🌱🌸🌸🌸
🌸🌱
🌸
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یعقوب علیه السلام #قسمت_یازدهم
🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۱» 🔹
یعقوب علیه السّلام سفارش پدر را به دایی خویش رساند و آرزوی دامادی خود را به او اطلاع داد و گفت: راحیل را دیده ام، او در قلب من جایی برای خود باز کرده است.
امید من این است که با او ازدواج کنم و رابطه شایسته خویشاوندی خود را با لابان احیاء کنم.
لابان به یعقوب گفت: به دیده منت درخواست تو را انجام می دهم و برای تحقق آرزوهای تو تلاش می کنم، اما شرط ازدواج با دختر من این است که هفت سال برای من چوپانی کنی، تا این مدت مهر دختر من باشد، تو در طول این هفت سال تحت حمایت من بسر می بری و از مهر و محبت من برخورداری.
یعقوب علیه السّلام شرط چوپانی را پذیرفت و به گوسفندچرانی مشغول شد و گذشت ایام، آرزوهای شیرین او را پرورش می داد و نور امید همواره دل او را روشن و منور می ساخت.
راحیل کوچکترین دختر لابان بود و لیا از جهت سن بزرگتر از خواهر خود راحیل بود ولی از جهت زیبایی اندام و سیمای نیکو شاید بعد از خواهرش قرار می گرفت.
(ادامه دارد...)
#ازدواج_یعقوب علیه السلام!
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
----------------🌱🪴🌱-------------
با من همراه باش 👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh