#نقاشی نقاشی با دست👌🌹 ما را به دوستانتان معرفی کنید 👇 ما بچه‌های امام حسینیم 🇮🇷🇵🇸 @kuodakemellateemamhosein

#داستان_آدم_و_حوا کلیپ داستان آدم و حوا ✔️ ما بچه‌های امام حسینیم 🇮🇷🇵🇸 @kuodakemellateemamhosein

🌸🍃🌸🍃 فرزند پروری ‏خواندن بیوگرافی بزرگان برای نوجوانان فوق العاده باارزش است برای اینکه به زندگی شان جهت و هدف می دهد . ما بچه‌های امام حسینیم 🇮🇷🇵🇸 @kuodakemellateemamhosein

#قصه_صوتی 🌸موش‌های صحرایی مزاحم در سال های دور شهر کوچک و قشنگی بود که کنار رودخانه ای زیبا قرار داشت. ما بچه‌های امام حسینیم 🇮🇷🇵🇸 @kuodakemellateemamhosein

هندوانه و آب آن برای کودکان زیر ۱ سال ممنوع است! ⛔️ هندوانه نفاخ است و موجب دل درد کودک میشود اما برای کودکان بالای ۲ سال اگر بین ۲ وعده غذایی مصرف شود، حکم تب بر را دارد. ما بچه‌های امام حسینیم 🇮🇷🇵🇸 @kuodakemellateemamhosein

#روز_مباهله #شعر_کودکانه سلامِ من به بچه های شیعه🌼 که دنبالِ حقیقتن همیشه می خوام بِگم یه قِصّه من بَراتون💐 عوضْ بِشه یِکم حال و هواتون یه قِصّه از یه روزِ خیلی مهم🌷 نَگی یه وقت نگفتی این و بِهم یه شهری بود به اسمِ شهرِ نَجْران🌸 مسیحی بودن همه ، نَه مسلمان یه روز پیامبرِ خدا مُحَمَّد🍃 یه نامه داد بَراشون از محبت دعوت بِشَن به دینِ خوبِ اسلام🌺 به دینِ مهر و دینِ عشق و اِکرام ولی قبول نکردن و با اصرار🌻 اسلام و دینِ ما رو کردن انکار خدا بِگفت به حضرتِ محمد🍀 مُباهِلِه بِکُن با اون جماعت یعنی که مردمانِ شهرِ نجران🌷 بیان و با پیامبر و عزیزان دُعا کُنن خدا عذاب کُنه اون🌹 کسی رو که نبوده حق باهاشون روزِ مُباهِلِه رسید و نجران🌼 دیدن پیامبر اومده چه خندان دستِ امام حسن رو تویِ دستاش🌴 امام حسین رو هم آورده همراش حضرتِ زهرا و علی رو هم با🎋 خودش آورده بود به همراه مسیحی ها وقتی دیدن که احمد🌷 رسیدْ با خانواده اش به مقصد ترسیدن و گفتن با هم که حتما🌹 حق با پیامبرِ خداست و قطعا باید به هر چه او بِگُفت کُنیم گوش این روز رو هرگز نکنیم فراموش💐 🌷 #مباهله

🔰 دخترها از هفت سالگی، مامان بشن خانم دکتر لواف ✅تربیت با بازی کردن آمیخته شده #تربیت_فرزند ما بچه‌های امام حسینیم 🇮🇷🇵🇸 @kuodakemellateemamhosein

🎈 نقاشی ماهی #نقاشی ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌ما بچه‌های امام حسینیم 🇮🇷🇵🇸 @kuodakemellateemamhosein

#داستان_متنی_لبخند_مداد_سیاه آقای نقاش یک بسته مداد رنگی خرید و روی میزش گذاشت. مداد رنگی ها توی جعبه خوشحال بودند و منتظر بودند تا نقاشی شروع بشه. هر کدومشون به کارهای خودشون افتخار می کردن. مداد آبی گفت من بلدم دریا رو رنگ کنم. مداد سبز گفت من بلدم چمن ها رو رنگ کنم. مداد زرد گفت من هم خورشید رو رنگ می کنم مداد قهوه ای گفت من هم بلدم ساقه ی درختها و کوهها رو رنگ  بزنم. اما مداد مشکی ساکت بود و هیچی نمی گفت . مداد آبی با لحن مسخره به مداد سیاه گفت تو چی رنگ می کنی؟ زرد گفت اون هر چی رو رنگ کنه سیاه می شه. بهتره هیچی رو رنگ نکنه سبز گفت مداد سیاه فقط بلده تاریکی رو رنگ کنه هیچ کس تاریکی رو دوست نداره . قهوه ای گفت اصلا من نمی فهمم جعبه ی مداد رنگی چه احتیاجی به مداد سیاه داره. مداد سیاه دلش شکست و فکر کرد یک مداد دست و پا چلفتیه. طولی نکشید که نقاش به سراغ جعبه ی مداد رنگی اومد و در جعبه رو باز کرد و بدون معطلی مداد سیاه رو برداشت و با مداد سیاه ،چمن و دریا و درخت و کوه و خورشید کشید . بعد مدادهای رنگی رو برداشت و یکی یکی نقاشیهاش رو رنگ کرد . وقتی نقاشی آماده شد، نقاش، مداد رنگی ها رو سر جاشون گذاشت و در جعبه رو بست تا استراحت کنند. همه ی مدادها کارهای مفیدی انجام داده بودند و خسته بودند، اما مداد سیاه از همه خسته تر بود. آخه بیشتر از همه کار کرده بود. مداد سیاه در حالیکه لبخند به لب داشت به خواب رفت. مدادهای رنگی با خودشون فکر کردن بهتره در اولین فرصت از مداد سیاه معذرت خواهی کنند. اونها فهمیدند همه ی رنگها زیبا هستند و هر کسی با هر رنگی که داره می تونه کارهای مفیدی انجام بده و هیچ کس بی فایده نیست. ‌ ‍#قصه_متنی ما بچه‌های امام حسینیم 🇮🇷🇵🇸 @kuodakemellateemamhosein

نام قصه: لاک پشتی که دریا نداشت #قصه_شب ما بچه‌های امام حسینیم 🇮🇷🇵🇸 @kuodakemellateemamhosein