eitaa logo
کوثر ولایت( #همه‌ماخادم‌الرضائیم )
48 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
48 فایل
حضرت امام رضا(ع): خدا رحمت كند كسى را كه امر ما را احياء كند، يكى از اصحاب سؤال كرد چگونه امر شما زنده میگردد؟ فرمود: دانش ما را میآموزد و به مردمان تعليم میدهد بدرستى اگر دانسته‏‌هاى زيباى ما را دريابند از ما پيروى میكنند. معانى الاخبار، ج 1، ص 174.
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 🥀حنجره معصوم: (علیه السلام) ▪️عصر عاشوراست. هیچ کس نیست: نه عباس، نه بریر، نه عابس، نه اکبر و قاسم و نه هیچ یار و همراهی دیگر. سید الشهدا (علیه السلام) به یاری خواهی فریاد می زند: ◾️«آیا کسی هست برای خدا یاورمان باشد؟ آیا یاوری هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟» ▪️صدای گریه علی اصغر در خیمه اوج می گیرد؛ یعنی من هستم یعنی هنوز آخرین سرباز در خیمه است! امام به سمت خیام می آیند و می فرمایند: «خواهرم، شیرخوار را بیاورید.» سپس در مقابل سپاه می ایستند و علی اصغر را بر فراز دست می گیرند. یعنی ممکن است به خاطر علی، از سنگستان دلها چشمه کوچک عاطفه ای بجوشد؟! صدای امام در میدان می پیچد: ◾️«آخر گناه این کودک چیست؟ کدامین شما را آزرده است؟! اگر به من رحم نمی کنید به کودک رحم کنید!» ▪️عمربن سعد نگران و هراسان است و حرمله زانو می زند و تیر رها می شود. فواره گلوی علی‌اصغر می جوشد و خون در مشت حسین (علیه السلام) به آسمان افشانده می شود. نک: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص 1374 تا 1378 📗منبع: کاری ازآستان قدس رضوی
🏴 🥀تکیه گاه کاروان کربلا: علیه‌السلام ■ (ع)کمالات ظاهری وباطنی بسیاروقامتی رشید،چهره‌ای زیبا وشجاعتی کم نظیر داشتندبخاطر سیمای جذابشان به قمربنی‌هاشم مشهوربودند مقام (ع)تابه آنجاست که امام معصوم به ایشان میگویند:جانم به فدایت! شب که‌دشمن قصدحمله داشت. سیدالشهدا(ع)فرمودند: ای عباس،جانم به فدایت!برووازآنان بپرس که چه شده وچه اتفاقی افتاده است؟ عصرعاشوراهم که ازرزم آوران،فقط (ع) وامام حسین(ع)مانده بودندحضرت عباس(ع)نزدامام رفتندتااجازه جهادبگیرند.سیدالشهدا(ع)فرمودند: ای برادر،توپرچمدارمن هستی!‌ حضرت عباس(ع)عرض کرد: سینه‌ام ازمنافقین به تنگ آمده است!بگذارتابه خون خواهی شهیدانمان به میدان روم. ■بعد ازشهادت عباس(ع)امام حسین(ع)درکنار پیکربرادرفرمودند: برادرم اباالفضل! اکنون کمرم شکست ورشته تدبیرم گسست. سپس،درحالیکه اشک برگونه ومحاسن داشت،برادررابوسید. امام سجاد(ع)فرمودند: برای عباس(ع)نزد خداوندتبارک وتعالی مقامی است که همۀ شهدابه آن غبطه میخورند. نک:مرتضی آقاتهرانی،یاران شیدای حسین،ص۲۸۰تا312
🏴 🥀نوجوان کربلا:  (علیه السلام) ■ نوجوانی نابالغ بود. به همین دلیل امام موافقت نمی کردند به میدان نبرد برود؛ اما سرانجام با اصرار زیاد اجازه جهاد گرفت. ■حمید بن مسلم می گوید: نوجوانی چون پاره ماه در وسط میدان کربلا برای مبارزه طلوع کرد. او پیش می رفت و شمشیر می زد که ناگاه بند کفشش پاره شد. قاسم ایستاد تا بند کفشش را محکم کند؛ یعنی جمعیت فراوان سپاه دشمن، جرات پیش آمدن برای مبارزه را نداشت و قاسم، آن هزار جنگنده را به حقیقت بی اعتنا می نگریست! در گرماگرم نبرد، ناگهان ضربه ای به فرق مبارک قاسم خورد که در اثر آن با صورت به زمین خورد و فریاد برآورد؛ «عموجان» امام حسین (علیه السلام) به سرعت خود را به قاسم رساند. زمان اندکی گذشت و گرد و غبار فرو نشست. قاسم پاهایش را به زمین می سایید و در حال پر کشیدن به ملکوت اعلی بود. پس از شهادت این نوجوان، سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: « بر عمویت سخت است که او را بخوانی و پاسخت نگوید یا پاسخت دهد ، اما آن پاسخ، تو را نفعی نرساند!»  نک: مرتضی آقاتهرانی،یاران شیدای حسین، ص270-271
🏴 🥀ستاره‌ای بر سینه خورشید: (ع) ▪️ فرزندامام مجتبی(ع)کودکی۱۱ساله بود و روزعاشورا درخیمه‌گاه با زنان بسر میبرد. ▪️امام حسین(ع)ازشدت جراحات برزمین افتاده بودندودرمحاصره دشمن بودندکه عبدالله ازخیمه بیرون دویدو شتابان به جانب امام‌رفت. سیدالشهدا(ع)به حضرت زینب(س)فرمودند: خواهرم! اورانگه دارید. عبدالله درحالیکه زینب اورا گرفته بود، فریادزد: سوگندبه خدا ازعمویم جدا نمیشوم! سپس به سختی ازدستان عمه‌اش زینب جداشد و به میدان رفت. هنگامیکه ابجربن‌کعب شمشیر خودرا بسوی امام پائین آورد.عبدالله فریادزد: ای ناپاک زاده، وای برتو! میخواهی عمویم را بکشی؟! ▪️این را که گفت، دستش را پیش آورد تا ضربه‌ رااز امام دورکند، ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد. فریادعبدالله به«وا اُمتاه!» بلندشد. امام اورا به سینه چسبانیدندوفرمودند: ای فرزندبرادرم! برآنچه به تورسیده است،صبرکن و آنرا حساب خیربگذار. ▪️سرانجام عبدالله درآغوش امام حسین(ع)بدست حرمله به شهادت رسید. نک: مرتضی آقاتهرانی،یاران شیدای حسین، ص320-321.
🏴 🥀 سلام‌الله‌علیها زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید،دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید. امام راضی نشده و مخالفت می نماید. عقیله بنی هاشم، زینب کبری(س) بی درنگ عرض میکند: برادر به حق مادرم، اذن میدان به فرزندان خواهرت بده. ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد: به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند. نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است را ترک کردند و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید. پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد: اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر طیار هستم که از سر صدق به شهادت رسیدو در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است. عـون پس از نـبردی دلیرانه به دست عبدالله بن قُطنَه به شهادت رسید و فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد. کانال تلگرامی محرم و صفر👇 @mohramvasafar
🏴 🥀 سلام‌الله‌علیها زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید،دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید. امام راضی نشده و مخالفت می نماید. عقیله بنی هاشم، زینب کبری(س) بی درنگ عرض میکند: برادر به حق مادرم، اذن میدان به فرزندان خواهرت بده. ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد: به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند. نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است را ترک کردند و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید. پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد: اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر طیار هستم که از سر صدق به شهادت رسیدو در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است. عـون پس از نـبردی دلیرانه به دست عبدالله بن قُطنَه به شهادت رسید و فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد. کانال تلگرامی محرم و صفر👇 @mohramvasafar
🏴 🥀سفیر تنها:  پله پله بالا می رود. این قصر، پروازگاه اوست و نردبان صعودش به بهشت. تا وصل فاصله ای نیست. چهارشنبه نهم ذی الحجه است. حسین (علیه السلام) در راه است و او در پشت بام قصر کوفه. به بکربن حمران می گوید: « بگذار دو رکعت نماز بخوانم.» می خواند. زود و کوتاه می خواند؛ بعد می گرید و می گوید: « خدایا، این بیدادگرترین و شرورترین قوم را مجازات کن؛ چرا که دعوتمان کردند و حق  ما را زیر پا نهادند و به ریختن خونمان برخاستند!». انگار نه انگار که او مسلم بن عقیل، فرستاده حسین (علیه السلام) به کوفه است! از پشت بام صدای هلهله می آید. دیروز به او چنگ زدند و امروز، سنگ و نیرنگ!  دیروز تکیه گاهشان بود و امروز حتی دیوار هم برای او تکیه گاه مطمئنی نیست! امروز کوفه سلام، کوفه دشنام شده است. جاده را می نگرد. غبار را می کاود تا شاید حسین خویش را بیابد. فردا عید قربان است و پیشاهنگ قربانیان و ذبیح نخستین کوفه. نک: محمدرضا سنگری، آیینه داران انقلاب، ج1، ص280 منبع: کاری ازآستان قدس رضوی
🏴 🥀شیخ شهید: ▪️سید الشهدا (علیه السلام) آخرین پرچمی را که بعد از تقسیم پرچم ها در کف داشتند، به شوق برداشتند و فرمودند: « آن که باید این پرچم ار در کف داشته باشد، می رسد!» ▪️سردار پیر از راه رسید تا در فردای عاشورا فرمانده جناح چپ سپاه حسین باشد. روز عاشورا امام را به فرماندهی جناح چپ گماشتند و هنگام اذان ظهر به او فرمودند: «ای حبیب، از دشمن فرصتی بخواه تا نماز بخوانیم.» ▪️حبیب از لشکر عمر سعد درنگ خواست؛ ولی حصین بن تمیم فریاد زد: « نماز شما پذیرفته نیست.» ▪️حبیب خشمگین پاسخ داد: « نماز از آل رسول قبول نیست و از شما پذیرفته است؟!» حصین تیغ کشید و راهی میدان شد. حبیب نیز اذن از میدان گرفت و بر دشمن چیره شد؛ ولی دیگران به کمک حصین آمدند و دیری نپایید که سر پیرمرد اصحاب به دنبال اسب، در میدان طواف می کرد. امام بالای پیکر حبیب آمدند و چنین فرمودند: ◾️« ای حبیب، خدا برکتت داد! چه گزیده مردی بودی؛ هر شب را به سپیده می رساندی و آغاز قرآن را به پایان». نک: محمدرضا سنگری، آِیینه داران آفتاب، ج2، ص906 تا 913 📗منبع: کاری ازآستان قدس رضوی
🏴 🥀🏴آزاده در دنیا و آخرت: ▪️دشت کربلا دو سو بیشتر ندارد: سعادت یاشقاوت. پاکی یاپلیدی، بهشت یاجهنم،حسین(ع)یاعمربن سعد! ▪️حر کجا ایستاده بود؟ چه باید میکرد؟ ■ پشت سر امام به نماز ایستاد.هنگام مذاکره فرزند پیامبر را به تسلیم خواند وبه مرگ تهدید کرد! امام برسرش خروشید: مادرت به عزایت بنشیند! چه میخواهی بکنی؟ و اوگفت: اگر فرزند فاطمه نبودی.پاسخت میگفتم. ▪️در روز عاشورا،صدای مظلومیت حسین(ع)وجدان خفته اش را بیدار کرد. اندکی بعد،چکمه آویزانِ گردن بر درخیمه مولا ایستاد: آقای من! آیا خداوند توبه مرا می‌پذیرد؟ پاسخ دلنشین امام،آبی بودبرآتش دلش: آری،توبه‌ات را میپذیرد وازگناهت میگذرد. ▪️اجازه جانبازی خواست وسیدالشهدا(ع)اورا آزادخواندند: توآزادی حر،هرچه میخواهی بکن. بعدازمبارزه‌ای نفس‌گیر نیزه برسینه حر فرودآمد.برزمین افتادوازهوش رفت.چشمش راکه گشود سرش رابرزانوی امام عاشقان دیدکه فرمودند: توحرّی،همانگونه که مادرت تورانامید.تودر دنیا وآخرت آزاده‌ای! نک: محمدرضاسنگری،آیینه داران آفتاب،ج1،ص640تا647 📗منبع:کاری ازآستان قدس رضوی
🏴 🥀رسته ازتردید: ▪️روزیکه ازمکه بیرون آمد،سرهمراهی امام(ع)نداشت ومیگفت: من بردین عثمانم ومراباحسین وعلی کاری نیست. کاروان زهیروکاروان امام(ع)همزمان ازمکه بسمت کوفه راه افتادند.زهیردرطول مسیرازرویارویی باامام اِباداشت.اودرمنزل زَرود،خیمه افراشته بودکه کاروان امام رسید. امام پرسیدند:اینجا خیمه گاه کیست؟ گفتند: زهیربن قین بجلی. امام(ع)فرمودند:سلام مرابه اوبرسانیدوبگوییدفرزندفاطمه به همراهی‌ات میخواند. ▪️همسرزهیرسفره انداخته بودکه ازپشت خیمه صدای پیک امام برخاست.: سلام ای زهیر.مولایم حسین تورادعوت کرده، دست زهیر لرزید.مانده بود که برسردوراهی یقین وتردیدورفتن وماندن،کدام را برگزیند! همسرش نهیب زد:برخیزمرد!فرزندفاطمه تورادعوت کرده! ▪️زهیربرخاست ونزدامام رفت.مولابه اشتیاق کسیکه مسافرش راپس ازسالها هجران زیات میکند،ازاواستقبال کردند.حرفهایی ردوبدل شد وازخیمه امام که بیرون آمد،دیگر خبری ازتردید در چهرۀ زهیر نبود.اینک اوفرماندۀ جناح راست سپاه فرزندفاطمه(س)بود. نک:محمدرضاسنگری،آیینه داران آفتاب،ج2،ص 966تا968 📗منبع: آستان قدس رضوی
🏴 🥀برادری در مقابل برادر: ▪️عمرو بن قرظه، روز ششم محرم، از کوفه به خیل عاشقان ثارالله پیوست.برادرش علی بن قرظه نیز همراه سپاه عمر سعد به کربلا آمد.دو برادر رودرروی هم قرارگرفته بودند. عمرو برادر خود را نصیحت کرد تاشاید به سید الشهدا ع بپیوندد اما نپذیرفت. ▪️ظهرعاشورا که امام حسین(علیه‌السلام)به همراه اصحاب،نماز جماعت را بجا آوردند،عمرو و گروهی دیگر درصفی پیش روی نمازگزاران بستند تا ازجان امام واصحاب پاسداری کنند.نماز که به پایان رسید.عمرو برزمین افتاد.نیم رمقی دراو باقی مانده بود. وقتی سر خود را بر زانوی امام گذاشت،آخرین توانش را بکار برد وگفت: «آیا به پیمان خویش وفا کردم ای پسر پیامبر؟» امام حسین(علیه‌السلام)فرمودند: «آری عمرو،توخوب یاری بودی.توپیش ازما به بهشت رسیدی.سلام مرا به رسول خدا برسان.به او بگو من نیز اندکی دیگر،به دیدارش خواهم شتافت.» نک: محمدرضا سنگری، آِینه داران آفتاب، ج2، ص 939 تا 946 📗منبع: آستان قدس رضوی