eitaa logo
لَعلنَا
139 دنبال‌کننده
52 عکس
2 ویدیو
20 فایل
تاملاتی طلبگی در مسیر اعتلای ایران اسلامی ( امید است این نوشته ها زمینه ای در ما ایجاد نماید برای تفکر و عزم)(این یادداشت ها هر چند بعضا جهت عام می توانند داشته باشند لکن بیشتر ناظر به فضای فرهنگی شهر زرین شهر است) یاسر مرکزی
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید تفکر - ارائه آقای فولادگر.MP3
21.15M
🎙شهید تفکّر گفتگو به مناسبت شهادت استاد مرتضی مطهری(ره) ارائه: حجت الاسلام فولادگر 🔹 جلسه چهارم 📆 پنج‌شنبه ۱۳ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ @soha_sima
شهید تفکر ارائه اقای مرتضوی.MP3
19.78M
🎙شهید تفکّر گفتگو به مناسبت شهادت استاد مرتضی مطهری(ره) ارائه: آقای مرتضوی 🔹 جلسه پنجم 📆 یک‌شنبه ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ @soha_sima
شهید تفکر ادامه جلسه پنجم.MP3
29.87M
🎙شهید تفکّر گفتگو به مناسبت شهادت استاد مرتضی مطهری(ره) ارائه: حجت الاسلام سید محسن موسویان 🔹 جلسه پنجم 📆 یک‌شنبه ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ @soha_sima
قسمت اول.mp3
33.92M
گفتگو پیرامون : عملکرد روحانیت شهرستان در انتخابات اخیر مجلس سرفصل های مطرح شده : - چرا ما زود احساس تکلیف می کنیم؟ - در مواضع سیاسی آیا کسی از روحانیت پیروی می کند؟ - آیا واقعا فرقی میان رجایی و پولادی بود؟ - انقلابی گری انتزاعی - چه وقتی حضور و مشارکت مردم بی معنا می شود؟ - از ترس سکولاریزم به دامن سیاست زدگی پناه برده ایم. - سیاست زدگی بلای بزرگ امروز ما و ....
قسمت دوم. .mp3
17.32M
گفتگو پیرامون : عملکرد روحانیت شهرستان در انتخابات اخیر مجلس (قسمت دوم) سرفصل های مطرح شده : - چرا ما زود احساس تکلیف می کنیم؟ - در مواضع سیاسی آیا کسی از روحانیت پیروی می کند؟ - آیا واقعا فرقی میان رجایی و پولادی بود؟ - انقلابی گری انتزاعی - چه وقتی حضور و مشارکت مردم بی معنا می شود؟ - از ترس سکولاریزم به دامن سیاست زدگی پناه برده ایم. - سیاست زدگی بلای بزرگ امروز ما و ....
هدایت شده از خانه طلاب(بنیان ها)
مـــا بــــا گذشت نزدیک به سی سال از حادثه‌ی انقلاب اسلامی، جا دارد که یک نگاه کلان و یک نگاه فراگیر به این حادثه بیندازیم. نگاههای جزئی، نگاه به حوادث میانه‌ی راه و نگاه به افت‌وخیزها، خیلی گویا نیست... رهبر انقلاب محفل گفت و گو نگاه کلان به انقلاب و ضرورت نقد یکشنبه ها |‌ ساعت 14 مدرسه جامعه المهدی.عج. @khanehtolab
آه از غَمی که تازه شود با غَمی دِگر
بی قرار دیشب که تا صبح نتوانستم بخوابم. تا خبر شهادت رسید. از همان صبح که خبر عروج شهادت گونه اش پخش شد همه می خواستند (و الان هم می خواهند و بعدا هم خواهند خواست) از فضایلش بگویند. از مردمی سازی و مردمی بودنش میگفتند. دیگری منشش را در برخورد با شهدا و خانواده شهدا تشریح می کرد. یکی از تهجدش گفت و ان یکی از توجهش به بانوان و .... اما او همه اینها بود ولی هیچکدام هم نبود. اصلا چرا ؟ چرا ما عادت کرده ایم که شهید و شهادت را اینگونه بفهمیم؟ دلیل ندارد. دلیلش همان عادت است. ذهن کپک زده و غرب زده ما همه چیز را وارونه می فهمد. شهادت را هم هالیوودی می فهمیم. در شهید به دنبال قهرمان هستیم تا برای دیگران الگویش کنیم. اما شهید قهرمان نیست و الا شهید نبود. شهید الگوی هیچکس نیست و نمی شود. اصلا الگو چه صیغه ایست؟! شهید، مجید قصه های ماست. مجید قهرمان قصه هایش نیست. اتفاقا به یک معنا هیچ برجستگی خاص و ویژه ای که سوپرمن شود را ندارد. اما "قصه بی مجید قصه نیست" شهید کیست؟ شهید شاهد است. شاهد چه؟ "چه" اش را بعد شهادتش باید چشید. همان سوز و بی قراری که همه مان را گرفته است امروز‌. همان حال عجیبی که دختر کلاس ششمی مرا تا ۳ نیمه شب پای تلویزیون و اخبار میخکوب کرده بود.و اگر ازش می پرسیدی که دنبال چه هستی حرفی برای گفتن نداشت. عزیزی می گفت شهید را "اخلاص"ش شهید کرده. من اخلاص شهید را همین بی رنگی اش با همه خودمان می فهمم. اخلاص چیست؟ نمی دانم. میگفت اخلاص است اما از اخلاص چیزی نمی توان گفت. اما من فکر می کنم اخلاص هیج چیز "است" نه اینکه چیزی نیست. هم هیچ است و عدم و هم "هست". هست چون تو را فرا می خواند و هیچ است چون هیچ است. شهید حاج قاسم است. من با حاج قاسم غیر اشک چه میانه ای دارم؟ امروز حال و هوایم حاج قاسمی شده. بی قرار بی قرار. انقدر بی قرار که الان ساعت به ۱ نیمه شب رسیده و من پای رفتن به منزل را ندارم. بی قراری و منزل چه تناسبی دارند؟ بگذریم ۳۱ اردیبهشت۱۴۰۳. روز میلاد امام رئوف علیه السلام و روز عروج ابراهیم رئیسی
راهی است راهِ عشق که هیچش کناره نیست آن جا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست هر گَه که دل به عشق دهی، خوش دمی بود در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست ما را ز منعِ عقل مترسان و می بیار کآن شِحنه در ولایتِ ما هیچ کاره نیست از چشم خود بپرس که ما را که می‌کُشد؟ جانا گناهِ طالع و جرمِ ستاره نیست او را به چشمِ پاک توان دید چون هلال هر دیده جایِ جلوهٔ آن ماهِ پاره نیست فرصت شمر طریقهٔ رندی که این نشان چون راهِ گنج بر همه کس آشکاره نیست نگرفت در تو گریهٔ حافظ به هیچ رو حیرانِ آن دلم که کم از سنگِ خاره نیست https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh72
ما تماشا کنان بستانیم
خون دلی که ...m4a
43.51M
سلسله جلسات : "خون دلی که لعل شد ..." با محوریت : "پیام رهبر انقلاب به جوانان آمریکا" تاریخ : ۱۲ خرداد ۱۴۰۳
خون دلی که ...m4a
33.76M
سلسله گفتگوهای هفتگی با محوریت کتاب "خون دلی که لعل شد ..." صفحه : فصل یازدهم. ص ۱۷۱ زمان : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹ موضوعات مطرح شده : - دقت و انصاف در روایتگری آقا - برخورد آقا با ماموران ساواک و آشکار کردن نقطه ضعف آنها - جمع بین سید قطب و عبدالناصر ؟!؟! -
بسم الله الرحمن الرحیم فرصت ، فرصتی برای وحدت و همدلی است تا عهد خود را برای ساختن و پیشرفت و آبادانی ایران تجدید کنیم. از خداوند طلب داریم در این مسیر به ما چشم و گوشی عطا کند برای دیدن و شنیدن و درک وضع موجود و راه آینده. و در پی آن عزم و همتی جهت پیمودن مسیر پیشرفت و زندگی. از عزیزان دعوت می کنیم جهت حضور در کانال اقتصاد دانش بنیان به نشانی @eghtesad_daneshbonyan جهت تفکر در راه و مسئولیتی که با پیش روی می خواهیم به عهده بگیریم. @behyaarstf_ir @eghtesad_daneshbonyan
انتخابات.m4a
37.07M
انتخابات پیش رو چه معنایی دارد؟ شنبه ۱۴۰۳/۰۳/۲۶
رئیس جمهور آینده آیا گفتمان انقلاب اسلامی سخنی برای اداره کشور و آینده آن دارد؟ یا به حداقل های وضعیت موجود اکتفا می کند؟ با ارائه آقایان : دکتر احمد مهرشاد حجت الاسلام نجاتبخش حجت الاسلام حقیقت نژاد حجت الاسلام عظیمی فرد حجت الاسلام فولادگر دوشنبه 1403/3/28 از ساعت ۱۵ تا ۱۹ مکان: سها جلسه به صورت حضوری و مجازی برگزار میگیرد. لینک دعوت مجازی👇 https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @soha_sima
در این آشفته بازار رسانه ای در مورد شهادت اسماعیل هنیه به ذهنم رسید آیاتی از سوره مبارکه آل عمران را دوباره بخوانیم : 👇👇👇👇
 قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ ﴿١٣٧﴾ هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ ﴿١٣٨﴾ وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿١٣٩﴾ إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ﴿١٤٠﴾ وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ ﴿١٤١﴾ أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ ﴿١٤٢﴾ وَلَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴿١٤٣﴾ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ ﴿١٤٤﴾ وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتَابًا مُؤَجَّلا وَمَنْ یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَنْ یُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ ﴿١٤٥﴾ وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ ﴿١٤٦﴾ وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿١٤٧﴾
درباره مرگ.aac
36.53M
✳️درباره مرگ ✳️ به مناسب درگذشت طلبه عزیز و خوش خلق «شیخ علی باقریان»
اربعین امسال بخصوص برای اونایی که هر سال راهی می شوند ( حالا از سر عادت یا درد ) چه فرقی می کند؟ چطور میشه کربلای امسال رو با غزه فهمید؟ قصد عدالتخواهی بازی ندارم. اصلا حرفم چیز دیگری است. ولی من که هر کاری کردم نتونستم کربلا برم. غزه داره چیکار می کنه با ما ؟ حواسمون هست؟
ربط بعضی چیزها را نمی شود به راحتی فهمید. اصلا فهم شان با تجزیه و تحلیل های رایج مفهومی ممکن نیست. گویی تا در موقعیتش آرام و قرار نگیری با هزاران کتاب و جلسه نمی توانی از رمز و رازشان سر در بیاوری. رابطه و نسبت کربلا و غزه از این جنس است. می شود البته مقاله ها و پژوهش ها در مظلومیت مردم غزه و استقامت مثال زدنی شان نوشت و چاپ کرد اما زیر این قبه نشستن ماجرای دیگری دارد. علی الظاهر سازه ای بیش نیست اما قصه دارد این قبه. تا زیر این گنبد قدس ننشینی و چشم انتظار زائران کربلا نباشی قصه کربلا و غزه برایت رخ نمی نماید. اینجا زیر این قبه اگر بنشینی شاید بتوانی ذره ای و فقط ذره ای از این جمله را دریابی : غزه آری کربلا گشته است امروز .
«غزه در انتظار کربلا» و «کربلا در انتظار غزه» شاید این مرتبه پنجم یا ششم باشد که می خواهم از غزه و کربلا و اربعین امسال بنویسم. البته هر بار هم چیزهایی نوشته ام اما به جایی که می رسید از خودم پرسیدم که چه؟ قبلا نوشتن حقیقتا برایم تفکر و آزمایش بود. یعنی آنچه را بودم با نوشتن عیان می کردم. اما الان حس و حال آزمایش را هم ندارم. اگر الان دوباره درباره غزه و اربعین می نویسم فقط یک دلیل دارد و آن هم تفصیل یادداشت کوتاه قبلی ام بوده که در حال و هوای قبه قدس موکب اوزونبلاغ نوشتم. دوستی آن نوشته را زاییده تعلقات تشکیلاتی ام دانسته بود. رفیق شفیق دیگری گفته بود تو برای فرار از نیهیلیسم این حرف ها را نوشته ای. قصد ندارم به این حرف ها جواب دهم. می نویسم تا شاید بتوانم مخاطب را در حال و هوای خودم شریک گردانم. من از حال و هوای خودم وقتی زیر آن قبه می نشستم گفتم. و البته که نمی خواهم و نمی توانم آن را مأمن و وثاقی برای فرار از پوچی و روزمرگی قرار دهم. چون همان موقع که در این حس و حال بودم یک وجه تردید قوی هم در ذهنم جولان می داد. القصه که حتی به بعضی از دوستان هم گفتم : «دعا زیر این قبه هم مستجاب است». این جمله را بدعت نپندارند. نمیخاستم در مقابل قبه امام حسین علیه السلام چیزی علم کنم. من این قبه را در افق کربلا می‌دیدم. اصلا موکب انتظار زائرین کربلا مگر می تواند در افق کربلا نباشد؟ شاید جور دیگری هم بتوان گفت : من کربلا را در افق غزه می بینم. اگر کربلا سرچشمه حیات است، غیر از غزه در کجای دنیا می توان ردپای حیات را جستجو کرد. به قول سید رسول فاطمی : تمام عالم ویران است و غزه آباد. البته آن جمله امام همچنان پابرجاست که فرمود: "راه قدس از کربلا می گذرد". چون تا کربلایی نشویم راهی به رهایی از اسرائیل نخواهیم داشت. غزه در انتظار کربلاست. غزه در انتظار کربلایی هاست. آری من در آن موکب و در زیر آن قبه به انتظار کربلایی بودم تا مرا از اسرائیل آزاد کند. در انتظار کربلایی هایی نشسته بودم تا در برق چشمانشان رهایی خودمان و غزه را از شر اسرائیل ببینم. در حقیقت در انتظار خودی بودم که از آن کربلا بازگشته است. اینها تحلیل های اتوکشیده ذهنی نیست. اینها آرزوها و تمناهای من است و مگر نفرموده اند : «اَلشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ» این وعده حاج قاسم است که : «قدس امکان ندارد آزاد شود جز با پرچم داری شیعه» . او که نمی خواست در ساز کوک شده اختلاف شیعه و سنی بدمد و به اصطلاح تشیع را باد کند. او از حقیقتی در شیعه حرف می زند که در کربلا رخ نمایان تر کرد. همه این قصه ها به همان قبه بر میگشت. با این تفاصیل چگونه می توانستم در پیاده روی اربعین شرکت کنم؟ و آنها که رفتند آیا غزه را در کجا دیدند؟ در پرچم فلسطینی که زائرین به کوله و لباس خود چسبانده بودند؟ اربعین بعد از غزه با اربعین قبل از غزه تفاوت ها دارد. اتفاق عظیمی با غزه در عالم وجود افتاده است. به تعبیر آقا عظمت اسلام امروز در غزه هویداست. بزرگترین و بلندترین پرچم عظمت اسلام در غزه به اهتزاز در آمده است. اما ما دیگر توان درک «عظمت» و «عزت» را نداریم. عظمت فهمی خودش مقوله ایست عظیم. غزه در اوج قله عظمت است امروز و ما کجا و غزه کجا !؟ همه اینها حس و حال و انتظاری است اجمالی که در وجودم خلجان دارد و نمی دانم تا چند روز دیگر همچنان چنین حس و حالی داشته باشم یا نه. ولی احساسم این است که با غزه افق جدیدی می تواند در فهم ما از دین گشوده شود و در فهم و نسبت مان با کربلا نیز. اگر چنین حال انتظاری در ما بوجود آمده باشد چگونه می توانیم همچون سال های قبل به مشایه اربعین برویم؟ واقعا حضوری حس می کنیم؟ من فکر می کنم اگر به این مسأله التفاتی نداشته باشیم دوباره گرفتار مناسک می شویم. و این هم زاییده نیهیلیسم عمیق و ضخیمی است که زمان و زمانه ما را در بر گرفته است. آری از نیهیلیسم راه گریزی نیست. نیست انگاری یک رای و نظر نیست که بر ما عرضه شود تا مهر تایید بگیرد یا ردش کنیم و به سمت دیگر رویم. نیست انگاری یک تاریخ است. و ما و همه اعتقادات و مناسک مان در معرضش هستیم. از قضا من می خواستم گرفتاری خودم به نیهیلیسم را در ماجرای غزه و کربلا دریابم. و الا من اصلا در موضع نقد و تخطئه کربلا رفته ها نیستم. اصلا به من و ما چه ربطی دارد که دیگران چرا یا چگونه رفته اند؟ این نوشته ها هم شاید حکم دعوت داشته باشند وگرنه در خط به خط و کلمه به کلمه اش می توان خدشه کرد. دعوت به ناگفته هایی که خودم هم عاجز از بیانش هستم و الا دیگر ناگفتنی نبود. خلاصه که : «غزه در انتظار کربلا و کربلا در انتظار غزه نشسته است.»
برشوراندن قدرت تفکر این بعثت در واقع دعوت مردم به عرصه‌ی تربیت عقلانی و تربیت اخلاقی و تربیت قانونی بود. اینها چیزهائی است که زندگیِ آسوده و رو به تکامل انسان به آنها نیازمند است. در درجه‌ی اول، تربیت عقلانی است. یعنی نیروی خرد انسانی را استخراج کردن، آن را بر تفکرات و اعمال انسانْ حاکم قرار دادن، مشعل خرد انسانی را به دست انسان سپردن، تا راه را با این مشعل تشخیص بدهد و قادر بر طی کردن آن راه باشد؛ این اولین مسئله است؛ و مهمترین مسئله هم همین است. علاوه بر اینکه در درجه‌ی اول در بعثت پیغمبر، مسئله‌ی عقل مطرح شده است، مسئله‌‌ی دانائی مطرح شده است، در سرتاسر قرآن و تعالیم غیر قرآنیِ پیغمبر هم، هرچه شما نگاه میکنید، می‌بینید تکیه‌ی بر عقل و خرد و تأمل و تدبر و تفکر و این گونه تعبیرات است؛ حتّی در روز قیامت از زبان مجرمان، قرآن میفرماید: «لو کنّا نسمع او نعقل ما کنّا فی اصحاب السّعیر»؛(۱) علت اینکه ما دچار آتش دوزخ شدیم، این است که به عقل خود، به خرد خود مراجعه نکردیم، گوش نکردیم، دل ندادیم؛ لذا امروز که روز قیامت است، به این سرنوشت ابدی تلخ مبتلا شدیم. در کارنامه‌‌ی همه‌ی پیغمبران، در زندگی همه‌ی پیغمبران - این مخصوص پیغمبر خاتم هم نیست - دعوت به عقل در درجه‌ی اول است. البته در اسلام این قویتر و روشنتر و واضح‌تر است. لذا امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در علت بعثت انبیاء میفرماید: «لیستأدوهم میثاق فطرته» تا به اینجا که: «و یثیروا لهم دفائن العقول»؛(۲) گنجینه‌های عقل را، خرد را استخراج کنند. این گنجینه‌ی خرد در دل من و شما هست. اشکال کار ما این است که مثل آن انسانی هستیم که بر روی گنجی خوابیده است، از آن خبر ندارد و از آن بهره نمیبرد و از گرسنگی میمیرد. وضع ما اینجور است. به عقل وقتی مراجعه نمی‌کنیم، عقل را حَکم وقتی قرار نمی‌دهیم، عقل را تربیت وقتی نمی‌کنیم، زمام نفس را به دست عقل وقتی نمی‌سپریم، وضع ما همین است. این گنجینه در اختیار ما هست، اما از آن استفاده نمی‌کنیم. آن وقت از بی‌عقلی و از جهل و عوارض فراوان آن دچار مشکلات فراوان زندگی در دنیا و در آخرت می‌شویم. لذا در حدیثی نبی مکرم اسلام (صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم) فرمود: «انّ العقل عقال من الجهل»؛عقل عقال جهل است. عقال آن ریسمانی است که به پای حیوان - شتر یا غیر شتر - میبندند که حرکت نکند، قابل کنترل باشد. میفرماید عقل عقال جهل است؛ این پای‌بندی است که مانع میشود از اینکه انسان با جهالت حرکت کند. بعد میفرماید: «و النّفس کمثل اخبث الدّواب»؛ نفس انسان مثل شرورترین حیوانات است؛ مثل شرورترین چهارپایان است؛ نفس این است. «فان لم تعقل حارت»؛(۳) وقتی این نفس را عقال نکردید، مهار نکردید، کنترلش را در دست نگرفتید، سرگردان میشود؛ مثل حیوان وحشی‌ای که نمیداند کجا میرود، سرگردان میشود؛ با این سرگردانی است که مشکلات به وجود می‌آید برای انسان در زندگی شخصی خود، در زندگی اجتماعی خود و برای یک جامعه‌ی انسانی. عقل این است. اولین کار پیامبر مکرم اثاره‌‌ی عقل است، برشوراندن قدرت تفکر است؛ قدرت تفکر را در یک جامعه تقویت کردن. این، حلال مشکلات است. عقل است که انسان را به دین راهبرد می‌دهد، انسان را به دین می‌کشاند. عقل است که انسان را در مقابل خدا به عبودیت وادار می‌کند. عقل است که انسان را از اعمال سفیهانه و جهالت‌آمیز و دل‌دادن به دنیا باز می‌دارد؛ عقل این است. لذا اولْ‌کار این است که تقویت نیروی عقل و خرد در جامعه انجام بگیرد؛ تکلیف ما هم این است. (رهبر معظم انقلاب ۱۳۸۸/۰۴/۲۹)
اسرائیل به تدریج ذوب می شود (و یمحق الکافرین) رژیم صهیونیستی یک محاسبه‌ی غلطی کرد، یک تحلیل غلطی کرد از توانایی‌های جبهه‌ی عظیم مقاومت. امروز یک جبهه‌ی بزرگی در منطقه‌ی ما وجود دارد به نام «جبهه‌ی مقاومت»؛ این جبهه توانایی‌های زیادی دارد؛ رژیم صهیونیستی در فهم این حقیقت دچار اشتباه شد، دچار غلط شد. رژیم صهیونیستی به دست خودش، خود را در یک دالان بن‌بستی انداخت که شکست‌ها پشت سر هم و پی‌درپی به سراغش خواهند آمد و به حول و قوّه‌ی الهی از این دالان راه نجاتی پیدا نخواهد کرد. امروز رژیم صهیونیستی در مقابل چشم مردم دنیا دارد بتدریج ذوب میشود، دارد تمام میشود؛ این را مردم دنیا دارند می‌بینند. البتّه در تبلیغات حرف میزنند، امّا واقع قضیّه این است؛ هم خودشان میدانند، هم بسیاری از سیاسیّون دنیا میدانند، هم بسیاری از ملّتها این را میفهمند و هم ملّت فلسطین این را فهمیده است. (رهبر معظم انقلاب ۱۴۰۳/۳/۱۴)
یحیی شهادت قائد عظیم حماس، یحیی سنوار داغ سنگینی بود حقیقتا. من حتی بیشتر از سید حسن برایش زار زار گریه کردم. اما سنوار بیش از همه این اوصاف اسطوره وار که برایش گفته می شود و حقیقتا هم سزاوارش است، یک ویژگی منحصر بفرد دارد. او مبدع و مبتکر طوفان الاقصی است. واژه مبدع شاید چندان رسا نباشد. در حقیقت من حیران گوشی هستم که ندای طوفان الاقصی را به جان شنید و دست به کار شد. حالا چه این گوش سنوار باشد یا محمد الضیف. فرقی نمی کند. مهم این است که طوفان الاقصی در اوج شاعرانگی است. و اتفاقا سنوار بی نسبت با شعر و هنر نبوده است. البته گوش شاعرانه داشتن لزوما به معنای اهل کتاب و هنر بودن نیست. چه بسا شاعری که بویی از شاعرانگی نبرده است. شاعر اهل انتظار است. شاعر همیشه در نقطه صفر است. او مدام بازی را از نو شروع می کند تا ما شاید در روزمرگی ها روزمرگ نشویم. به یکسال گذشته نگاه کنید ببینید چه شده است؟ همه این اتفاقات را یحیی شروع کرده است. و دوباره بازی را از نو شروع کرد. دوباره زنده مان کرد. یحیی همین است. اینها غلو سنوار نیست. ولی حس و حال ما در شهادت او فرق می کند. شاید اگر برخی از ماها در شهادت یحیی سنوار جور و طور دیگری شده ایم بی ربط با طوفان الاقصی نباشد.