد گرفتم رو به بقیه هم بگم.
۱. اوایل نباید انتظار داشته باشید که عالی بنویسید. اولین پیشنویس بیشتر نویسندهها افتضاحه. نوشتن یه مهارته که باید یاد گرفت و تنها راهش تمرینه. یه جمله هست که میگه: «فقط نویسندههای بد فکر میکنن که فوقالعادهان.»
۲. حوصله داشته باشید. توی دنیای نشر همهچی خیلی کند پیش میره. خیلیها دقیقاً همون لحظهای که نزدیک موفقیتن، جا میزنن. شما جزو این دسته نباشید . اگه شغلی دارید، نوشتن رو به عنوان کار دوم انجام بدید و صبر کنید.
اگه راهی که رفتید هیچ مانعی نداره، احتمالاً به جایی هم نمیرسه. — فرانک کلارک
۳. نوشتن رو بخشی از زندگیتون کنید. به حرفهای بقیه گوش بدید، یادداشت بردارید. آدمها، هوا، نور، حس و حال فضاها رو زیر نظر بگیرید. کمکم اون نگاه خیرهای رو پیدا میکنید که انگار یه جای دیگهاید. این بهترین تمرین برای تقویت تخیلتونه.
۴. احساس نویسندهی قلابی بودن رو بیخیال بشید. همه این حس رو دارن. فکر نکنید فقط شما اینجورید.
۵. استمرار مهمترین چیزه. هر روز یه چیزی بنویسید، حتی اگه یه پاراگراف باشه. این تنها راهیه که باعث میشه یه کتاب رو تموم کنید. زمان نوشتن رو برای خودتون نگه دارید. من وقتی بچههام کوچیک بودن، توی ماشین مینوشتم، چون توی خونه یه لحظه هم نمیشد تمرکز کرد! (حتی سعی کردم توی حمام بنویسم، ولی هی در میزدن!)
آدما آیندهشون رو انتخاب نمیکنن، عادتهاشون رو انتخاب میکنن، و این عادتها هستن که آیندهشونو میسازن. — اف. ام. الکساندر
۶. همیشه یاد بگیرید، همیشه بخونید، همیشه بنویسید. هنوز هم بعد از سالها نوشتن، چیزای جدیدی یاد میگیرم. نباید توی یه سطح بمونید.
۷. با آدمهای مثبت بگردید. اگه دور و برتون کسی نیست، فضای آنلاین پر از آدماییه که بهتون انگیزه میدن. دنبالشون کنید، حرفاشون رو گوش بدید. من هر روز یه خورده حرفای انگیزشی میشنوم، چون ذهن آدم نیاز داره که مثبت بمونه. از آدمای منفی فاصله بگیرید.
۸. سبک خودتون رو پیدا کنید. هرچی مینویسید، باید از دل و جونتون بیاد. شما روبات نیستید. احساساتتون رو روی صفحه بریزید، خودتون رو جای شخصیتها بذارید.
۹. نوشتن یه کار جدیه، نه یه تفریح. اگه میخواید ازش پول دربیارید، باید جدی بگیریدش. برند شخصیتون رو بسازید. یک صفحهای برای خودتون توی شبکههای اجتماعی بسازید.
۱۰. لذت ببرید. استرس قاتل خلاقیته. از نوشتن لذت ببرید. رویای نویسنده شدن رو عزیز بدونید. همین رویا منو توی سختترین روزای زندگیم سر پا نگه داشت. به شک و تردید اجازه ندید جلو راهتون رو بگیره. اگه چیزی رو واقعاً بخواید، راهش رو پیدا میکنید.
✍️ کرولاین میتچل
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
🔸اثر برگزیده #شماره1 چالش داستان نویسی معکوس
نویسنده: سیده اکرم حسینی
همونطور که قول داده بودیم اثار برگزیده داستاننویسی معکوس رو براتون ویرایش میکنیم 🤩
و اما ویرایش این اثر👇
#داستان_ویرایش_شده
#داستان_نویسی_معکوس
لبخندی از جنس امید
در حال خودش بود که صدای دوستش او را به خود میآورد: «باید به آی سییو ۳ برویم، وضعیت آنجا خیلی بد است، کلی مریض جدید آوردهاند، پرستارها به نیروی کمکی نیاز دارند.»
با سر درد و خستگی مفرطی که در بندبند جانش رخنه کرده است، بلند میشود، با اینکه فضای غمگین و پر از بیمار بیمارستان حالش را بدتر میکند، اما میداند حالا که قدم در این راه گذاشته، باید رسالتش را انجام دهد.
هنوز چند قدم بیشتر برنداشته که پیرزنی با صورتی پر از اضطراب، آستین لباسش را میگیرد و با بغض میگوید: «شما را به خدا قسم میدهم که بچهام را نجات دهید، هنوز خیلی جوان است و...»
گریه مهلتش نمیدهد...
او چه میتواند به این مادر مضطر بگوید؛ بگوید که نه دکتر است نه پرستار؟ بگوید که او به اینجا آمده تا فقط به عنوان یک جهادگر اندکی امید به بیماران هدیه بدهد؟ بیمارانی که خیلی از آنها از شدت ترس و ناامیدی همه چیز را تمام شده میدانند؟
با اینکه خسته و کلافه است، اما دلش نمیآید که دل این مادر را بی قرارتر کند، با لبخندی بی رمق که از زیر ماسک قابل تشخیص نیست، میپرسد: «فرزندت کدام اتاق بستری است؟»
بعد از جواب زن، به او میگوید: «توکلت به خدا باشد مادر، من به او سر میزنم و شما هم تا میتوانید دعای هفتم صحیفه را با امید برای عزیز دردانهاتان بخوانید.»
گویا قولش به این مادر، توان تازهای به پاهایش داده است. قدمها را محکمتر برمیدارد و وارد بخش میشود.
به محض ورود، بوی تند الکل به مشامش میرسد. مطمئن است که تا آخر عمر از این بو متنفر میماند.
مثل روزها و هفتههای قبل، شرایط بد است. چند بیمار جدید آوردهاند که حالشان مساعد نیست.
از دکتر و پرستار تا نیروهای جهادی، همه در تکاپو و کار هستند.
مستقیم به سراغ تخت فرزند آن مادر مضطر میرود.
در ذهنش مادرهای مضطری را که میشناسد مرور میکند، از بانوی دو عالم فاطمهی زهرا و لحظهی بین درو دیوار تا مادر طفل شش ماههی کربلا، توسل به آنها صورتش را خیس از اشک و حالش را خوب میکند.
وقتی به کنار تخت بیمار میرسد، او با ماسک اکسیژن روی صورتش، آرام خوابیده است.
روی صندلی کنار تخت مینشیند و "دعای هفتم صحیفه سجادیه" را از تلفن همراهش با صدای نسبتا آرام با نوای علی فانی پخش میکند.
کمکم آرامش به بخش برمیگردد و سر و صداها آرامتر میشود.
زیر لب خدا را شکر میکند و زمانی که میخواهد از تخت دور شود، پسر جوان آرام پلکهایش را باز میکند و با لبخند کم جان اما امیدوار و با صدایی بریده بریده میگوید: «این چند روز هر بار با شنیدن این دعا که حتی اسمش را هم نمیدانم، قلبم پر از امید میشود و انگار جان دوباره به تنم برمیگردد. از شما ممنونم...»
او پسر را به لبخندی مهمان میکند و میرود تا خبر لبخند پسر را به مادرش برساند.
مادر گوشهای نشسته و قرآن میخواند.
او با چشمانش در چشمان مادر میخندد.
مادر با صورتی خیس از اشک برایش هزار و یک دعای خیر میکند.
همان طور که به بخش برمی گردد، از زیر ماسک"نفس عمیقی میکشد و با خودش میگوید: حالا همه چیز از نو آغاز می شود.
برای من قصهای دیگر
برای پیرزن، پسری از دم مرگ برگشته...
برای پسر جوان آغاز یک فصلی دیگر توام با امیدواری...
#زمانکرونا
#براساسواقعیت
✍️سیدهاکرمحسینی
کتاب سفید 📚
#داستان_ویرایش_شده #داستان_نویسی_معکوس لبخندی از جنس امید در حال خودش بود که صدای دوستش او را به
#یادداشت_ویراستار
با عرض سلام و احترام به شما نویسندهی جوان
خدا قوت بزرگوار، موضوع خوب و جالبی را انتخاب کردین، تبریک به شما 🌹
💫نکات رعایت شده در ویرایش داستان شما
۱. یکسان کردن زمان فعلها
۲. حذف جملاتی و اضافه کردن قسمتهایی برای قابل باور کردن بیشتر داستان
۳. حذف توضیحات اضافه