eitaa logo
لَعلنَا
135 دنبال‌کننده
52 عکس
2 ویدیو
21 فایل
تاملاتی طلبگی در مسیر اعتلای ایران اسلامی ( امید است این نوشته ها زمینه ای در ما ایجاد نماید برای تفکر و عزم)(این یادداشت ها هر چند بعضا جهت عام می توانند داشته باشند لکن بیشتر ناظر به فضای فرهنگی شهر زرین شهر است) یاسر مرکزی
مشاهده در ایتا
دانلود
درباره مرگ.aac
36.53M
✳️درباره مرگ ✳️ به مناسب درگذشت طلبه عزیز و خوش خلق «شیخ علی باقریان»
اربعین امسال بخصوص برای اونایی که هر سال راهی می شوند ( حالا از سر عادت یا درد ) چه فرقی می کند؟ چطور میشه کربلای امسال رو با غزه فهمید؟ قصد عدالتخواهی بازی ندارم. اصلا حرفم چیز دیگری است. ولی من که هر کاری کردم نتونستم کربلا برم. غزه داره چیکار می کنه با ما ؟ حواسمون هست؟
ربط بعضی چیزها را نمی شود به راحتی فهمید. اصلا فهم شان با تجزیه و تحلیل های رایج مفهومی ممکن نیست. گویی تا در موقعیتش آرام و قرار نگیری با هزاران کتاب و جلسه نمی توانی از رمز و رازشان سر در بیاوری. رابطه و نسبت کربلا و غزه از این جنس است. می شود البته مقاله ها و پژوهش ها در مظلومیت مردم غزه و استقامت مثال زدنی شان نوشت و چاپ کرد اما زیر این قبه نشستن ماجرای دیگری دارد. علی الظاهر سازه ای بیش نیست اما قصه دارد این قبه. تا زیر این گنبد قدس ننشینی و چشم انتظار زائران کربلا نباشی قصه کربلا و غزه برایت رخ نمی نماید. اینجا زیر این قبه اگر بنشینی شاید بتوانی ذره ای و فقط ذره ای از این جمله را دریابی : غزه آری کربلا گشته است امروز .
«غزه در انتظار کربلا» و «کربلا در انتظار غزه» شاید این مرتبه پنجم یا ششم باشد که می خواهم از غزه و کربلا و اربعین امسال بنویسم. البته هر بار هم چیزهایی نوشته ام اما به جایی که می رسید از خودم پرسیدم که چه؟ قبلا نوشتن حقیقتا برایم تفکر و آزمایش بود. یعنی آنچه را بودم با نوشتن عیان می کردم. اما الان حس و حال آزمایش را هم ندارم. اگر الان دوباره درباره غزه و اربعین می نویسم فقط یک دلیل دارد و آن هم تفصیل یادداشت کوتاه قبلی ام بوده که در حال و هوای قبه قدس موکب اوزونبلاغ نوشتم. دوستی آن نوشته را زاییده تعلقات تشکیلاتی ام دانسته بود. رفیق شفیق دیگری گفته بود تو برای فرار از نیهیلیسم این حرف ها را نوشته ای. قصد ندارم به این حرف ها جواب دهم. می نویسم تا شاید بتوانم مخاطب را در حال و هوای خودم شریک گردانم. من از حال و هوای خودم وقتی زیر آن قبه می نشستم گفتم. و البته که نمی خواهم و نمی توانم آن را مأمن و وثاقی برای فرار از پوچی و روزمرگی قرار دهم. چون همان موقع که در این حس و حال بودم یک وجه تردید قوی هم در ذهنم جولان می داد. القصه که حتی به بعضی از دوستان هم گفتم : «دعا زیر این قبه هم مستجاب است». این جمله را بدعت نپندارند. نمیخاستم در مقابل قبه امام حسین علیه السلام چیزی علم کنم. من این قبه را در افق کربلا می‌دیدم. اصلا موکب انتظار زائرین کربلا مگر می تواند در افق کربلا نباشد؟ شاید جور دیگری هم بتوان گفت : من کربلا را در افق غزه می بینم. اگر کربلا سرچشمه حیات است، غیر از غزه در کجای دنیا می توان ردپای حیات را جستجو کرد. به قول سید رسول فاطمی : تمام عالم ویران است و غزه آباد. البته آن جمله امام همچنان پابرجاست که فرمود: "راه قدس از کربلا می گذرد". چون تا کربلایی نشویم راهی به رهایی از اسرائیل نخواهیم داشت. غزه در انتظار کربلاست. غزه در انتظار کربلایی هاست. آری من در آن موکب و در زیر آن قبه به انتظار کربلایی بودم تا مرا از اسرائیل آزاد کند. در انتظار کربلایی هایی نشسته بودم تا در برق چشمانشان رهایی خودمان و غزه را از شر اسرائیل ببینم. در حقیقت در انتظار خودی بودم که از آن کربلا بازگشته است. اینها تحلیل های اتوکشیده ذهنی نیست. اینها آرزوها و تمناهای من است و مگر نفرموده اند : «اَلشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ» این وعده حاج قاسم است که : «قدس امکان ندارد آزاد شود جز با پرچم داری شیعه» . او که نمی خواست در ساز کوک شده اختلاف شیعه و سنی بدمد و به اصطلاح تشیع را باد کند. او از حقیقتی در شیعه حرف می زند که در کربلا رخ نمایان تر کرد. همه این قصه ها به همان قبه بر میگشت. با این تفاصیل چگونه می توانستم در پیاده روی اربعین شرکت کنم؟ و آنها که رفتند آیا غزه را در کجا دیدند؟ در پرچم فلسطینی که زائرین به کوله و لباس خود چسبانده بودند؟ اربعین بعد از غزه با اربعین قبل از غزه تفاوت ها دارد. اتفاق عظیمی با غزه در عالم وجود افتاده است. به تعبیر آقا عظمت اسلام امروز در غزه هویداست. بزرگترین و بلندترین پرچم عظمت اسلام در غزه به اهتزاز در آمده است. اما ما دیگر توان درک «عظمت» و «عزت» را نداریم. عظمت فهمی خودش مقوله ایست عظیم. غزه در اوج قله عظمت است امروز و ما کجا و غزه کجا !؟ همه اینها حس و حال و انتظاری است اجمالی که در وجودم خلجان دارد و نمی دانم تا چند روز دیگر همچنان چنین حس و حالی داشته باشم یا نه. ولی احساسم این است که با غزه افق جدیدی می تواند در فهم ما از دین گشوده شود و در فهم و نسبت مان با کربلا نیز. اگر چنین حال انتظاری در ما بوجود آمده باشد چگونه می توانیم همچون سال های قبل به مشایه اربعین برویم؟ واقعا حضوری حس می کنیم؟ من فکر می کنم اگر به این مسأله التفاتی نداشته باشیم دوباره گرفتار مناسک می شویم. و این هم زاییده نیهیلیسم عمیق و ضخیمی است که زمان و زمانه ما را در بر گرفته است. آری از نیهیلیسم راه گریزی نیست. نیست انگاری یک رای و نظر نیست که بر ما عرضه شود تا مهر تایید بگیرد یا ردش کنیم و به سمت دیگر رویم. نیست انگاری یک تاریخ است. و ما و همه اعتقادات و مناسک مان در معرضش هستیم. از قضا من می خواستم گرفتاری خودم به نیهیلیسم را در ماجرای غزه و کربلا دریابم. و الا من اصلا در موضع نقد و تخطئه کربلا رفته ها نیستم. اصلا به من و ما چه ربطی دارد که دیگران چرا یا چگونه رفته اند؟ این نوشته ها هم شاید حکم دعوت داشته باشند وگرنه در خط به خط و کلمه به کلمه اش می توان خدشه کرد. دعوت به ناگفته هایی که خودم هم عاجز از بیانش هستم و الا دیگر ناگفتنی نبود. خلاصه که : «غزه در انتظار کربلا و کربلا در انتظار غزه نشسته است.»
برشوراندن قدرت تفکر این بعثت در واقع دعوت مردم به عرصه‌ی تربیت عقلانی و تربیت اخلاقی و تربیت قانونی بود. اینها چیزهائی است که زندگیِ آسوده و رو به تکامل انسان به آنها نیازمند است. در درجه‌ی اول، تربیت عقلانی است. یعنی نیروی خرد انسانی را استخراج کردن، آن را بر تفکرات و اعمال انسانْ حاکم قرار دادن، مشعل خرد انسانی را به دست انسان سپردن، تا راه را با این مشعل تشخیص بدهد و قادر بر طی کردن آن راه باشد؛ این اولین مسئله است؛ و مهمترین مسئله هم همین است. علاوه بر اینکه در درجه‌ی اول در بعثت پیغمبر، مسئله‌ی عقل مطرح شده است، مسئله‌‌ی دانائی مطرح شده است، در سرتاسر قرآن و تعالیم غیر قرآنیِ پیغمبر هم، هرچه شما نگاه میکنید، می‌بینید تکیه‌ی بر عقل و خرد و تأمل و تدبر و تفکر و این گونه تعبیرات است؛ حتّی در روز قیامت از زبان مجرمان، قرآن میفرماید: «لو کنّا نسمع او نعقل ما کنّا فی اصحاب السّعیر»؛(۱) علت اینکه ما دچار آتش دوزخ شدیم، این است که به عقل خود، به خرد خود مراجعه نکردیم، گوش نکردیم، دل ندادیم؛ لذا امروز که روز قیامت است، به این سرنوشت ابدی تلخ مبتلا شدیم. در کارنامه‌‌ی همه‌ی پیغمبران، در زندگی همه‌ی پیغمبران - این مخصوص پیغمبر خاتم هم نیست - دعوت به عقل در درجه‌ی اول است. البته در اسلام این قویتر و روشنتر و واضح‌تر است. لذا امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در علت بعثت انبیاء میفرماید: «لیستأدوهم میثاق فطرته» تا به اینجا که: «و یثیروا لهم دفائن العقول»؛(۲) گنجینه‌های عقل را، خرد را استخراج کنند. این گنجینه‌ی خرد در دل من و شما هست. اشکال کار ما این است که مثل آن انسانی هستیم که بر روی گنجی خوابیده است، از آن خبر ندارد و از آن بهره نمیبرد و از گرسنگی میمیرد. وضع ما اینجور است. به عقل وقتی مراجعه نمی‌کنیم، عقل را حَکم وقتی قرار نمی‌دهیم، عقل را تربیت وقتی نمی‌کنیم، زمام نفس را به دست عقل وقتی نمی‌سپریم، وضع ما همین است. این گنجینه در اختیار ما هست، اما از آن استفاده نمی‌کنیم. آن وقت از بی‌عقلی و از جهل و عوارض فراوان آن دچار مشکلات فراوان زندگی در دنیا و در آخرت می‌شویم. لذا در حدیثی نبی مکرم اسلام (صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم) فرمود: «انّ العقل عقال من الجهل»؛عقل عقال جهل است. عقال آن ریسمانی است که به پای حیوان - شتر یا غیر شتر - میبندند که حرکت نکند، قابل کنترل باشد. میفرماید عقل عقال جهل است؛ این پای‌بندی است که مانع میشود از اینکه انسان با جهالت حرکت کند. بعد میفرماید: «و النّفس کمثل اخبث الدّواب»؛ نفس انسان مثل شرورترین حیوانات است؛ مثل شرورترین چهارپایان است؛ نفس این است. «فان لم تعقل حارت»؛(۳) وقتی این نفس را عقال نکردید، مهار نکردید، کنترلش را در دست نگرفتید، سرگردان میشود؛ مثل حیوان وحشی‌ای که نمیداند کجا میرود، سرگردان میشود؛ با این سرگردانی است که مشکلات به وجود می‌آید برای انسان در زندگی شخصی خود، در زندگی اجتماعی خود و برای یک جامعه‌ی انسانی. عقل این است. اولین کار پیامبر مکرم اثاره‌‌ی عقل است، برشوراندن قدرت تفکر است؛ قدرت تفکر را در یک جامعه تقویت کردن. این، حلال مشکلات است. عقل است که انسان را به دین راهبرد می‌دهد، انسان را به دین می‌کشاند. عقل است که انسان را در مقابل خدا به عبودیت وادار می‌کند. عقل است که انسان را از اعمال سفیهانه و جهالت‌آمیز و دل‌دادن به دنیا باز می‌دارد؛ عقل این است. لذا اولْ‌کار این است که تقویت نیروی عقل و خرد در جامعه انجام بگیرد؛ تکلیف ما هم این است. (رهبر معظم انقلاب ۱۳۸۸/۰۴/۲۹)
اسرائیل به تدریج ذوب می شود (و یمحق الکافرین) رژیم صهیونیستی یک محاسبه‌ی غلطی کرد، یک تحلیل غلطی کرد از توانایی‌های جبهه‌ی عظیم مقاومت. امروز یک جبهه‌ی بزرگی در منطقه‌ی ما وجود دارد به نام «جبهه‌ی مقاومت»؛ این جبهه توانایی‌های زیادی دارد؛ رژیم صهیونیستی در فهم این حقیقت دچار اشتباه شد، دچار غلط شد. رژیم صهیونیستی به دست خودش، خود را در یک دالان بن‌بستی انداخت که شکست‌ها پشت سر هم و پی‌درپی به سراغش خواهند آمد و به حول و قوّه‌ی الهی از این دالان راه نجاتی پیدا نخواهد کرد. امروز رژیم صهیونیستی در مقابل چشم مردم دنیا دارد بتدریج ذوب میشود، دارد تمام میشود؛ این را مردم دنیا دارند می‌بینند. البتّه در تبلیغات حرف میزنند، امّا واقع قضیّه این است؛ هم خودشان میدانند، هم بسیاری از سیاسیّون دنیا میدانند، هم بسیاری از ملّتها این را میفهمند و هم ملّت فلسطین این را فهمیده است. (رهبر معظم انقلاب ۱۴۰۳/۳/۱۴)
یحیی شهادت قائد عظیم حماس، یحیی سنوار داغ سنگینی بود حقیقتا. من حتی بیشتر از سید حسن برایش زار زار گریه کردم. اما سنوار بیش از همه این اوصاف اسطوره وار که برایش گفته می شود و حقیقتا هم سزاوارش است، یک ویژگی منحصر بفرد دارد. او مبدع و مبتکر طوفان الاقصی است. واژه مبدع شاید چندان رسا نباشد. در حقیقت من حیران گوشی هستم که ندای طوفان الاقصی را به جان شنید و دست به کار شد. حالا چه این گوش سنوار باشد یا محمد الضیف. فرقی نمی کند. مهم این است که طوفان الاقصی در اوج شاعرانگی است. و اتفاقا سنوار بی نسبت با شعر و هنر نبوده است. البته گوش شاعرانه داشتن لزوما به معنای اهل کتاب و هنر بودن نیست. چه بسا شاعری که بویی از شاعرانگی نبرده است. شاعر اهل انتظار است. شاعر همیشه در نقطه صفر است. او مدام بازی را از نو شروع می کند تا ما شاید در روزمرگی ها روزمرگ نشویم. به یکسال گذشته نگاه کنید ببینید چه شده است؟ همه این اتفاقات را یحیی شروع کرده است. و دوباره بازی را از نو شروع کرد. دوباره زنده مان کرد. یحیی همین است. اینها غلو سنوار نیست. ولی حس و حال ما در شهادت او فرق می کند. شاید اگر برخی از ماها در شهادت یحیی سنوار جور و طور دیگری شده ایم بی ربط با طوفان الاقصی نباشد.
ما، قرآن و انقلاب اسلامی عنوان سلسله جلساتی است که به تازگی با برخی از دوستان شروع کرده ایم. جلسات گفتگو محور است اما با یک پرسش اساسی دنبال می شود. پرسشی که در تمام جلسه و جلسات خودش را به انحا مختلف به ما نشان می دهد. و آن پرسش حیاتی این است که : آیا ما می توانیم قرآن بخوانیم؟ و به دنبال این پرسش محوری سوالات دیگری هم پیش می آید : چرا نمی توانیم قرآن بخوانیم؟ و آیا در هر زمانی و هر وقت اراده کنیم می توانیم قرآن بخوانیم؟ قرآن چگونه ما را هدایت می کند؟ و اصلا زبان قرآن چه زبانی است؟ و ... انقلاب اسلامی این وسط چه می کند؟ البته کوته نظرانی هستند که وقتی نام انقلاب اسلامی را می شنوند حس می کنند که ما می خواهیم قرآن را هم سیاسی کنیم به معنای بد کلمه. اما توصیه می کنم عزیزانی که چنین حسی به عنوان جلسه دارند صوت جلسات را گوش بدهند. در خود صوت ها به تفصیل در مورد جایگاه انقلاب و نسبت آن با قرآن گفتگو شده است.
ما، قرآن و انقلاب اسلامی ۱.aac
49.44M
برخی مباحث مطرح شده در این جلسه : - هدایت یعنی چه؟ - قرآن چگونه انسان را به عمل می کشاند؟ - چرا همیشه نمی توان قرآن خواند؟ - ما قرآن را می خوانیم یا قرآن ما را ؟ - آیا قرآن یک متن پژوهشی دارای مضامین بالاست؟ و .... با حضور آقایان : سید عادل اعتصامی سید مجتبی خادمی موسی احمدی نعمت عطایی یاسر مرکزی
ما، قرآن و انقلاب اسلامی ج ۲.mp3
35.99M
برخی مباحث مطرح شده در این جلسه : - نسبت تقوا و انفاق - مراتب انفاق - فایده اصلی انفاق برای انفاق کننده یا انفاق شونده؟ - چرا انفاق سخت است؟ - انقلاب اسلامی و احیا برخی مفاهیم دینی ... متن محوری جلسه : کتاب تفسیر سوره بقره مقام معظم رهبری جلسه دوم : ۱۴۰۳٫۹٫۲ با حضور آقایان : سید عادل اعتصامی سید مجتبی خادمی موسی احمدی یاسر مرکزی
ما، قرآن و انقلاب اسلامی ۳.mp3
45.47M
برخی مباحث مطرح شده در این جلسه : - مغفرت به چه معناست؟ - چگونه واژه های دینی از انتزاع خارج شوند؟ - جامعه دینی جامعه مغفرت نسبت به هم - و لأعفونّ عن کلّ رعیّة فی الاسلام اطاعت اماما هادیا من اللّه عزّ و جلّ و ان کانت الرّعیّة فی اعمالها ظالمة مسیئة» - انقلاب اسلامی و فهم تاریخی از دین و مفاهیم دینی ... متن محوری جلسه : کتاب تفسیر سوره بقره مقام معظم رهبری جلسه سوم :۱۴۰۳/۹/۹ با حضور آقایان : سید عادل اعتصامی سید مجتبی خادمی موسی احمدی نعمت الله عطایی علیرضا حائری یاسر مرکزی