eitaa logo
ما بچه‌های امام حسینیم 🇵🇸🇮🇷
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
5.8هزار ویدیو
35 فایل
تبادل و تبلیغ: @MAHSA_13922 نظرات،انتقاد و پیشنهاد: شهرام شهباززاده ۰۹۳۸۷۳۴۲۹۴۶ @Shahr_sh @Shahr_sha گروه عکس کودک: https://eitaa.com/joinchat/3903128318C8edfa77a63
مشاهده در ایتا
دانلود
رئوف اسم پسر بچه ای بود که با خانواده اش، در شهر مشهد زندگی میکردند. یک روز رئوف با مادر بزرگش میخواستند بروند حرم امام رضا ع برای زیارت. وقتی که سر کوچه شان رسیدند، صدای کوچولویی شنیدند. نگاه کردند و دیدند یک گربه کوچولو پایین دیواری رو زمین افتاده، و با ناله میو میو میکند. مامان گربه هم بالای دیوار ایستاده و با ناراحتی میو میو میکند. معلوم بود که بچه گربه از دیوار افتاده پایین و مامان گربه نمی تواند بچه را ببرد بالای دیوار پیش خودش. مادربزرگ یک تکه پارچه به رئوف داد. رئوف جلو رفت، بچه گربه را خیلی آرام برداشت و گذاشت توی پارچه و آن را گره زد. گره پارچه را گرفت به دستش و با کمک مادربزرگ از دیوار کمی بالا رفت. دستش که به لبه ی دیوار رسید، پارچه را همانجا گذاشت و لای آن را باز کرد تا بچه گربه برود پیش مامانش. بعد پایین پرید و دوتا دستهایش را به هم مالید. مادربزرگ خندید و گفت: قربان نوه ی مهربانم بروم که اسمش هم به کارهایش می آید. رئوف پرسید یعنی چی؟ مادربزرگ گفت: رئوف، یعنی مهربان. مثل تو که با این بچه گربه مهربان بودی. رئوف خندید. بعد با هم رفتند به حرم. وقتی که آنجا رسیدند ، به امام سلام دادند. مادربزرگ آهسته گفت: السلام علیک یا امام رئوف. رئوف پرسید: با من بودید؟ مادربزرگ گفت: نه، به امام رضا ع سلام دادم. ایشان هم خیلی مهربان بودند. هم با آدمها، هم با حیوانها. با همه. برای همین به ایشان امام رئوف میگویند، یعنی امام مهربان. رئوف یکهو چیزی یادش آمد و گفت: آها! من قصه ی ضامن آهو را بلدم! امام مهربان. بعد خندید و ادامه داد:چقدر خوب که من هم مهربانم! مثل امام رضای مهربان! ما بچه‌های امام حسینیم 🇮🇷🇵🇸 @kuodakemellateemamhosein